اسکار وایلد[1] در رمان خود با عنوان تصویر دوریان گری[2] (1981) به شوخی گفت: “اینجا فقط یکچیز در جهان بدتر از صحبت کردن است و آن صحبت نکردن است.”و وقتی او آن کلمات را نوشت، در اوج شهرتش بود- که آغاز یک رسوایی رمانتیک باعث بدنامی او شد. وایلد که اغلب به دلیل نثر تحریکآمیز و خودنمایی پر زرقوبرق اش، تحقیر و به همان اندازه تحسین میشد.، جای تعجب نیست که با رابطه عاشقانهی جنجالیاش با لرد آلفرد داگلاس[3] و دفاع پرشور اش در دادگاه از “عشقی که جرأت سخن گفتن نامش را ندارد”، توجه عمومی را به خود جلب کند.
این اولین بار و آخرین باری نبود که شهرت حرفهای او زیر سایهی شخصیت بزرگ او در زندگی قرار میگرفت. [نقشِ]یکی از عجیبترین، جذابترین و شناختهشدهترین چهرههای این دوره را وایلد بازی کرده است، او بیش از هر کس دیگری امتیازات و مضرات صحبت کردن [در خصوص شخصی خاص] را تجربه کرد. به همین این دلیل است که میگویند: وایلد با قدرت شهرت بهخوبی آشنا بود. و چرا چنین است؟ چرا ما وایلد را یک سلبریتی میدانیم، اما راجع به سِر آیزاک نیوتن[4] چنین فکر نمیکنیم؟ سلبریتی دقیقاً چیست؟ و چه زمانی پدید آمده است؟ تفاوت سلبریتی با سایر مقولات شناخت مانند شهرت یا آوازه [5] چیست؟
سلبریتی خود را از سایر اشکال ستایش عمومی متمایز میکند؛ زیرا آن [سلبریتی] بر شخصیت فردی تمرکز دارد. سلبریتی ها با کمال جاودانهی خود بهظاهر به ما توصیه میکنند که از چیزهای دنیوی دوری کنیم، آنها ما را سرگرم میکنند، به ما لذت میدهند یا به ما کمک میکنند تا درد خود را ابزار کنیم، آنها باوجود همهی نقص انسانی خود به ما در مورد نقایص و کاستیهای خود اطمینان میدهند، احساس تعلق را پرورش میدهند و به ما یادآوری میکنند که تنازع حقیقتاً تنها وضعیت تجربه بشری است. سلبریتی ها شخصیت بودگی- شخصیت ما را منعکس میکنند- آنها به ما نشان میدهند که چه کسی هستیم، اما آنها همچنین ما را با خیال خام افسون کرده و به ما نشان میدهند که چه کسی میخواهیم باشیم.
خاستگاههای سلبریتی بسیار مورد مناقشه است و جای بحث بسیار دارد؛ زیرا تعاریف کاملاً متفاوتی از این اصطلاح وجود دارد. بهعنوانمثال جایگزینی “شهرت” بهجای “سلبریتی” و بالعکس، تا حدی امری عادی شده است. اما با استعمال این کلمات بهجای یکدیگر، ما زمینههای تاریخی خاصی را که آنها بهواسطه شان تکمیل یافتهاند، نادیده میگیریم.
شهرت fame از واژه لاتین فاما Fama برگرفتهشده، این واژه نخستین بار با شعر حماسی ویرژیل[6] آنه اید[7] به رُما[8]؛ الهه شایعه و پخشکنندهی اخبار که ” از بال ها و دهانهای چندگانهاش برای گفتن [خبر] به همه” بهره میگرفت، مرتبط بود. کلمهی شهرت از فرانسه قدیم و انگلیس دوره قرونوسطی گذشت تا در قرن سیزدهم به این معنای ضمنی رسید؛ [یعنی] عقاید عمومی نسبت به یک شخص و در قرن چهاردهم میلادی نیز [به معنای]؛ تحسین عمومی فرد بود. همچنان که شهرت با اعمال قهرمانانه و اقدامات قهرمانان کاریزماتیک موسوم به بزرگمردان درنظر گرفته میشد، این وضعیت به چند [نمونه] استثنایی اختصاص داده شد. ازجمله: اسکندر کبیر[9]، شارلمانی[10]، مارکوپولو[11]، افلاطون[12]، ارسطو[13]، لئوناردو داوینچی[14]، ژاندارک[15] و غیره. اما شهرت همزادی شوم [یعنی] بدنامی را نیز در سایه پنهان میکند و بال های خود را میگشاید تا آن [همزاد شوم] را به مرکز صحنه بیاورد.
