کارگزار ، جامعه و طبقه
در این فصل سه مقوله کارگزار، جامعه و طبقه را مورد بررسی قرار می دهیم که این سه مفهوم در ارتباط تنگاتنگ با یکدیگر قرار دارند.
کارگزاری
دیکن معتقد است که سیاست اجتماعی توجه کافی به مساله کارگزاری نداشته زیرا گرفتار سوگیری اشتراکی گرای خود و تعهدش نسبت به برابری اجتماعی بوده است.
جناح راست نیز تاکید بر مباحث ناظر بر رفتار، عقلانیت و انگیزه ها و برانگیختن گفتمانی با تاکید بر اصول فردگرایانه تنبیهی دارد ولی جناح چپ در حوزه های فوق الذکر نتوانسته است مقابله کافی صورت دهد. چپ در گذشته به مسائل کارگزاری پرداخته است.به عنوان نمونه تعاون و همبستگی نهضت کارگران باعث استقرار برابری کامل در جامعه می شود و نهایتا مالکیت اجتماعی برقرار می گردد. سوسیالیست ها به رعایت و احترام بی توجه نبودند بلکه آن را در قالب نظری و تاریخی خاصی قرار می دادند.
بر اساس تعبیر سوسیالیستی آزادی افراد مشروط و محدود به نیروهای اقتصادی است.این تعبیر اجتماعی است و از جانب جناح چپ مطرح است. تعبیر فرد گرایانه نیز که آزادی افراد را مشروط و محدود به نیروهای سیاسی می داند، تعبیر فردی ارائه می دهد و از سوی جناح راست مطرح است.
* اما این ادعا که فقط استدلال فردگرایانه به توصیف کارگزار محور می پردازد، استنتاجی محافظه کارانه است که چپ حق دارد آن را مردود شمارد.
نظریه لوگراند
لوگراند نظریه پساسوسیالیستی درباره کارگزاری ارائه می دهد که برای چپ جالب است.او مردمی را که صرفا به دنبال منفعت شخصی هستند،با مهره پیاده در بازی شطرنج توصیف می کند و مردم نوع دوست را با مهره اسب. مردم منفعل با توانایی اندکی برای اقدام و کنش رابه مهره پیاده و مردمی که کارگزاران فعال قلمداد می شوند را به مهره وزیر تشبیه می نماید.
* این طبقه بندی که متصدیان امور را سرباز یا اسب و دریافت کنندگان را یا پیاده یا وزیر معرفی کنیم، طرحی جالب نظر در ایدئولوژی های رفاهی بدست می دهد.
سوسیال دموکراتها معتقدند، عرضه کنندگان خدمات به مثابه اسب هستند که در مسیر نفی عمومی، سیاست های لازم را طراحی می کنند و دریافت کنندگان به منزله پیاده هستند که باید سپاس گذار باشند که دریافت کننده می باشند.
همچنین محافظه کاران طرفدار بازار آزاد یا سوسیال دموکرات های نو عرضه کنندگان عمومی را پیاده می دانند ودریافت کنندگان را وزیر در نظر می گیرند.
به هر روی،لوگراند معتقد است که سیاست های اجتماعی باید به گونه ای سازمان یابد تا دریافت کنندگان واقعا به مثابه وزیر تعریف شوند اما وزیرانی که قادر به تحمل رفتار اسب گونه یا پیاده گونه متصدیان امور باشند. وی معتقد است که بازارهای کمابیش آزاد می توانند این توان تحمل را ایجاد کنند.
کاستی ها و نقطه ضعف های نظریه لوگراند:
۱. با مقوله عمل متقابل و با کیفیت روابطی که در خارج از شبکه یا ماتریس مبادلات بازار واقع اند کاری ندارد.
۲. نسبت به طیفی از دوپارگی های مرتبط و در عین حال متمایز (نفع فردی/ نوعدوستی، ساختار/کارگزاری) قرائتی فردگرایانه عرضه می کند.
۳. لوگراند به نفع راه حل های بازار برای مشکلات رفاهی سوگیری دارد.
۴. فراخوانی به او به قدرت و سلامت شبه بازار ها تا حدودی مغشوش است.
