به طور کلی” واقع گرایی” در فلسفه عبارت است از اعلام وجود بعضی هستار های مناقشه برانگیز (مثل کلی ها، اشیاء مادی، قوانین علی، گزارهها، اعداد، احتمالات ،ساختار اجتماعی ،واقعیات اخلاقی).
اما سه نوع واقع گرایی که به لحاظ تاریخی بالاترین اهمیت را داشتهاند عبارتند از:
۱ – واقعگرایی حملی،مدعی وجود کلی های مستقل از اشیاء مادی جزئی (افلاطون) یا به مثابه خواص این
جزئی ها (ارسطو )؛
۲- واقع گرایی ادراکی، مدعی وجود اشیاء مادی در زمان و مکان و مستقل از ادراک آنها؛ و
۳- واقع گرایی علمی، مدعی وجود و عملکرد ابژه های پژوهش علمی که به طور مطلق( عمدتاً در علوم طبیعی) یا به طور نسبی( عمدتاً در علوم اجتماعی) مستقل از تحقیق، یا مستقل از فعالیت انسان هستند.
واقع گرایی علمی مدرن ( اواخر قرن بیستم) مستلزم مواضع واقعگرایانه (۱) و(۲) است اما به آنها قابل تقلیل نیست.
این مقاله عمدتا با واقعگرایی (۳) و به طور کلی با فلسفه علم سر و کار دارد( اما همچنین فلسفه علوم اجتماعی و طبیعت گرایی). اما در نیمه اول قرن بیستم، موضع (۲) کانون بحث های فلسفی بود. / فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم