مبتنی بر یافتههای روان شناسان انسانها به لحاظ روانی دارای سنخهای روانی متفاوت و متکثریهستند به گونه ای کههر گروه از انسانها مبتنی بر ویژگیها و صفات درونی خویش دارای افکار و رفتارهای خاصیهستند. به طور مثال برخی انسانها درون گرا بوده و مبتنی بر چنین ویژگی ای افکار و رفتارهای خاصی از خود بروز می دهند و بالعکس افرادی که برون گراهستند دارای ویژگیها و صفات خاص خودشانهستند. بر این اساس،هر انسانی به رشته تحصیلی، شغل، سبک پوشش، سبک مطالعه، سبک موسیقایی، سبک فراغتی و خلاصه سبک زندگی خاصی علاقمند بوده و هرگز نمی توان از انسانها درخواست نمود که به یک سبک زندگی مشخص و از پیش تعیین شده ای علاقمند شوند که چنین امری تقریبا محال است. مگر می توان از انسانها به رغم تفاوتهای جدی ای که در فهم و درک و عقلانیت و دانش و همچنین عواطف و احساسات دارند بخواهیم که بر یک منوال و روال از پیش تعیین شده زندگی کنند و آنان را در یک قالب و کلیشه تنگ و باریک قرار داد؟
برای مثال گروههایی از انسانهاهستند که بسیار به طبیعت و زندگی با گل و گیاه علاقمندند و یا به شعر و شاعری گرایش نشان می دهند لذا از این دسته از انسانها بههیج وجه نمی توان انتظار داشت که به یک زندگی خشک مثلا نظامی روی خوش نشان بدهند و در یک قالب منظم و از پیش تعیین شده بتوانند خلاقیت و توان خود را شکوفا نمایند. یا کسانی که به موسیقی گرایش داشته و بدون موسیقی نمی توانند روزگار بگذرانند از آنان نمی توان خواست که بدون سبک موسیقایی آدمیان دیگری باشند. خواننده گرامی ای که در حال مطالعه این متن است قطعا دارای سنخ روانی خاص خودش بوده و مثلا به امور خاصی علاقه و گرایش ویژه دارد لذا از او نمی توان خواست که سنخ روانی خود را از بیخ و بُن تغییر دهد و طور دیگری عمل کند. از این آدم فقط در قالبهمین سنخ روانی مورد علاقه خودش باید انتظار داشت و هر گونه انتظار دیگری غیر از سنخ روانی او نتایج بسیار زیان باری به دنبال خواهد داشت. فردی که به نقاشی و موسیقی علاقه دارد اگر او را به کار فنی یا پزشکی وا بداریم به جز نابودی استعدادشهیچ خدمتی به او نکردیم و بالعکس.هزاران مورد از این دست را در سنخهای روانی انسانها می توان یافت و تأسف بار این که بی توجهی به سنخهای روانی متفاوت و متکثر شان بسیاری از استعدادها و توانمندیهای آنان را زایل و نابود کرده است.
در قضیه دینداری نیز وضع بههمین منوال است و از افراد دیندار به دلیل داشتن سنخهای روانی متفاوت نمی توان انتظار دینداری یکدست، قالبی و کلیشه ای را داشت و چنین کاری از اساس با سنخهای روانی آدمیان در تضاد کامل قرار دارد. این موضوعی است که متأسفانههرگز مورد توجه فقیهان و عالِمان دینی قرار نگرفته و همواره از دینداران انتظار داشته و دارند که بی توجه به سنخهای روانی شان در یک قالب و کلیشه ارائه شده از سوی آنان دیندار باشند. تقریبا در تمامی احکامی که فقیهان صادر کرده اند و از دینداران انتظار دارند که مبتنی بر آن احکام دینداری خود را تنظیم نمایندهیچ توجهی به سنخهای روانی افراد دیندار نشده است. به عبارت دیگر، گویا فقیهان و کسانی که این احکام را صادر می کنند نمی دانند که از آدمیانی که دارای سنخهای روانی متنوع و گوناگونیهستند نمی توان انتظار دینداری مشخص و یکدست را داشت بلکه ازهر انسانی باید خواست که مبتنی بر سنخ روانی خاصی که دارد در زمینه دینداری عمل کند. در حقیقت دینداری مورد انتظار از دینداران لازم و ضروری است که با سنخ روانی شان درهماهنگی کامل باشد تا نتایج مناسب و مطلوبی بههمراه داشته باشد.
فقیهان و سایر عالِمان دینی گویا نمیدانند که وقتی دین واحدی در ظرفهای وجودی انسانها با سنخهای روانی متفاوت ریخته می شود صورتها، اَشکال و رنگهای مختلف و متفاوتی پیدا می کند و این گونه نیست که خروجیهای واحد و یکسان و همسانی را انتظار داشته باشیم.هرگز نمی توان از انسانهای دیندار انتظار دینداریِ واحد و همسان و یکسانی را داشت و در حقیقت چنین انتظاری به معنای این است کههرگز به سنخهای روانی انسانها توجهی نشده است. قطعاً دینداری افرادی که به شعر و شاعری گرایش دارند با دینداری افرادی که به علوم تجربی ای چون فیزیک و شیمی و زیست شناسی گرایش دارند با افرادی که به علوم انسانی ای چون روان شناسی و جامعه شناسی گرایش دارند و با دینداری افرادی که به علوم فنی گرایش دارند بسیار متفاوت خواهد بود. پزشکان، مهندسان، فیلسوفان، شاعران،هنرمندان، روان شناسان، کشاورزان، بازاریان، تاجران، زنان، مردان، و خلاصههمه انسانها بنا به وضع و حال روانی شان دینداری شان با دیگری به دلیل داشتن سنخهای روانی متفاوت، کاملا فرق دارد. خلاصه این که به میزان وجود سنخهای روانی انسانها دینداریهای گوناگون و متفاوتی وجود دارد و بههیچ وجه نمی توان از یک دینداری مشخص و قالبی سخن گفت و از دینداران درخواست نمود که در یک قالب تنگ و باریک قرار بگیرند. برای مثال و بنا به پیش فرض روان شناختی اگر بتوان تمامی انسانهای جهان را در 1000 سنخ روانی متفاوت دسته بندی نمود بههمین تعداد دینداری افراد نیز ازهم متمایز و جدا خواهند شد.
نتیجه این که مبتنی بر سنخهای روانی و گرایشها، علاقمندیها، ظرفیتها، استعدادها، توانمندیها، عواطف، احساسات و سطح دانش و آگاهی و دریافت انسانها است که می توان از وضعیت دینداری و انواع متکثر و متنوع آن سخن گفت و نه از یک دیندار ی قالبی، کلیشه ای، تنگ و باریک و مبتنی بر یک قرائت و برداشت خاص که در آن صورت چنین دینداری ای بههیچ وجه ارزش و فضیلتی نداشته و نتایج درخور و مطلوبی نیز بههمراه نخواهد داشت.
به گفته فروغی بسطامی:
با صدهزار جلوه برون آمدی که من/با صدهزار دیده تماشا کنم تو را