گذر از گفتمان «گذار» در تبیین وضعیت علومانسانی و اجتماعی در ایران؛ مروری بر آراء ابراهیم توفیق
سیدمسعود حسینی
دکتر ابراهیم توفیق فارغالتحصیل جامعهشناسی از دانشگاههای آلمان و مدرس این رشته در ایران و آلمان است. تخصص ایشان در زمینه جامعهشناسی تاریخی است و در این زمینه صاحب تألیفات و ترجمه هستند. در این یادداشت به مرور نقد ایشان بر سیطره گفتمان «گذار» بر علوم انسانی و اجتماعی پرداخته شده است.
نظریات «توفیق» درباره وضعیت حال و آینده علوم انسانی و اجتماعی در ایران جالبتوجه و خلاف رویه معمول نظریهپردازی در این زمینه است. از سویی وی منتقد جدی آرایی است که جامعه ایران را به جامعهای در حال «گذار» فرو میکاهند و از طرف دیگر وی قائل به «بحران» در علوم انسانی و اجتماعی ایران نیست.
از نظر توفیق پارادایم حاکم بر علوم اجتماعی ما، پارادایم مدرنیزاسیون است. تقابل سنت و تجدد نظامبخشِ گفتمان مدرنیزاسیون است. از منظر این پارادایم برخلاف غرب که در آن تجدد به تدریج و در فرآیندی ظاهراً طبیعی از دل سنت برخاسته است ـ سنتی که هسته رفع دیالکتیکی خود را در درون خود همواره پرورانده ـ در شرق سنت، کلیتی ایستا را میسازد که جز تکرار هر آنچه هست امکان دیگری به وجود نمیآورد.
اگر در غرب «گسست» های پیاپی، به صورت خطی و غایتمند، تاریخ را رقم میزند، در شرق «تداوم»، منطق حاکم بر تاریخ است که به این معنا دیگر تاریخ نیست. در رویارویی با مدرنیته، جوامع شرقی ناخواسته در وضعیت تاریخی جدیدی قرار میگیرند.
از منظر گفتمان مدرنیزاسیون این جوامع به جوامع دوران «گذار» تبدیل میشوند؛ جوامعی که از یکسو پا در سنت دارند و از دیگر سو پا در تجدد. منطق و پویایی تحول جامعه دوران گذار بر رویارویی سنت شرقی و تجدد غربی استوار است. تجددی که درونزا نیست، بلکه به اعتبار وارد کردن و یا تحمیل ارزشها، نهادها و مناسبات مدرن غربی حیات مییابد و سنت ایستا و تحولناپذیر را به چالش میکشد. در این جوامع هر پدیده اجتماعی (دولت، جامعه، اقتصاد، فرهنگ و غیره) ذیل این دوگانگی موردبررسی قرار میگیرد. گویی همهجا شاهد رویارویی این دو کلیت (سنت و تجدد) هستیم. دستگاه مفهومی برگرفته از این دوگانگی گونهای از نظم ذهنی را میسازد که باید به آشوب مجموعه بیشمار پدیدههای اجتماعی سامان بخشد (توفیق، ۱۳۹۰: ۶).
این گفتمان به نظر توفیق منجر به «تعلیق لحظهی حال» میشود. یعنی علوم اجتماعی نمیتواند تحلیلی از تجربه کنونی جامعه ارائه دهد و در نهایت این جریان به گونهای «نهیلیسم دانش» میانجامد، یعنی در میان گذشته و آینده آنچه در لحظه حال اتفاق میافتد «هیچ» انگاشته میشود (توفیق: ۱۳۹۵).
توفیق در نقد این گرایش و برای نشان دادن وجه تاریخی جامعهشناسی از اصطلاح «فرد تاریخی» وبر استفاده میکند. توفیق از زبان وبر میگوید که وظیفه علوم اجتماعی بحث از یک پدیده در خاص بودگی آن است، یعنی بپرسد که چرا این پدیدهای که رویاروی ما است، به این شکل خاص درآمده و به شکل دیگری نشده است (توفیق، ۱۳۹۱).
در چنین زمینهای است که توفیق به نقد جامعهشناسی تطبیقی میپردازد. از نظر توفیق رویکرد مقایسهای یا تطبیقی امکان طرح پرسش تاریخی را فراهم نمیآورد؛ زیرا در این رویکرد یا جایی (کشور، منطقه یا تمدنی) مبنا قرار داده میشود و بقیه جاها با آن سنجیده میشود و یا یک ویژگی را مبنا قرار میگیرد و کاوش میشود که آن ویژگی در نمونههای مختلف چگونه بروز پیدا میکند. در این رویکرد فروکاهشی پدید میآید و امکان خوانش یک پدیده در خاص بودگی و بیهمتا بودنش به وجود نمیآید. در واقع در این رویکرد موضوع مطالعه تبدیل به یک مورد میشود و پرسش میشود که آیا این مورد از الگوی عام پیروی میکند یا نه (همان).