* دو مقوله اصلی از مبحث کارگزاری به درک بهتر موضوع کمک می کند: ۱)عمل متقابل ۲)انعکاس پذیری
عمل متقابل
از دهه ۱۹۴۰ تا ۱۹۷۰ دولت از طریق برنامه ریزی دولتی با مشکلات اجتماعی و اقتصادی مقابله می کرد. سوسیال دموکرات ها معتقد بودند که دولت تکلیفی بی چون و چرا برای تامین رفاه و امنیت بر عهده دارد و افراد هیچ تکلیف متقابلی نداشتند اما از دهه ۱۹۷۰ کم و بیش احساس شد که این زبان و منطق برای حقوق افراد، به تکالیف مدنی و مبارزه با تبهکاری و انحطاط اجتماعی لطمه می زند.
به علت انفجار سود جوئی ها در دهه های اخیر ایثار و نوعدوستی (دمده) شده است و در واژگان سیاست اجتماعی عمل متقابل جایگزین آن گردیده.
مفهوم عمل متقابل با تاکید محافظه کاران بر تکلیف، سوسیال دموکرات ها بر همبستگی و تاکید رادیکال ها بر رابطه مشترک مستقیم و بی واسطه، پیوندی بالقوه دارد.
عمل متقابل مستلزم سیاست ها و نهاد هایی است که افرادی را که ممکن است غیر منضبط باشند به راه آورده و منضبط کند.
وجوه کلیدی رهیافت عمل متقابل را در سوسیال دموکراسی نو و شعارهایی که در مسیر انصاف اخلاقی و هویت ملی می دهند، می توان یافت.
به طور کلی عمل متقابل مفهومی ترکیبی است :۱) عمل متقابل نوعدوستانه که با اخلاق بخشندگی و سخاوت و بهره مندی دیگران همراه است و چپ مشوق این نوع نظام های رفاهی است.
۲)عمل متقابل خودپرستانه که منظور ادای دین می باشد به این معنا که اکنون به تو نفع رساندم منتظر چیزی در ازای آن هستم.
۳)عمل متقابل منصفانه به این نکته تاکید دارد که دولت با برقراری نوعی شرایط عادلانه پایه ای به همان اندازه که نگران محرومیت های سطوح فوقانی است به محرومیت های سطوح تحتانی نیز توجه داشته باشد.
وایت معتقد است که با توسل به عمل متقابل منصفانه دوباره محافظه کاری سوسیال دموکراسی را به منزله محملی برای عدالت و برابری مطرح کند. نقدی که به نظر او وارد است:۱) عقاید وی فاقد اجماعی دموکراتیک است.۲) وایت در عین آن که به عدالت اجتماعی توجه دارد، توجهش به انگیزه های متناقض(نوعدوستی و خودپرستی) به اندازه کافی نیست.
روند عمل متقابل به گونه ای است که موجب تقویت متقابل مناسبات قدرت می شود زیرا توزیع منابع به شکل نابرابر و اصرار به عمل متقابل مردم ضعیف و ادای دین راه را برای انقیاد و فرمانبرداری گشوده تر می سازد.
برنز و دیگران الگویی از عمل متقابل ارائه می دهند که بر اهمییت ارتباط های اجتماعی تاکید دارد و خواهان شکلی از دخالت کوتاه دستانه دولت هستند، دخالتی که خودیاری اجتماعی را تسهیل کند.
انعکاس پذیری
مفهوم انعکاس پذیری به دو صورت تعبیر می شود:
۱) قابلیت انعکاس که از سوی گیدنز مطرح شد و به معنی تصور از خود ما در دنیای معاصر به گونه ای که خود را دائما در معرض آزمایش قرار دهیم. از نظر وی در مدرنیته پیشرفته اطمینان خاطر مطرود است زیرا خود محصولات تولید شده محاسبات و تلاش های قبلی برای کنترل محیط اجتماعی از طریق بیمه کردن علیه طبیعت بیرونی است.
۲) بازتاب که از جانب بک و بک گرنشایم با تاکید بر بازتاب و بی ثباتی مدرن مدرنیته و با مفهوم جوامع خطرپذیر بیان گردید.
*قابلیت انعکاس و بازتاب هر دو این مشکل را دارند که اهمییت ستیزهای سیاسی را نادیده می گیرند.
گیدنز احساس می کند که می تواند با این توصیه که برابری در قالب شایسته سالاری رقابتی بازتعریف شود، نوعی دموکراتیزه کردن رادیکال روابط اجتماعی را رهنمود سازد.
بک تاکید دارد که پیامد ناخواسته آرمانشهر بازار آزاد نئولیبرال به جز ترقی ظاهری و ماشینی و گرفتن روح از زندگی انسان ها چیز دیگری نیست. درضمن به این موضوع نیز توجهی ندارد که فردی سازی خود مراقبه ای در باب هویت و مناسبات و ستیزهای اجتماعی است.
هوگت در معنای قابلیت انعکاس یک مقیاس انعکاس پذیری پیشنهاد می دهد که این نوع شناسی ما را به تفکیک دو نوع کارگزاری رهنمون می سازد:۱)کارگزاری مرتبه اول که بازیگران آن طبق مقررات نهادی مقرر عمل می کنند و ۲) کارگزاری مرتبه دوم که بازیگران آن با نظام ها درگیر می شوند آنها را اعم از اجتماعی و خانوادگی به مبارزه می طلبند.
گرینر الگوی هوگت را می گیرد و با تاکید بر کارهای بوردیو آن را در قالب اجتماعی از مناسبات قدرت قرار می دهد که معنا، توزیع و ابزار انتقال میان صور گوناگون سرمایه اقتصادی و فرهنگی را می سازد.
اجتماع
سه مبحث از مهمترین مباحث معاصر در باب اجتماع عبارتند از دست اندر کاری، اعتماد و سرمایه اجتماعی که در ذیل به آنها خواهیم پرداخت.
دست اندرکاری
وازه دست اندرکاری از دهه۱۹۶۰ مورد استعمال قرار گرفت اما از دهه ۱۹۹۰ مورد توجه سیاستمداران، دانشگاهیان و دیگر مفسران واقع شد. در تعریف دست اندرکاری می توان گفت: طیف گسترده از کسانی که از یک تشکیلات تاثیر می پذیرند، جماعتی ذینفع اما بزرگتر و چندگانه تر از سهام داران یا صاحبان سهام بورس زیرا در حالی که این دو اصطلاح صرفا به دارندگان سهام بورس و سهام شرکت ها اطلاق می شود، دست اندرکاران ممکن است شامل کارفرمایان، عرضه کنندگان، مشتریان و سایر جماعات مربوطه نیز باشند.
مبحث نظری رفاهی در باب دست اندرکاری به دو علت نسبتا بی سر و صدا بوده است.۱) ایهام بلاغی این اصطلاح ۲) این اصطلاح به سرعت به اصطلاحی فنی مبدل شده
برای سوسیال دموکرات های نودست اندر کاری ارتباط نزدیکی با دغدغه های آنها نسبت به شمول و مطرودیت یا دقیق تر، تلاش آنها برای منعکس شدن آن دغدغه ها بدون توسل به یک ایدئولوژی باز توزیع مساوات طلبانه دارد.
بحث دست اندرکاری تحت الشعاع مباحث کلی ناظر بر سوسیال دموکراسی نو قرار گرفته است. این مقوله تاکید را بر اجماع و نه بر کشمکش می گذارد به عبارت دیگر بر آنچه پیوند می دهد و نه بر آنچه جدا می کند.
در شرایطی که اشتراک گرایی دولت محور و فردگرایی بازار محور ظاهرا بی اعتبار شده اند، دست اندرکاری برای عصر پسا ایدئولوژیکی به عمل و مدیریت معطوف است، جانشینی مناسب محسوب می شود.
دست اندرکاری فریاد وجدان اجتماعی عمل گرایان است، آرزویی برای استقرار جامعه در فضایی فردی شده که عمل گرا ظاهرا نمی تواند و نمی خواهد فراتر از آن را ببیند.
اجتماع دست اندرکاران جامعه ای است متشکل از ذره های اجتماعی، نوعی تفرد که می کوشد خود را با زبان همبستگی توصیف کند.
اعتماد
اهمیت اعتماد برای جوامع و اقتصادها به هیچ رو مقوله تازه ای نیست و از ایام قرن ۱۹ موضوع سخن افرادی چون توکویل و دورکیم بوده است. در این معنا اعتماد برای ادغام اجتماعی، رونق اقتصادی و سلامت اخلاقی جامعه نیرویی حیاتی است.اعتماد نیرویی است که خود را در سطح خرد متجلی می کند. اما پیامدهایی نیز در سطح کلان برای اقتصاد و اجتماع در بر دارد.رفاه اقتصادی فقط به قواعدی آشکار که بر اموال، قراردادهای مبادله و اشتغال حاکم است، وابسته نیست بلکه در غایت امر به مسیرها و شبکه هایی پر حفره نیز که تعامل اجتماعی از طریق آنها صورت می گیرد، بستگی دارد و می توان گفت استخوان بندی اقتصاد را باید به منزله پدیده ای که با کالبد فرهنگی حمایت می شود و با آن عجین است درنظر گرفت.
به طور کلی هم در حوزه اقتصاد و هم اجتماع، هزینه فقدان اعتماد در دراز مدت سنگین تر از سودی فردی است که احتمالا در کوتاه مدت به سبب کوتاهی در پرورش و حفظ ارزشها و احساسات عاطفی مناسب حاصل می شود.
غفلت از مقوله اعتماد
راست محکوم است به این که در مراحل نخستین توسعه سرمایه داری به نقش پیوندهای فرهنگی توجه نکرده اند.در این صورت اعتماد فرسایش می یابد و فرهنگ اقتصادی مبتنی بر رقابت بر سر منافع شخصی جایگزین نقشی می شود که قبلا روابط همدلانه بوده است.
چپ را هم می توان متهم کرد که به آن اشکالی از اجتماعی کردن که اعتماد از طریق آنها پرورش می یابد لطمه می زند.
دولت رفاه نیز به سبب تقبل نقش هایی که در گذشته عملا از سوی اجتماعات صورت می گرفته است، به اعتماد و شیوع آن صدمه زده است و باعث کاهش دامنه فعالیت ها و سازمان های داوطلبانه شده و نوعی فرهنگ حقوق را باب کرده است.
اعتماد وقتی ایجاد می شود که تجارب تاریخی و شخصی اعتقاد کارگزاران را به محیط های نهادی خود تسهیل کند.
سرمایه اجتماعی
در حالی که سرمایه مادی به مقولات مادی و سرمایه انسانی به مختصات فردی می پردازد، سرمایه اجتماعی به پیوندهای افراد، شبکه های اجتماعی و هنجارهای عمل متقابل و اعتماد پذیری ناشی از آنها، ارتباط دارد.
پوتنام مفهوم سرمایه اجتماعی را در نسل های پیشین جامعه شناسان ردیابی کرد و به خصوص به این اندیشه بوردیو پرداخت که گروه های اقتصادی حاکم تسلط خود را از طریق مالکیت بر سرمایه فرهنگی مثلا مهارت فنی در آموزش، زبان، منابع فرهنگی و کنترل این امور، پایدار نگاه می دارد.
انواع سرمایه اجتماعی از نظر پوتنام عبارتند از:۱) سرمایه اجتماعی التزامی که زمانی که گروه هایی با هویت های همگون از ارتباط های خود برای محروم کردن دیگران بهره می گیرند. ۲) سرمایه اجتماعی پیوندزننده زمانی که گروه ها باز هستند و به بیرون از خود می نگرند و قادرند مردمی را از مراتب و تقسیمات اجتماعی متفاوت در خود فرو گیرند.
از نظر پوتنام این دو نوع سرمایه اجتماعی مبادله پذیر نیستند و بهره گیری های خیر اندیشانه از سرمایه اجتماعی پیوندزننده بیشتر است.
نظریه دیگری که پوتنام مطرح می کند:سرمایه اجتماعی رو به زوال است . به دو علت ۱) از بین رفتن نسل مدنی اندیش۲) وجود نسل های کنونی که کمتر دلمشغولی برای حیات مشترک و اجتماعی دارند.
-پوتنام با کسانی که سرمایه اجتماعی را در تناسب معکوس با هزینه اجتماعی و اندازه دولت می پندارند، گویی که رشد دومی به زوال اولی می انجامد، به مبارزه بر میخیزد.
-سوسیال دموکراسی ها دارای سرمایه اجتماعی کمتری نسبت به نظام های لیبرالی یا محافظه کارانه هستند.( احتمالا به این سبب که تعارضی بین سرمایه اجتماعی زیاد و حقوق اجتماعی شهروندان وجود دارد.
از نظر پوتنام دولت رفاه باید در جهت بافت سرمایه داری بازار حرکت کند زیرا این سرمایه داری ذاتا برای سرمایه اجتماعی مخرب و زیان بار نمی باشد.
پوتنام موضع چپ میانه را به نفع سرمایه داری اتخاذ کرده است. بدین معنا که ه چند برابری و سرمایه اجتماعی به هیچ رو معادل و هم ارز نیستند، همگام یکدیگرند و به همین اعتبار این اتهام را که خانوارهای فقیر و متقاضیان مزایا هستند که به شبکه های اجتماعی اعتماد و عمل متقابل ضربه می زنند، به هیچ وجه قبول ندارد.
انتقاداتی که به پوتنام وارد است:۱-برخی نسبت به نظریه محوری او در باب نزول سرمایه اجتماعی تردید دارد.۲-اگر این سخن حقیقت دارد که سرمایه اجتماعی می تواند به همان اندازه ای که معطوف اهداف شیطانی است به اهداف خیراندیشانه نیز معطوف باشد، پس مسلما توصیفی جامع و مانع از سرمایه اجتماعی الزاما به وجود نظریه ای فراگیر از عدالت اجتماعی وابسته است. اما پوتنام چنین نظریه ای ارائه نداده است.۳-عدم توجه پوتنام به اینکه بسیاری از مفسران رادیکال به سرمایه اجتماعی بدگمان اند زیرا این اصطلاح نقاب ایدئولوژیکی برای کتمان این منظور است که جامعه را باید به تناسب کارکردهایی که به نفع الزامات سرمایه داری دارد، داوری کرد
بسیاری نسبت به سرمایه اجتماعی سوظن دارند زیرا اصطلاحی است که از اهمییت سیاسی طبقه چشم می پوشد و سرمایه را به منزله شاخص ارتباط های شخصی توجیه می کند و این ارتبط ها را به مثابه رابطه ای اجتماعی-اقتصادی که محصول ستیز برسر قدرت است تعریف نمی کند. بنابراین روشن نیست که باید چه بخشی از رهیافت های پیشین را که با سرمایه مادی، انسانی و اجتماعی سازگار بود رها کنیم تا این سازگارس نسبی بیشتر شود. وقتی بوردیو از نرخ تبدیل بین سرمایه ها سخن می گوید مسلما به همین موضوع اشاره دارد.
طبقه
بسیاری از علما علوم اجتماعی، ضمن عدم توافق نسبت به جزئیات امر، تاکید دارند که ما هنوز در جامعه ای طبقاتی زندگی می کنیم.در این قسمت به بررسی دو مقوله که با طبقه و تغییر اجتماعی مربوطند می پردازیم:۱) شرایط ۲)اقدام جمعی
شرایط
نادیده گرفتن شرایط:در این زمینه استدلال نازیک سه وجه دارد:۱- گرچه ما در انتخاب طبقه، خانواده یا استعدادهایمان حق انتخاب نداریم اما در هر صورت اکنون این موهبت ها در اختیار ما است.۲- چون ما آزادانه استعدادهایمان را پرورش می دهیم غیر عادلانه است که از طریق اقدامات بازتوزیعی از حاصل زحماتمان محروم شویم. ۳- مساوات طلبان معتقدند که بازتوزیع منابع بیرونی نظیر پول عادلانه است پس چرا بازتوزیع منابع درونی چنین نیست!
مارشال می گوید افراد در پرورش استعدادهای خود در مسیری که نازیک تاکید می کند از فرصت هایی نابرابر برخوردارند و این نابرابری ها کاملا با نابرابری های طبقاتی ارتباط دارد.
اگر در بحث کارگزاری تاکید بر آزادی، مسئولیت، اجتماع محدود شود به مجردی که مقوله شرایط اجتماعی-اقتصادی طبقه، به صورت کامل مطرح نشود، تاب مقاومت نخواهد داشت.
اقدام جمعی
ما می توانیم با فعالیت های جمعی به چیزهایی برسیم که با اقدامات جداگانه فردی توانایی نیل به آنها را نداریم.
هارد و نگری از فوکو و دلوز این اندیشه را اخذ کرده اند که ما وارد جامعه کنترلی جدیدی شده ایم که در آن فرمان در سراسر عرصه اجتماعی به شکلی دموکراتیک توزیع می شود و در اذهان و تن های شهروندان نفوذ می کند(تا حدی از طریق نظام های رفاهی)، تا جایی که از خودبیگانگی و انضباط به عالی ترین صور آرزو تبدیل می شود.
طبقه هنوز هم یک چارچوب با اهمیت دارد که بسیاری از بحث های گذشته را می توان از نظر شرایط و اقدام جمعی به آن مربوط دانست.
برای دسترسی به خلاصه کتاب، خلاصه نظریه رفاه جدید را باز کنید.