از کالیگولا [16]، آتیلا د هون[17]، جسی جیمز[18] و مارکی دوساد[19] گرفته تا راسپوتین[20]، ماتا هری[21] و چارلز منسون[22]، [آنها نیز] برای جلب اقبال و احترام عمومی، از یکدیگر سبقت میگیرند. [شخص] بدنام؛ روایتهای خلقشدهای که مردم افسونشده بهواسطهی نیمه تاریک ماهیت بشری تحریک و وحشتزده شدهاند را در تخیل جمعی ما بزرگ جلوه میدهد. همانطور که مرتد، منحرف و متجاوز، تبهکاران، [شخص] مشهور بدنام را به شیوهای کنایهآمیز، ترسناک و سرزنده بیان کردند.
مبهمتر از شهرت و بدنامی واژهی سلبریتی است که از کلمه لاتین سلبرم celebrem کلمهای که هم در معنای جشن و هم “ازدحام” بالقوه [جمعیت] (شاید ما به آن “غوغای انبوه مردم” میگوییم) و در خصوص یک شخص باشد، برگرفتهشده است. شهرت را نهتنها میتوان به دلیل اعمال خوب شخص به وی اعطا کرد، بلکه آن همچنین میتواند به دلیل مقام موروثی والای او باشد: همانند ملکه که صرفاً به دلیل ملکه بودنش، مشهور است. با تکیه بر مقیاس بررسی موشکافانهی بیرونی، گرچه سلبریتی کنش متقابل بین احترام و عامه مردمی است که [شهرت] اعطایی خود را کمتر بهمثابهی تخصیص و بیشتر بهمثابهی یک روند مذاکره بدل کردند.
برخلاف “شهرت” و “آوازه” که بر احترام و حرمت دلالت دارد، “سلبریتی” که در قرن هجدهم مورد بهرهبرداری و مصرف عمومی قرار گرفت، تردید و سوءظنی را برانگیخت. آن[سلبریتی] برای [کسب] مشروعیت تلاش میکرد و علیه انتقاداتی چون افراط در [مصرف] و دانش سطحیاش مبارزه میکرد. سلبریتی ها به شکلی جمعی تشکیل میشدند و به شیوههایی که [شیوههای] مرسوم شهرت نبود، میانجیگری میکردند. شهرت به فرد برجستهای نیاز داشت؛ سلبریتی نیاز به مخاطبی با درایت داشت.
همانطور که ایده شهرت تکامل یافت، فضا برای [افراد] بدنام نیز گسترش یافت، آن [جریان] کمتر مرتبط با کنشی خاص بود و اکثر اوقات به فردی خاص یا حداقل به ایدهای خاص از فرد، مرتبط میشد. تا قرن نوزدهم که فرد مشهور به دلیل توانایی متناقض اش در استثنایی و قابل تقلید بودن ارزشمند بود، نهتنها بهواسطهی دستاورد یا تولد بلکه بهواسطهی تبلیغات به وجود آمد. امتیاز دادن به فرد بر اساس ظاهرش نه اظهاراتش و درنظر گرفتن [اینکه] چگونه سلبریتی ها همانند شهرت و بدنامی توسط عامه مردم نگریسته میشوند؛ به چهرهای عمومی نیز اشاره میکند که تصویر و هویت، سبک و ذات برای او بهطور جداییناپذیری با هم عجین شده بود.
