متفکران روشنگری ادعا داشتند که ذهن بشر و جامعه بشری به اندازه سایر عملکردهای طبیعت عقلانی است و همانقدر تابع منطق علمی است. تاریخ علوم اجتماعی و میتوان بحث و جدل ناتمامی درباره درستی این مدعا تلقی کرد .تعاریف عقلانیت و عقل بخشی از این بحث و جدل است، بنابراین میتوان در آغاز این مطلب آنها را ارائه کرد.
این مدعا به سه معنای کاملا متفاوت عقل گرایانه است. در وهله نخست شامل این عقیده کلی است که طبیعت نظام عقلانی ( یا منظم) علت ها و معلول هاست و قوانینی بر آن حاکم است که روش علمی (عقل) قادر به کشف آنها است .
اما پوزیتیویسم برای فیلسوفان به معنای پوزیتیویسم منطقی است که صورت صریح و افراطی تجربهگرایی و بنابراین مخالف عقل گرایی است. در عقل گرایی به این معنا، قوانین علی بر حسب نیروها و ضرورت های پنهان توضیح داده می شود به شیوه نظامهای دکارتی و نیوتونی در قرن هفدهم . عقل همان قدرت ذهن برای رسوخ در پوسته ادراک حسی و مدل اصلی آن نیز ریاضیات است.
و سوم ، عقل گرایی ممکن است بر پایه این فرض بنا شود که انسان رفتار عقلانی دارد. کنش عقلانی به معنای حداکثر رساندن امکان دستیابی به هدف با توجه به محدودیت ها است
این فرض از عقلانیت را غالباً به این معنا میگیرند که عاملان به منافع شخصی خود نظر دارند. اما به معنای دقیق، این فرض فقط حاکی از این است که آنها اهداف خود را به شیوه ای دنبال میکنند که به صورت نظام مند موجب به حداکثر رساندن امکان دستیابی به این اهداف یا برآورده شدن آنها می شود، ولی شخصی یا سودجویانه بودن این اهداف را قطعی نمی کند.( نظریه انتخاب عقلانی)
اما رفتار انسان را می توان به معنای دیگری عقلانی پنداشت و آن رعایت قواعد و رویه های نهادی است. تلقی ماکس وبر از نظامهای عقلانی- قانونی دنیای مدرن و خصوصاً فعالیتهای بروکرات ها، بر همین مبنا استوار بود.