دوست داشتم مطالبم را در گفتگویی صمیمانه خدمتتان عرض کنم, اما ترجیح دادم از هر ثانیهی وقتم استفاده کنم. جناب آقای دکتر حسینی شما را وزیر محترم آموزش و پرورش خطاب میکنم, بدان امید که مسئولیت این وزارتخانه را با همین عنوان به عهده بگیرد و سخنانم که حرف دل بیش از یک میلیون فرهنگی است را به گوش رئیسجمهور محترم هم برسانید.
جناب آقای وزیر, شما مسبب آنچه نقد میکنم نیستید, اما میتوانید عامل تصحیح آن باشید. میشود فقط دو سال چون میرزا تقی خان وزارت کرد و برای همیشهی تاریخ، امیرکبیر ایران ماند.
میخواستم از مشکلات آموزش و پرورش شهرم بگویم. از وجود مدارس مخروبه, از عدم وجود مراکز کتابخانهای و فضای پژوهشی مناسب, از کمبود امکانات و آزمایشگاهها, از نبودن سالن ورزشی در مدارس, از کمبود دبیران متخصص, از نداشتن مراکز رفاهی برای فرهنگیان شهرم, از اینکه فرهنگیان شهر ما مجبورند جلسات این چنینی را به دلیل عدم وجود سالن, در سازمانهای دیگر برگزار کنند و از دهها نیاز دیگر.
اما بیان همهی موارد را به مسئولین شهر و مدیریت محترم آموزش و پرورش میسپارم و به سراغ دغدغههای ۲۸ سالهی خودم میروم. همواره در جلسات, از همکارانم خواستهام تا پیشنهادات ریز و قابل اجرا ارائه دهند؛ چرا که سخن از ریشهی مشکلات بزرگ گفتن, دردی را دوا نمیکند و خارج از حیطهی توان ماست؛ اما امروز در مقابل عالیترین مقام آموزش و پرورش کشورم, سراغ مسائلی میروم که در ید قدرت ایشان, ریاست محترم جمهور و نمایندگان مجلس است. امروز مشکلاتی را فریاد میزنم که دامنگیر کشورم و فرهنگیان عزیز است.
خوشحالم که شما جامعهشناسید و بهتر از من به مسائل واقف, اما شاید بیان مکرر این مشکلات اهمیت آن را پر رنگتر کند.
جناب آقای دکتر حسینی وزیر محترم آموزش و پرورش, به داد نظام آموزشی کشور برسید.
لطفا
۱- آموزش و پرورش را از گرداب نخبهکُشی و نخبهفروشی نجات دهید.
هر سال با روشهای گوناگون دانشآموزان نخبه شناسایی و در نهایت در بازارهای جهانی به ثمن بخس به فروش میرسند. آقای وزیر لطفا این روند را متوقف کنید. اگر توان جذب نخبگان را نداریم؛ شناسایی آنان فقط زحمت کشورهای غربی را کم میکند. به جای تمرکز در بخش شناسایی، کانون توجهات را جلب رضایت نخبگان و رفع نیازهای آنان قرار دهیم. چرا باید ۸۰ درصد المپیادیها و نفرات برتر کنکور، مهاجرت کنند؟
دادن سهمیههای رنگارنگ از جیب نخبگان ملت، جز ناامید کردن آنان نتیجهای دربرنداشته و نخواهد داشت. لطفا با رایزنی، مدافعان این برنامه را متوجه عواقب زیانبارِ آن کنید.
۲- نگارش کتب درسی، خصوصا دروس ادبیات و دینی را به تیمهای متخصص در این حوزهها و حوزههای جامعهشناسی، روانشناسی و رسانه بسپارید.
شما جامعهشناسید و معنای جملات مرا بهتر متوجه میشوید. کافی است به انبوه پایاننامهها در این حوزه مراجعه شود. به عنوان نمونه به یک مصداق اشاره میکنم.
به نظر شما کتابهای درسی فارسی که در مقابل ۴۰۳۸ اسم مردانه، تنها ۷۱۹ نام زنانه، و در مقابل معرفی ۳۸ مرد معروف تنها دو زن نامدار و در مقابل ۳۲۷ چهری مردانه تنها ۱۸ چهرهی زنانه را به تصویر میکشند؛ چه گفتمانی را به نوجوانان این جامعه دیکته میکنند؟ اوضاع در بخش کیفی از این هم بدتر است. اگر ما در کتابهایمان از الگوسازی به واسطه بزرگان ملی و مذهبی، سنتی و مدرن غافل شویم قطعا بازندهایم. اگر از معرفی رستم و سهراب واهمه داشته باشیم جایشان را جومونگها خواهند گرفت. اگر مریم میرزاخانیها را معرفی نکنیم، آنجلینا جولیها الگوی دخترانمان خواهند شد.
۳- دانشگاهها را از دست مافیا نجات دهید
تلاش کنید تا با همفکری بزرگان، ظرفیت دانشگاهها را در رشتههای پردرآمد افزایش دهید و آنها را از انحصار مافیای این حرفهها خارج کنید تا با متعادل شدن درآمدهای مشاغل مختلف ، هم این فشار بر آموزش و پرورش در هدایت تحصیلی دانشاموزان کاهش یابد و هم دانشآموزان نخبه مجال عرضاندام پیدا کنند.