هنگامیکه شهرت به این دامها افتاد، چه چیزی آن را از سلبریتی متمایز کرد؟ به عنوان مثال، چه چیزی جان استورات میل[23]، چارلز داروین[24] و فلورانس نایتینگل[25] را از لرد بایرون[26]، فرانتس لیسزت[27]، توماس ادیسون[28] یا سارا برنهارد[29] متمایز کرده است؟ همه این چهرهها در قرن نوزدهم مشهورِ شده بودند. همه [آنها] شهرت را تجربه کرده بودند؛ “همه در مورد آنها صحبت” میکردند. و بااینوجود، مورد پیشین توجه رسانهای یکسانی را جلب نکرد، همان سطح کالایی شدن (تأیید محصول، گردش تصاویر، امضاهای [سلبریتی ها]) یا همان کیشهای شخصیتی را بهمثابه مورد دوم تسریع میبخشد. اولی دنبال کنندگان و مریدانی داشت و دومی طرفدارانی. مورد اول بحث و مکالمه را رقم زد؛ و دومین مورد بحث و جدل را موجب شد. اولی توجه را جلب کرد و دومی برای آن زندگی کرد. تفاوت بین شهرت و سلبریتی در حال بدل شدن به بیش از یکگونه و طبقه بود.
همان عصر مکانیزه که تهدیدکنندهی افراد به بیگانه شدن از خویش بود، غریبهها را نیز به یکدیگر نزدیک میکرد.
ادیسون به معنای واقعی کلمه جهان را روشن کرد، درحالیکه بایرون، لیسزت و برنهارد به ترتیب در زمینههای ادبیات، موسیقی و تئاتر تحسین شدند. برخی از آنها برخلاف بسیاری از معاصران به همان اندازه موفقشان، مدتهاست فراموششدهاند، آنها بهطور فعالانهای افکار عمومی را پرورش میدادند و توجه بیشتری را به کسانی که این کار را انجام میدادند، جلب میکردند. با خلق و نمایش یک شخصیت، چهرهای عمومی که منحصربهفرد بود، اما بهطور اساسی- تجدیدپذیر بود، آنها [سلبریتی ها] خودشان را در طول زندگیشان متمایز و برجسته کردند و حتی از وضعیت افسانهای پس از مرگ خویش نیز اطمینان حاصل کردند.
چنانکه صاحبان دستکاری کننده مطبوعات تودهای رو به رشد، خودتبلیغ کنندگان و حتی سرمایهداران در حال ظهور، چهرههایی همچون ادیسون جادوگر، برنهارد “خارقالعاده”، بایرون جذاب و ستاره راک حقیقی همعصرش لیسزت را به همان اندازهی سلبریتی های مدرنِ مجسم شده، تولید کردند. برخی محققان با اشاره به چنین نمونههایی، تولد سلبریتی را در اواخر قرن هجده و نوزده میدانند. آنها اینگونه استدلال کردهاند که این دوره [اواخر قرن هجده و نوزده] بود که نهتنها شخصیتهای استثناییای را تولید کرد، بلکه شرایط ساختاری لازم را برای تسهیل گسترش فرهنگ سلبریتی کاملاً تحققیافته، فراهم نمود. با بازتاب در زمینه جدید بیوگرافی، محبوبیت پرتره، تکثیر خاطرات و ظهور داستانهای مردمپسند و آگهیهای ترحیم در روزنامهها، این دوره مفهوم جدیدی از “خود” را تقویت کرد که از “فرد” پشتیبانی میکرد.
با گسترش حوزه عمومی، جایی که در آن افراد بیشتر از هر زمان دیگری میتوانستند بهواسطهی تجزیه و شکستن سلسلهمراتب سیاسی و اجتماعی مستحکم، به گفتوگوها و بحثهای عمومی، دعوتشده و شرکت کنند که هر شخص (حداقل به لحاظ نظری) میتوانست [با شرکت در آن] آرزوی سرافرازی و بزرگی کند.
