چنین است رسم سرای درشت
گهی پشت به زین ، گهی زین به پشت
امید و زندگی به خوبی در این بیت از فردوسی به تصویر کشیده شده است. جریان زندگی جریانی سینوسی است، بدین شیوه که زمانی رو به بالا می رود و به اوج می رسد و زمانی به سراشیبی می افتد و به حضیض فرو می آید. تاریخ ملل مختلف نیز حکایت از این سیر سینوسی دارد. در طبیعت و در ذات آدمی همه چیز در میان دو حد سیر می کند و اصولاٌ هرچیزی از ضد خودش معنا می یابد. به طور نمونه گرما در برابر سرما و خوبی در برابر بدی، اگر یکی نباشد، دیگری نه قابل درک است نه قابل ارزش گذاری یا اندازه گیری.
با این پیش گفتار کوتاه می روم سر اصل مطلب. از دید من جامعه ی ایرانی چند سالی است که در حرکت سینوسی خود در چرخه ی فرود قرار گرفته است. در این میان تلاشهای جسته و گریخته ای برای عبور از چرخه شده است اما در برابر هر تلاشی برای عبور از فرود و برگشتن به چرخه ی فراز چندین تلاش و اتفاق بیرونی و درونی برای ادامه چرخه ی فرود به وقوع می پیوندد و این چنین است که روند فرود جامعه ی ایرانی ادامه می یابد. تمامی نیروهای جامعه، خواسته و ناخواسته، به ادامه ی این چرخه کمک می کنند. این واقعیت نشان از آن دارد که هنوز چرخه ی فرود جامعه ی ایرانی پایان نیافته است. آنچه که در این میان مهم است باور به این است که تا زمانی که ما به فرود باور همگانی نیابیم، این چرخه ی ناگزیر پایان نمی یابد. در نقطه ای که این باور همگانی رخ دهد، چرخه ی فرود به حضیض خود می رسد. این باور همگانی تنها با قطع امید اتفاق می افتد.
قطع امید به معنای سپردن جامعه به تقدیر و یا رها کردن آن به حال خود نیست، بلکه به معنای پایان گذاشتن بر مسیری است که منجر به فرود بیشتر می گردد، یعنی باور به اینکه امید کنونی، پیشران ما در ادامه ی مسیر سراشیب است، مسیری که ما را فروتر می اندازد. برای رسیدن به چرخه ی دیگری از فراز ما نیاز به نوع دیگری از امید داریم. نقطه ی حضیض یک چرخه ی فرود نقطه ی ناامیدی همگانی است، زمانی است که امید گذشته را رها می کنیم و برای امید آینده چاره می جوییم. ناگزیر در میانه ی دو امید، دوره ای از ناامیدی نهفته است. به عبارت دیگر آنچه که ما نیاز داریم رها کردن امیدی است که مسیر فرود را برایمان طولانی تر می سازد و جستجوی امیدی است که می تواند سررشته ی چرخه ی دیگری از فراز باشد.
در امیدواری باید به این نکته توجه کنیم که دقیقاٌ به چه چیز امید داریم. مثلاٌ کشاورزی که دانه ای در زمین می کارد، امید دارد که این دانه پس از ۳ ماه به جوانه تبدیل شود. حال اگر به هر دلیلی این اتفاق نیافتاد و کشاورز پس از ۲-۱ ماه انتظار بیشتر باز هم رویش جوانه ای را ندید، چه باید بکند؟ می تواند تا یکسال دیگر چشم به زمین بدوزد، یا می تواند از رویش آن دانه ناامید شود و دست به کاشت دانه ی جدیدی بزند. یک کشاورز واقع بین قطعاٌ پس از مدتی از رویش کاشته ی قبلی که جوانه نزده ناامید می شود و امید خود را به دانه ی جدیدی خواهد بست که در زمین خواهد کاشت. یک کشاورز خیالباف هم می تواند ماهها و بلکه سالها چشم به زمین بدوزد تا بلکه آن دانه بروید. جریان امید و ناامیدی ما هم درست مانند داستان این کشاورز است. گاهی اوقات دانه ای که ما در زمین زندگیمان می کاریم قدرت جوانه زدن ندارد. لذا باید برای کشت هر دانه ای زمانی در نظر گرفت و سپس به فکر کشت دانه ی دیگری بود.
جان سخن من این است که امید یک سلسله ی پیوسته نیست که ما فکر کنیم اگر آن را رها کنیم دیگر به دستش نخواهیم آورد. امید نیرویی است برای ادامه ی یک مسیر به منظور رسیدن به مقصود. اما هرگاه به این نتیجه، یا حتی به گمان قوی، رسیدیم که این راه به مقصود مطلوب نخواهد رسید، آنگاه زمان ناامیدی است و ناامیدی به مانند نیرویی خواهد بود برای توقف در مسیر نادرست، یافتن راهی جدید و حرکت در آن راه با امیدی تازه.
ما اکنون در شرایطی هستیم که ناامیدی در جامعه بروزهای آشکار و فزاینده یافته است. به باور من جامعه ی ایرانی بیش از گذشته به این دریافت رسیده است که ما در چرخه ی فرود قرار داریم. از این دریچه اگر به موضوع ناامیدی بنگریم، می توانیم آن را ورود به دوره ی ناامیدی عمومی بدانیم که می تواند پایان چرخه ی فرود را در پی داشته باشد.
پس به این ناامیدی امیدوار باشیم! نه در زدودنش تلاش کنیم و نه آن را ناپسند بشماریم!