از بیش از هفتصد هزار نفر داوطلبان رشتهی تجربی کمتر از یک درصد آنها در رشتههای پردرآمد این رشته پذیرفته شده و مابقی سرخورده و وامانده در جامعه رها میشوند. در طرف مقابل رشتههای ریاضی، هنر و علوم انسانی با عدم استقبال نخبگان مواجهه شده و رو به انحطاط میروند. معضل به این بزرگی و راهحل به این سادگی را تا کی باید نادیده گرفت؟
۴- پیامبر گرامی اسلام هم اگر ثروت حضرت خدیجه را در اختیار نداشتند؛ در ابلاغ رسالت دینی و فرهنگی خویش دچار مشکل میشدند.
این سخن قدیمیها بی حکمت نیست که خمیرِ بیمایه، فطیر است. کار فرهنگی بدون پشتوانهی اقتصادی، سترون است. خوشبختانه خود شما هم از ” نیازِ تبدیل شدن گفتمان آموزش و پرورش به گفتمان غالب جامعه و افزایش سهم بودجهی آن به حداقل بیست درصد از کل بودجه سخن گفتهاید.”
آموزش و پرورش نیاز به سرمایهگذاری کلان دارد تا خود و جامعه را از این وضع نامناسب رهایی بخشد. فریاد بزنید و بودجه درخواست کنید. آیا با چند هزار تومان سرانهی هر دانشآموز، میتوان آموزش و پرورش و مدرسه را هدایت کرد؟ مدیر مدرسهای که درگیری ذهنی او پرداخت قبوض آب و برق مدرسه است ؛ کدام کار آموزشی یا پرورشی را میتواند سامان بخشد؟
یا اصل سی قانون اساسی را که آموزش و پرورش رایگان است؛ عملی کنیم و یا اگر نمیتوانیم آن را به سرانجام برسانیم؛ از قانون اساسی حذف کنیم. آیا چهل سال زمان کافی برای اجرای این اصل نبوده است؟
بیشتر انرژی مدیران صرف دریافت کمک از اولیا میشود و این تاسفبار است.
۵-بخشنامههای سردرگم و و طرحهای مبهم و نا مشخص، امان فرهنگیان را بریده است.
حجم زیاد بخشنامهها مدیران و معاونان را کلافه کرده و وقتی برای رسالت اصلی خود نمییابند. به عنوان نمونه ثبت نمرات ارزشیابی توصیفی مقطع ابتدایی در سیستم فلان و یا آپلود عکس مراسم صبحگاه توسط مربیان پرورشی در پایگاه بهمان، چه دردی را از آموزش و پرورش دوا میکند؟ آیا این موارد حتی یکبار بررسی میشوند ؟ یا اصولا مرور کردن آنها کدام گره فروبسته را از کار آموزش و پرورش میگشاید؟
معاون مدرسهای که برای چندصد هزار تومان حق مدیریت، علاوه بر وظایف سنگین خود ، باید شش ساعت در هفته تدریس کند، با کدامین انگیزه به کار خود ادامه دهد؟
در بخش مشاوره، همهی مقاطع نیاز به بازنگری و توجه ویژه و استخدام کارشناسان خبره دارند.
در بخش آموزش و تدریس، یعنی قسمت فراموش شدهی آموزش و پرورش، اوضاع اسفبارتر است. بخشی که با طرح تدریس سی ساعت در هفته، کیفیت خود را فدای کمیت کرده است؛ کاری که شباهتی به کار فرهنگی ندارد.
و یا چرا معلمی که تدریس را دوست دارد و عاشق کارش میباشد، کاری که هدف اصلی آموزش و پرورش است، در اوج تجربه و دانش، چند سال آخر را مجبور میشود به جای تدریس کاری را که مطابق میلش نیست انجام دهد؟ برای دانشآموزان این شهر بهتر است که من با ۲۸ سال تجربه، برایشان حساب دیفرانسیل تدریس کنم یا در پست معاونت عمومی، برایشان مواد غذایی بخرم ؟
اما در بخشی دیگر، چرا انگیزهی ادامهی تحصیل از فرهنگیان گرفته شده است؟ فرهنگی کارگر کارخانهی یخچالسازی یا کارمند ادارهی ثبت احوال نیست که استدلال شود، مدارک علمی بالاترِ او در کارش تاثیری ندارد. فرهنگی هرچه باسوادتر کاراییش بیشتر. کدام منطق میپذیرد که برای یک فرهنگی اِعمال مدرک بالاتر فقط یکبار صورت پذیرد؟ (البته میشود به همکاران ایثارگر که با یک مدرک بالاتر حکم دریافت کردند تبریک گفت.)
۶-استخدام فرهنگیان خارج از سیستم تربیت معلم, جز خسارت و کاهش کیفیت و رابطهای کردن روند استخدام، نتیجهای نداشته است.
لطفا کیفیت را فدای فشارهای سازمانی و غیر سازمانی نکنید.
برای جمع کردن این مشکل، هرچه سریعتر معلمان حقالتدریس را استخدام کرده و از این پس، پذیرش فرهنگی را فقط در چارچوب نظام تربیت معلم سامان دهید.
۷-آنچه از سند تحول میخوانیم و آنچه در عمل میبینیم، تفاوت آشکار با هم دارند. بیایید نگذاریم این سند به روز برنامههای پنج سالهی دولتها دچار شود.
به طور مثال ساعات اختصاص یافته به دروس با حجم مطالب، سنخیتی ندارد.
در این راستا پیشنهاد میکنم ارائهی دو درس آمادگی دفاعی و انسان و محیط زیست به هفتههای اول و آخر تابستان و یا تعطیلات عید منتقل شود تا ضمن برگزاری اردوهای مناسب و جذاب و بهرهگیری از ظرفیت سازمانهای مرتبط، ساعات هفتگی این دروس به درسهایی که تناسبی بین حجم مطالب آنها و ساعتهای تخصیصیشان وجود ندارد؛ باز گردد.
همچنین ارائهی درسهای بسیار مناسب هویت اجتماعی و مدیریت خانواده و سبک زندگی در پایهی نامناسب دوازدهم که کنکوری هستند، باعث ضایع شدن هدف مولفان گردیده و بهتر است به سالهای پایینتر منتقل شود.
۸-اما در انتها به اوضاع خودمان میپردازم.
سالهاست ما را همکار پیامبران مینامند و صحبت از درآمد و مشکلات اقتصادی را کسر شان معلمان قلمداد میکنند، که البته اینگونه هم هست. اما آیا وزارت متبوع، دولتها و نمایندگان ادوار مجالس، به وظایف خود در قبال پیامبرانشان، عمل کردهاند؟
اگر سیستم، وظایف خود در برابر فرهنگیانِ زحمتکش را انجام میداد، کارد به استخوان آنها نمیرسید و صدای شکستن ستون فقراتشان، زیر بار مشکلات اقتصادی، درمانی و بیمهای و مسکن، گوش فلک را کر نمیکرد.
چنان فرهنگیان را به نان شب محتاج کردهایم که از اندیشیدن و هویت فرهنگی خویش دور گشتهاند، عدهای از آنها دست به کارهای جانبی و گاهی دور از شان معلمی زدهاند و افسردگی مابقی هم، افسرده کند انجمنی را.
انگشت شماری از فرهنگیان هم که فریاد برای منافع صنفی برآوردهاند، سرنوشت نگران کنندهای یافتهاند. پیشنهاد کرسیهای آزاداندیشیِ رهبری، باید علاوه بر دانشگاهها به مدارس و جمع فرهنگیان نیز گسترش یابد.
جامعهای که فرهنگیانش نای فریاد و انتقاد نداشته باشند و نتوانند از حقوق خود و مردم دفاع کنند؛ قطعا به قهقرا خواهد رفت.
طنز ماجرا اینجاست که بعضی چهل سال گذشته را، دههای تکریم فرهنگیان و چهل سال آینده را دورهی مطالبه از فرهنگیان نام نهادهاند. فرهنگیان بدهکار کدامین خدمترسانی ویژه میباشند؟ کدام وام کم بهره به آنها تخصیص یافته است؟ اولویتی برای فرزندان معلمان در پذیرش دانشگاه فرهنگیان و یا برای استخدام آنان همچون ادارات دیگر قائل شدهاند؟ جز آنکه ریال ریال از جیب معلمان کسر گردید و توسط غندالیها به تاراج رفت؟ مگر نه اینکه شرکتهای ورشکستهی بیمه با بدترین خدمات، طرف قرارداد بیمهی تکمیلی شد تا به واسطهی پول فرهنگیان نجات یابند؟ جز این است که در شهرهای بزرگ ، حقوق فرهنگیان کفاف اجاره مسکن را هم نمیدهد؟
کدام تکریم؟ کدام احترام؟ چرا باید حقالتدریس فرهنگیان با یک سال تاخیر، پاداش بازنشستگان با چند سال تعلل و حق مسکن و بخشی از حقوق معلمان اعزام به خارج با بیش از یک دهه تاخیر ، هنوز پرداخت نشده باشد؟ متاسفانه با این نرخ تورم، زمانی طلب فرهنگیان پرداخت میشود که دیگر ارزش خود را از دست داده است. تاخیر در پرداخت تعهد فرهنگیان به بیمهها و بانکها نیز، که از طریق حسابداری صورت میپذیرد، به آنها آسیب رسانده است.
آقای دکتر لطفا یک کانال ارتباطی بین ما و خودتان ایجاد کرده و رسانهی ما در نزد ریاست محترم جمهور، هیئت دولت و مجلس شورای اسلامی باشید و حقوق فرهنگیان را فریاد بزنید.
از اینکه این فرصت را به من دادید متشکرم.
آفرین بر چنین معلم اندیشمند و آزاده ای. ای کاش گوش شنوایی باشد.