“تاریخ” کلاس درس است، غیبت موجه یا غیر موجه از این کلاس زیان آور است! در این نوشته، ۴۰ درس انقلاب را در چهل سالگی انقلاب، (به زعم نویسنده) خواهید خواند.
درسهای انقلاب ایران
- مردم همیشه بخشی از حکومت اند؛ بد یا خوب.
- انقلاب راه پرهزینه حل مسائل اجتماعی است. گاه بسیار پرهزینه تر از اصل مساله ای که بخاطر آن انقلاب صورت می گیرد.
- روحانیان شیعه در ایران پس از انقلاب قدرت را یک موهبت پنداشتند.قدرت اما برای یک مومن ” حلال مکروه” است.قدرت یک آزمون است و نه فقط آب و نون!
- زنان کنشگران رو به رشد در عرصه اجتماع ایرانی هستند.بی حضور و تایید زنان، ایران حرفی برای گفتن ندارد.
- مردم ایران دامن آزادی را رها نمی کنند، از ۱۵۰ سال پیش تا ۱۵۰ سال بعد. پس خیال دوستان و دشمنان آزادی…راحت!!
- ” ایرانشهر” عزیزست. ملیت مثل دیانت برای ایرانی جماعت مهم است.
- دین و قدرت دو رقیب اند.هر کدام فربه تر شود آن دیگری نحیف و ضعیف تر می شود.
- گاه در کنار مساجد باشکوه شهرها، پیروانی از همان دین گدایی می کنند!
- گرگهای ِ فساد و اختلاس از سگان پارک و خیابان، خطرناک ترند،از تردد آزاد آنها در کوی و برزن جلوگیری کنید، چون مردم هراس دارند!
- برای همه مبارزان راه آزادی و عدالت در ایران معاصر، از همه طیف ها و عقاید احترام قائلیم.
- جامعه ای بزرگ و متکثر مثل ایران را می توان بدون کاربست علوم انسانی و اجتماعی اداره کرد، به شرط آن که در راه نیل به توسعه عجله نکنیم ومقوله فقر و رفاه را به آخرت ارجاع دهیم! و ۴ دهه به یک سرگرمی مفرح به نام ” اسلامی کردن علوم انسانی” مشغول شویم!
- شعارهای انقلاب ۵۷ بر محور آزادی و جمهوریت بود.هر دوی این مفاهیم در ذات خود برابری انسانی را نوید می دهند.برابری در جنسیت و نژاد و مذهب و طبقه و قومیت. هیچ انسانی ازین جنبه ها بر دیگری امتیاز مدنی و حقوقی ندارد. نا دیده گرفتن این اصل دایما جامعه را با مقاومت نیروهای مطالبه گر حق برابری درگیر می کند…این یعنی سبقت گرفتن دیگر جوامع از ما در بسیاری از شاخص ها طی ۴۰ سال گذشته!
- تلقی مردم ایران از مذهب تحول یافته است.مذهب نهادی اجتماعی در خدمت آرامش ، اخلاق و کرامت انسان است. اگر نتواند این کارکردها را تامین کند، مردم هر چیز دیگری را به مذهب ترجیح می دهند مثل مُد یا مصرف یا …وبالاخره ترک مذهب.
مذهب باید راه حل مسائل مردم باشد و نه بخشی از مساله! - مردم ما گاه اشتباهات خود را تکرار می کنند، چون کمتر از دیگر ملت ها کتاب می خوانند. در کتاب ها فکر درست و نادرست تفکیک و تشریح می شود. کثیری از ایرانیان مایلند این کاستی را با دعا و تمنا از نیروهای غیبی جبران کنند چون بالاخره از کتاب خواندن راحت ترست!
اما یقینا آنان که کتاب می خوانند، زندگی می دانند. - “پول” چیز خوبی است و زیاد آن هم کم است، حتی برای مردان خدا؛ همان مُهرداران (بر پیشانی) که برای ریاست بر ما مُهره داران، از میان خلایق دستچین می شوند و ” من المَهد الی اللحد”، مدیر اند.
- در ارکان جامعه ی انقلاب دیده، افراد مهم تر از قوانین و ضوابط هستند. اینکه چه کسی را می شناسید، بمراتب مهم تر از این است که چه می گویید و یا چه می خواهید. این خود یک خاصیت جوامع انقلابی است.
- خاصیت دیگر انقلاب در جامعه این است که انقلابیون – واقعی یا نمایشی- تا همیشه بر سایر اقشار ترجیح مدنی و حقوقی و اجتماعی و اقتصادی دارند. در حالی که هر انقلابی با آرمان و شعار زدودن امتیازات و تامین مساوات مدنی شکل میگیرد.
- حکومت در عالی ترین منزلت خود مقامی جز کارگزاری خدمات عمومی و عام المنفعه برای ملت ندارد.انقلاب خاصیتی دارد که انقلابیون ارشاد و هدایت مردم را استژاتژی حکمرانی خود قرار می دهند، نوعی پیامبری ِ نوظهور که گاه خداباورانه و دینی است و گاه حتی پیامبری بدون خدا؛ مثل انقلابیون مادّی گرای بلوک شرق سابق. انقلابیون دائما در اندیشه ی تعمیر فکر مردم اند نه در تدبیر فقر مردم.
- اگر کرامت و سیادت ذاتی انسان ( زن و مرد) بدرستی فهم شود، آنگاه برای حکومت ملی طبیعت و اقتصاد و شغل و نان و سلامت و آموزش و حقوق بشر و امنیت و شادی و خرسندی مردم در اولویت و اهمیت قرار می گیرد ، ولی آنگاه که انقلابی گری و پیامبرمآبی فوران می کند، هدایت مردم به راه راست و پوشش و حجاب و عبادات و ایدئولوژی تقدم می یابد و واجبات فردی و وجدانی به واجبات اجتماعی تبدیل می شود و جای معاش و معاد پس و پیش می شود.
- انقلاب سال ۵۷ در ایران با هدف آزادی و حاکمیت مردم تکوین یافت. آزادی نه بخشی از زندگی یا خاطرات ما، یا افتخار یا آرزوی ما، بلکه آزادی خود ِ زندگی ست. وقتی احساس آزادی نکنیم نمی توانیم بگوییم که بواقع زندگی می کنیم.
زندگی بدون آزادی نه تنها سخت و فرساینده، بلکه حتی مایه شرم ساری است. دلیل تلاش بی وقفه ایرانیان برای آزادی در ۱۵۰ سال اخیر از جمله این است که آنها نمی خواهند شرمنده باشند.
انقلاب ۵۷ درسی از تاریخ و فصلی از کتاب آزادی بود. - مردم نیروی لایزال اراده و پایداری اند. هر چه را بخواهند بی وقفه پیگیرند و نیروی مقابل خود را خسته و فرسوده می کنند تا به اراده آنها گردن نهد. این تجربه قبل و بعد از انقلاب به کرات اثبات شد.
- هنر ، موسیقی، رقص و آواز اجزای لاینفک فرهنگ و زندگی ست. این موارد فراجنسیتی و فرا ملیتی است. ۴۰ سال تقلای دولت ها در ایران برای محدودیت و حذف این پدیده های طبیعی – اجتماعی نتیجه ملموسی نداشت.از تمایل عمومی چیزی کم نشد و فقط به زحمت مردم در ابراز هنر و تجلیات آن افزود.
- هنر، موسیقی، لباس و …همان است که مردم می پسندند نه آنچه دولت و حکومت تجویز می کند. زیرا دولت ها به نسبت فرهنگ ها “موقتی” تلقی می شوند و در مکان و زمان محدود و زودگذرند.
- با انقلاب ایران قدرت و هژمونی ۱۰۰۰ ساله روحانیت ناخواسته در بوته نقد و نظر قرار گرفت. هم نقد از طریق تجربه واقعیت ها و هم در تقابل با افکار و انواع اندیشه های نوظهور و ابزار هایی که نو به نو در اختیار منتقدان است.
در گذشته هیچگاه اهل فقه و فقاهت و منبر وعظ و هدایت ، اینچنین مورد داوری و در چالش پاسخویی نبوده اند. - از انقلاب ۴۰ ساله آموختیم که از تاریخ سرزمین خود بسیار کم آموختیم.
- هر گاه نقش و وزن ِ ” پول” و مراودات مالی و اقتصادی از حد معینی در امر مذهب و فرهنگ و علم، بالاتر رود، هرسه آنها مغلوب و مطیع پول می شوند، اسامی مقدس – فقط برای جذب پول بیشتر- بر تابلوی موسسات مالی درج می شود، افراد مقدس به سهامدار ی و اهل هنر و دانش به سیاهکاری می گرایند.
- مذهب حقیقی راهی برای رهایی انسان از جهل و ترس و فقر و خرافات است. پس دین ساز و کار و راهی – و نه هدف- در خدمت به آزادی انسان تلقی می شود. “اسلامی کردن” امور یعنی ” انسانی کردن” امور و روابط اجتماعی. هدف ِدین متدین کردن همه مردم نیست، بلکه در درجه اول انسانی کردن و تسهیل زیست ِ اجتماعی مردم است تا شاید جمعی از آنها نهایتا با فراغت از دنیا به فراتر از آن – آخرت – هدایت و راغب شوند.
- ” در دین اکراه و اجباری نیست”. ساختار و ماهیت ذهنی و روانی و اجتماعی انسان طوری است که اجبار و ابرام صرف را برنمی تابد و نهایتا جز از راه پذیرش و همدلی، همراه نمی شود. اجبار در هر امری که به دین مربوط می شود – از حجاب و عفاف و عبادت و عقیدت – نه فقط غیراخلاقی، بلکه اصولا غیر طبیعی ست.
- در ۴۰ سال پس از انقلاب آموختیم که برخی امور عجیب و غریب ممکن است دامنگیر خلایق شود که وحشت ناشی از آن به اندازه یک انفجار مهیب است ولی نمی دانی چرا و در کجا و چگونه رخ داده است و از پس این انفجار چه کسی زنده می ماند که از آن سود ببرد؛
مثل انفجار خبر ازدواج دختران زیر ۱۳ سال، …و گو ش هایی که دیگر نمی شنوند و چشم هایی که دیگر نمی بینند….بس که انفجار شدید است…..!! - پس از انقلاب تازه دریافتیم که یک درجه پیشرفت و ارتقا در تحقق ” آزادی” ، از چند ده پله ترقی در رنکینک فوتبال فیفا، و رده بندی جهانی ساخت سد، و تولید موشک بُرد ِ بلند، ساخت آزاد راه و سرانه مصرف کنجاله ، واجب تر و حیاتی تر است.
- از انقلاب ۵۷ آموختیم که کشتی سیاست و جامعه در ایران فقط در ساحل آزادی و دموکراسی آرام و ثبات خواهد گرفت و تا آن زمان التهاب و بی قراری وصف حال ایران است.
- از انقلاب آموختیم که “مدیریت” یک علم و مجموعه ای از فنون و تخصص هاست که انحصارا در دانشگاهها تدریس و تعلیم داده می شود .مدیریت جایگزین دیگری ندارد و نمی توان با بدیل های دانش گریز دیگری همچون ” تعهد” و نیت خیر و اوراد و اذکار مقدس یا متون و فنون خطابه و ….جامعه یا سازمان یا حتی یک مهد کودک را اداره کرد، مابقی فقط هزینه هست و فایده بر فنا دادن.
- اگر بخواهیم همه مشکلات ایران را بلحاظ عینی و عملی در یک واژه تلخیص کنیم ، آن کلمه ” مدیریت” است. در خلاء مدیریت علمی در یک قلم فقط با معضل “حجاب اجباری” برای گردشگران خارجی در ایران سالانه حداقل ۳۰ میلیارد دلار برای کشور هزینه یا عدم انتفاع ببار می آید.امری که در دیگر جوامع مسلمان از دهه ها قبل حل و فصل شده است، و در ایران نیز در محافل مذهبی بر سر کیفیت و روش آن (حجاب) اجماع کارشناسی وجود ندارد.
- تمرکز بر رضایت خدا در امور معنوی و عبادی برای مومنان کافی است، ولی برای مدیران، رضایت مردم در امور مدنی و کارگزاری امور سیاسی، اقتصادی و اجتماعی باید مبنای سنجش و گزینش باشد. مدیران و رهبران نمی توانند به بهانه کسب رضایت خدا ، خود را از جلب رضایت مستمر و شفاف مردم بی نیار بدانند.آن کس که رضایت مردم را در عرصه عمومی و مدیریت اجتماعی نادیده می گیرد، ایمان را بهانه “قدرت”، و معنویت را دستمایه “منفعت” می کند.
- پس از انقلاب ۵۷ همواره مرزها و جایگاه رصایت خدا و رضایت مردم مبهم بوده است.
آنکه رضایت مردم را در قلمرو امور عمومی بدست آورد، همواره می تواند به رضایت خدا مطمئن باشد، ولی آن کس که رضایت عامه مردم را ندارد ، نمی تواند ادعا کند که برای ” خدا” کار می کند و ( درعوض) خشنودی خدا را دارد و این او را بس!
بی رضایت مردم دخل و تصرف در امور عنومی غیر اخلاقی و غیر دینی است. نظر و قضاوت مردم نیز از نظرسنجی مستمر و معتبر و روش مند علمی مراکز مستقل قابل حصول است و نه با نیت خوانی یا سخن دانی. - طبیعت ظرف و پایه ظرفیت توسعه سرزمینی ماست.ما در دامن طبیعت ایران زاده و پرورش یافته ایم و هم به زندگی طبیعت زنده ایم.
توجه به حرمت و قداست طبیعت در ۴۰ سال گذشته به مراتب کمتر از حرمت امور روزمره و برخی پدیده های دولتی و اجرایی ست.
طبیعت باید زنده و پایدار باشد تا جایی برای ایستادن و نفس کشیدن داشته باشیم و بر آنچه می کنیم، بیاندیشیم. - حکمرانی بر ایران و ایرانی آسان نیست. ایرانی جماعت سهل و ممتنع می نماید.زود به منادیان پیام ها اعتماد می کند ولی دوره اعتماد و پیروی دیری نمی پاید. هر گاه که به رهبران و روشنفکران و معتمدان خود ” آری” می گوید، از همان ساعت در دل و زبان خود صدها نقد و نظر و طنز و پرسش می پرورد، بی وقفه ای در پرسشگری و پیگیری!!
هر گروهی که به آن تمکین ها دل خوش است ، نباید از این چالش ها غفلت کند، چه در کسوت سلطنت باشد یا اهل ” دیانت ِ عین ِ سیاست” - از تاریخ انقلاب ایران در ۴۰ سال گذشته آموختیم که دوستی و مراوده معقول با جهان خارج به اندازه مدیریت عقلانی در داخل مهم است. در ۴۰ سال گذشته جمعا ۴۰ شخصیت تراز اول جهانی در سیاست و علم و اقتصاد و فرهنگ به ایران سفر نکرده اند و این اتفاقی نبوده است.
- ” نان” تنها حقیقتی است که فهم آن نیاز به هیچ دانش و مدرک و حکمت ندارد. اولویت نان را نمی توان به ترفندی غیر از تامین نان به تعویق انداخت، شعار ِایمان و مناسک و تبلیغات و….” نان” را به حاشیه نمی راند.
در ۴۰ سالگی انقلاب ، دست کم ۴۰ درصد مردم ایران زیر خط فقراند( نقل از رییس کمیته امداد در آستانه سالگشت انقلاب ایران).
این بدان معناست که قطعا در پروژه حکومتی گسترش ایمان ! توفیقی به مراتب کمتر از وسعت ِنان، حاصل آمده است، زیرا نان پیش نیاز ایمان است. -
انقلاب ایران می آموزد که جامعه ایرانی همچنان در طلب ِ آزادی، دموکراسی ، حقوق بشر، رفاه، شادی، زیبایی و اخلاق است.
ایرانی جماعت در تلاش برای توسعه همه جانبه، رهبران ، اندیشه ها، ادیان ، احزاب و افراد را یکی یکی می آزماید و در ادامه راه خود ، نیک اندیشان و راستان را به همراهی برمی گزیند و نخوت ِ نابخردان را می بخشد یا فراموش می کند.