زنان و مردان معمولی بهطور فزایندهای بهواسطهی نوآوریهای فناورانه در این امر خطیر مساعدت میکردند که شیوههای نوین ارتباطی را تهییج کنند، همچون شروع به کار فرهنگ چاپ در مقیاس گسترده و بازتولید تصویر، همچنین [آنها] بهواسطهی نیروهای سرمایهداری صنعتی که شهرنشینی گسترده، کار و زمان مکانیزه شده را بنیان نهادند، تجاریسازی اوقات فراغت را تشویق و اشکال و معیارهای جدیدی از [این] وضعیت را ایجاد کردند. افراد مشهور مدتها بود که در مراکز محوری اثرگذاری مرسوم، همچون دادگاهها، تالارها و برجهای به رنگ عاج، به رسمیت شناختهشده بودند و برای قرنها تمثال آنها در نقش برجستههای کتاب، مجسمهسازی، روی مدالها و سکهها و پیکرههای سرامیکی بازتولید میشد. اما این تصاویر در وهلهی نخست در بین نخبگانی که توانایی [پرداخت] حق کمیسیون، خرید و جمعآوری آنها را دارند، متداول گشت.
تولید مکانیزه دسترسی به چنین تصاویری را دموکراتیزه و تسهیل کرده است. در اواخر قرن نوزدهم، تماشاگران گمنام و مصرفکنندگان ناشناس (در تضاد با حامیان و دوستان نزدیک) با تصاویری خارقالعاده در کاریکاتورهای روزنامهها، شخصیتهای فرعی [حکشده] روی ظروف چینی، پرترههای کوچک ارزانقیمت روی کارتهای تصویر خاص (کارت ویزیت) و پوسترهایی به ابعاد زندگی مواجهه شدند که بلوارهای شهری و معابر اصلی را آذین کرده است.
همان عصر مکانیزه که تهدیدکنندهی افراد به بیگانه شدن از خویش بود ، غریبهها را ازلحاظ جغرافیایی و بصری به یکدیگر نزدیک کرد. نهتنها دیده شدن به معنای واقعی کلمه – در خیابانها، در فضاهای جدید فراغت، در فرهنگ بصری در حال گسترش عکسها و روزنامهها تسهیل شد؛ بلکه شناخته شدن برای افراد آسانتر نیز شد. تصویری که از [بطن] این عاملان و کارگزاران رسانهای دقیق و با سبکهای منحصربهفرد و خاص پدید آمد از طریق رسانهها فیلتر شده و اغلب توسط خودِ چهرهی عمومی (سلبریتی) هماهنگ و مدیریت میشد که نهتنها لزوماً شخص بلکه شخصیت را تبلیغ میکرد. این شخصیت بهنوبهی خود به برندی تبدیل شد که بهواسطهی آن، فرد ناشناس قبلی نزد عامهی مردم و حتی بیشتر گمنامان نیز شناخته خواهد شد.
شاید هیچکس در خلق و تبلیغ شخصیتهای قرن نوزدهمی بیش از شومن آمریکایی پی. تی بارنوم[30] مهارت نداشته باشد. بارنوم که کارآفرینی باهوش و مبلّغی زیرک بود، از موزهها، سیرکها و محصولات شرکتهای مسافرتی خویش بهمنظور راهاندازی دورههای حرفهای برای [کسب شهرت] تازهواردانی همچون؛ “ژنرال تام تامب[31]” با قدی دو متری و جنی لیند[32] خواننده اپرا که او را بهعنوان “بلبل سوئدی” میشناختند، استفاده نمود. بارنوم بهجای تمرکز صرف بر استعداد، از جثهی کوچک تامب سوءاستفاده کرد و بر خارجی و غریبه بودن و [درعینحال] خونگرمی لیند مانور داد. وی [بارنوم] سپس از رسانهها و بازار بهمنظور [تحریک] احساسات بینالمللی و تبدیل هر دو هنرمند به سلبریتی بهره گرفت.
از طریق اشکال متنوع بازنمایی باواسطه، مخاطبان دسترسی بیسابقهای به زندگیهای پنهانی چهرههای عمومی پیدا کردند. این دسترسی، آشنایی کاذب بین چهره عمومی و مخاطبانش را پروراند که بعدها به سنگ بنای [شکلگیری] فرهنگ سلبریتی مدرن بدل خواهد گشت. همانطور که چهرههای عمومی بهطور فزایندهای از طریق روزنامهنگاری شایعه محور، تبلیغات تولیدشده و تأیید محصول “شناخته ” میشدند، آنها همچنین بهواسطهی انتشار انبوه تصاویر و داستانهای خود، در نوع خود به کالاهای قابلفروش بدل شدند. در این نقش، مخاطبان نهتنها میتوانند شخص مشهور را “بشناسند”، بلکه میتوانند تکهای از او را بخرند، مصرف کنند و صاحب شوند.
بسیاری از محققان این نکته را مدنظر قرار دادهاند که سلبریتی برای بحث و استدلال در خصوص خاستگاه خود در قرن بیستم، نیازمند مصرف است. بااینحال تمام ویژگیهای اساسی فرهنگ سلبریتی در قرن نوزدهم توسعه یافت: نگاهی به تبلیغ “لیندومانیا[33]“ی بارنوم (قبل از بیتلز مانیای 100 ساله[34])، محبوبیت جمعآوری و فروش تصاویر پرتره، یا تأیید و حمایتهای سلبریتی از تعداد محصولات بیشتر، که از چای و خردل گرفته تا لوازمآرایشی و کرمهای مو را [در برمیگیرد] بیندازید، همه و همه با تصاویر و مصادیقی از چهرههای عمومی شناختهشده، همراه شدهاند.
منتسب کردن ظهور سلبریتی به دوره قبلی، نقطه عزیمت مهم از تحقیقات اواخر قرن بیستم است که سلبریتی را به سینما ربط میدهد و آن را با ظهور ستاره هالیوود همردیف میداند. قرن نوزدهم صحنه را برای [ظهور] سلبریتی مدرن فراهم کرد، قرن بیستم بهواسطهی رسانههای جمعی، سلبریتی را ورای همهی انتظارات تقویت نمود. هالیوود سلبریتی را ابداع نکرد، بلکه بهسادگی سلبریتی را به ما تقدیم کرد.
همانطور که محقق انگلیسی ریچارد دایر[35] در متن دینی خود با عنوان اجسام بهشتی توضیح داد، ستارهی هالیوود مخاطبانش را دقیقاً به دلیل اینکه هیچچیز و همهچیزش همانند ما نبود، تسخیر کرد:
ستارگان بیان میکنند که موجود بشری در جامعه معاصر به چه معناست؛ یعنی آنها تلقی خاصی را که ما از “فرد” داریم، ابزار میکنند…آنها هم نوید و هم مشکلاتی را که مفهوم فردیت برای همهی ما که با آن زندگی میکنیم، اظهار میکنند.
بهعنوان چهرههایی افسانه ای-آنچه فیلسوف فرانسوی گی دبور[36] در کتاب جامعه نمایش (1967) از آن تحت عنوان “بازنمایی چشمگیر زندگی موجود بشری” یاد میکند- ستارگان صحنه به زنان و مردان معمولی گریز از زندگی دنیوی، الگوی آرزومندانهی زندگی خوب و رهایی از استرسها و تشویشهای مدرنیته را عرضه میکنند. ستارههای فریبندهی هالیوود از طریق تولید انبوه بهواسطهی شرکتهای روابط عمومی، استودیوهای فیلمبرداری و مطبوعات سرگرمکننده، موقعیت ممتازی را در تخیل جمعی، در سراسر جهان اشغال میکنند. آنها توهمات عامهی مردم را که میخواستند با آنها باشند و حتی توهمات کسانی که میخواستند شبیه آنها باشند و حتی برخی از آنان که میخواستند در معنای واقعی کلمه دقیقاً خودِ آنان [سلبریتی] باشند را دامن زدند. چه کسی آرزومند افسون و شکوه ستاره پیشین هالیوود گرتا گاربو[37]، الیزابت تیلور[38] یا کلودت کلبرت[39] نیست؟ یا [چه کسی] شهامت مقایسه آنها را با [ستارگان] سیرن[40] های امروزی مدرن همچون امیلی بلانت[41]، مارگو رابی[42] یا گل گدوت[43] دارد؟ چه کسی ممکن است با مردان برجسته بیباکی همچون- راک هادسون[44]، کری گرنت[45] یا پاول نیومن[46]– برابری کند یا نشان پاکدامنی را همچون ادریس البا[47]، دوین جانسون[48] یا رایان رینولدز[49] را از آنِ خود کند؟
درحالیکه به نظر میرسد بسیاری از مگااستارها فراسوی دسترس ما هستند، بعضی از آنها که اصیلتر هستند، شبیه ما به نظر میرسند، دختر همسایهی متواضع ( جنیفر انیستون[50]، امی شومر[51] یا مگ رایان[52]) یا پسر خوب قابلاعتماد (ویل اسمیت[53]، کالین فرث[54] یا رایان گاسلینگ[55]) باعث میشوند تا باور کنیم که شاید ما هم میتوانیم از یک ویژگی خاص ستاره برخوردار باشیم.
از طریق پوشش خبری زندگیهای شخصی آنها [سلبریتی ها] (از ازدواج و طلاق گرفته تا موفقیت و رسوایی؛ از چیزی که میخوردند و جایی که خرید میکنند و تا کسانی که آنان را میشناسند) و توزیع تجاری عکسهای خودمانی، خاطرات شخصی و افشاگریهای روزنامههای زرد، ما میآموزیم که همه این سلبریتی ها، هرچقدر هم ستارهشان درخشان باشد، باز هم آنها “درست مانند ما” هستند. آنها حقیقتاً مردان و زنانی معمولی هستند که بهواسطهی شانس، شهامت و شرایط، خود را به کسی یا چیزی خاص بدل کردند.
چه سعی کنیم از کارداشیان ها بگریزیم و چه با آنها همراه باشیم، ما [همچنان] در دام سلبریتی گیر افتادهایم.
با بررسی شیوههای که جابهجایی رسانهای [بهواسطهی آن] توهم شناختهشدگی را- بهویژه در عصر اینترنت- برجسته میکند، محققانی که خاستگاه سلبریتی را در دوران هالیوود درنظر میگیرند، بر این [نکته] تأکیددارند که خاستگاه سلبریتی در دوران مدرن بر این تأکید دارد که چگونه رسانههای گروهی و فرهنگ سلبریتی، یکدیگر را تولید میکنند. بهخصوص پس از فروپاشی سیستم استودیویی در دههی 1950، زمانی که ستارهها دیگر به لحاظ قراردادی به شرکتی خاص مدیون و یا به بخش روابط عمومی یک استودیو وابسته نبودند، [بدین ترتیب] تولید صنعتی سلبریتی تشدید شد. در دهههای 1970 و 80 ، مجلهی پیپل[56]، اینترتیمنت تونایت[57] و برنامههای گفتوگومحوری همچون اپرا، ستارههای فیلم و بازیگران تلویزیونی، ورزشکاران و ستارههای پاپ، کمدین ها و مدلهای فشن را به اخبار روز بدل کردند. در دههی 1990، هر چه بیشتر آمریکاییها از تلویزیون کابلی استقبال میکردند، کانالهای [تلویزیونی] از ژانرهای جدید و انواع [مختلف] شخصیت برای ایجاد برندهای خود بهره میگرفتند و با انجام این کار، آنها این شانس [ظهور و بروز] سلبریتی را چندین برابر کردند. از این مرحله به بعد، سرآشپز سلبریتی ها، مشاوران مالی، پزشکان و قضات، همچنین تازه به دوران رسیدههایی که بهواسطهی برنامههای تلویزیون واقعنما مشهور شدند؛ از [برنامههای] لیسانسههای عاشق دلخسته و مادران نوجوانان بیباک گرفته تا موسیقی امیدبخش اسطورهها، به رسانههای سرگرمی محور جهانی در حال گسترش، خوراکی برای گفتگو میدهند.
در قرن بیست و یکم، رسانهها به مخاطبان امکان دسترسی بیشتر به اطلاعات در خصوص چهرههای عمومی (بهطور فزایندهای در فضای واقعی) را عرضه میکنند، بدین ترتیب سلبریتی را تبلیغ، رؤیت پذیری او را تقویت و ارتباط او را تأیید مینمایند. سلبریتی بهنوبهی خود، برای شرکتهای رسانهای درآمدزایی میکند و قابلیت ماندگاری و وبسایتها را با افزایش ترافیک سایت و تأمین تعداد “کلیک” موردنیاز، تضمین میکند. علاوه بر این، بهواسطهی رسانهها، سلبریتی بهمثابهی یک گونهی خاص- یک بدعتگذار، یک الگوی نقش، یک یاغی، یک آینه برای [بازتاب] وضع موجود- بستهبندیشده و در این فرآیند هم به یک میانجی فرهنگی و هم نیرویی اجتماعی بدل میگردد. در این نقش، سلبریتی بهطور همزمان با توهمات جمعی و آرزوهای فردی سروکار دارد، او [نهتنها] تخیل را برمیانگیزد، بلکه همچنین تعیین هویت نیابتی را نوید میدهد، او بهمثابهی هدف کنجکاوی، توطئههایی را بیرون میکشد، او علیرغم دوری از مخاطبانش به آنها حس آشنایی داده و اظهار عشق میکند و منحصربهفرد بودن خود را دوباره اثبات میکند، حتی اگر به نظر برسد که دقیقاً مثل ما است (و تفاوتی با ما ندارد.) فرهنگ سلبریتی همچنان واکنشهای متناقضی را به دنبال دارد. از یکسو، درگیر نظامهای قدیمی تولید شهرت و گرفتار در نظام ستاره قرن بیستمی سلبریتی معاصر، همانند اسلاف خود هست که اصالت و ساختگی بودن را با هم خلط میکند و توجه را به [امر] منحصربهفرد، متفاوت و بااستعداد رهنمون میکند. و از [سویی دیگر] برههای گذرا را به تصویر میکشد، عکسی فوری از واقعیتی اجتماعی و به اشتراک گذاشتهشده به همان اندازهی سلبریتی شکننده و زودگذر است.
سلبریتی ها بهمثابهی آواتار[58]های آرزومند، تمثالهای ستایششده و ظروف حافظهی جمعی در همهی جنبههای زندگی مدرن رخنه میکنند. از سویی دیگر سلبریتی تمسخر یا حتی تحقیر را برمیانگیزد. این [جریان] خصومتی را موجب میشود یا حداقل باعث ایجاد دشمنی با آنها [سلبریتی ها] میشود. تغییر جهت دادن از انتقاد شدید چپگرایانهی مکتب فرانکفورت در خصوص صنایع فرهنگ استثماری در غرب، از پس از جنگ جهانی دوم، نشأت گرفته است. مورخ و محافظهکار سیاسی دنیل بورستین[59] در دههی 1960 با بدگمانی سلبریتی را بهمثابهی شخصیتی ساختگی توصیف کرد که بهواسطهی رسانههای جمعی دستکاریشده و به همان اندازه تهی باقی میماند. علاوه بر این، در عصر بازیگران تلویزیون واقعنما، اینفلوئنسرهای شبکههای اجتماعی، شخصیتهای یوتیوب، بلاگرها، ولاگرها و اینستاگرامرها، اینگونه به نظر میرسد که گویی کسی بنا به گفتهی پیشگویانه ی بورستین ممکن است ” به دلیل مشهوربودن خویش، مشهور شود.”
در حقیقت، چه ما خودمان را بهمثابهی مردمانی بیتفاوت درنظر بگیریم یا تماشاگرانی مشتاق، با ادامهی بحث در خصوص اجسامی که ارزشمند هستند [به تعبیر دایر]- چه با تلاش جهت همراهی [با این جریان] و چه ترجیح دادن اینکه از کارداشیان ها بگریزیم- ما در [هر حالت] در دام سلبریتی گرفتارشدهایم. چه بخواهیم و چه نخواهیم، آنها تنها بهصرف مشهوربودن و شناخته شدنشان افرادی جذاب، تکرار شدنی و شناختهشده هستند و همچنان به ما چیزی میدهند تا دربارهشان صحبت کنیم.
اما چرا ما در وهله اول به چیزی یا شخصی برای گفتگو نیاز داریم؟ این همه صحبت کردن ما را به کجا میبرد؟ شیفتگی ما به سلبریتی چه چیزی را در خصوص نحوهی نگرش به خودمان، آشکار میسازد؟ شاید یک سلبریتی به ما کمک کند تا با این سؤالات دست و پنجه نرم کنیم. ریس ویترسپون[60] در سخنرانی دریافت جایزه اسکار بهترین بازیگر زن برای فیلم زندگینامهای واک د لاین[61]– از جانی کش[62] (2005) گفت که او صرفاً تلاش میکند ” کاری را انجام دهد که برای کسی معنایی داشته باشد.” شاید سلبریتی ها مثل ویترسپون تا این حد برای ما اهمیت قائل باشند، همهی ما چیزی بیش از اهمیت نمیخواهیم.
بیشتر بخوانید:
*Holly Grout استادیار دانشگاه آلاباما و نویسندهی کتاب “اجبار زیبایی: دگردیسی ایدههای فرانسوی زنانگی در جمهوری سوم” (2015) میباشد. او در حال حاضر مشغول کار بر روی دومین کتاب خود با عنوان موقت ” بازی کلئوپاترا: ابداع سلبریتی زن در جمهوری سوم فرانسه” است.
[1] Oscar Wilde: شاعر و نمایشنامهنویس ایرلندی.
[2] Dorian Gray
[3] Lord Alfred Douglas
[4] Sir Isaac Newton
[5] renown
[6] Virgil
[7] Aeneid
[8] Roma
[9] Alexander the Great
[10] Charlemagne
[11] Marco Polo
[12] Plato
[13] Aristotle
[14] Leonardo da Vinci
[15] Jeanne d’Arc
[16] Caligula
[17] Attila the Hun
[18] Jesse James
[19] Marquis de Sade
[20] Rasputin
[21] Mata Hari
[22] Charles Manson
[23] John Stuart Mill
[24] Charles Darwin
[25] Florence Nightingale
[26] Lord Byron
[27] Franz Liszt
[28] Thomas Edison
[29] Sarah Bernhardt
[30] P T Barnum
[31] General Tom Thumb
[32] Jenny Lind
[33] طرفداری شیداگونه از جنی لیند خواننده اپرای سوئدی؛ ملقب به بلبل سوئدی.
[34] طرفداری شیداگونه از گروه بیتلز؛ گروه معروف راک در انگلیس.
[35] Richard Dyer
[36] Guy Debord
[37] Greta Garbo
[38] Elizabeth Taylor
[39] Claudette Colbert
[40] سیرن یا سایرن یا نیمف (الهههای کوچک) دریایی اساطیر یونان، گاهی بهصورت موجودی با بدن یک پرنده و سر یک زن، و در سایر موارد به شکل تنها یک زن تصویر شده است. آنها سه الهه کوچک دریایی بودند که ملوانان را با آوازهای احساسبرانگیز خود طلسم کرده و به کام مرگ میکشاندند.
[41] Emily Blunt
[42] Margot Robbie
[43] Gal Gadot
[44] Rock Hudson
[45] Cary Grant
[46] Paul Newman
[47] Idris Elba
[48] Dwayne Johnson
[49] Ryan Reynolds
[50] Jennifer Aniston
[51] Amy Schumer
[52] Meg Ryan
[53] Will Smith
[54] Colin Firth
[55] Ryan Gosling
[56] People Magazine
[57] Entertainment Tonight
[58] آواتار (Avatar) در اصطلاح دنیای مجازی تصویری کوچک و غالبا دایره ای شکل است که به عنوان نماد کاربر در سایت ها، پروفایل اشخاص، انجمن های اجتماعی و پیام رسان ها (اینستاگرام، تلگرام، و….) مورد استفاده قرار می گیرد.
[59] Daniel Boorstin
[60] Reese Witherspoon
[61] Walk the Line
[62] Johnny Cash