مقدمه
نئولیبرالیزهسازی آکادمی به خوبی ضبط و نقد شده است (کولینی، ۲۰۱۲، ۲۰۱۳؛ گیروکس، ۲۰۰۹، ۲۰۱۴؛ هیل و کامر، ۲۰۰۹؛ مکگتیگان، ۲۰۱۳). این روند انگار پدیدهای جهانی است، گرچه شاهدی است بر اینکه چقدر روایت نئولیبرالیسم در وجوه آموزش و جامعه به طور کلی، جاسازی و رواج پیدا کرده است که حتی دو شرح از آن هیچوقت شبیه به هم نیستند. این واقعیت که خیلی از تئوریسینها نئولیبرالیسم را بهگونهای متفاوت درک میکنند، نتیجه این است که هر تئوریسینی لنز مفهومی خویش را بر شرایط گوناگون میزند. این باعث شده است که عدهای ادعا کنند که از این مفهوم بیش از حد استفاده شده، در حدی که معنایش را از دست داده است (ونوگوپال، ۲۰۱۵) بااینحال، شاید همین مسئله که این ایده به شدت چندوجهی و چندمعنایی است، باعث میشود تا ارزش بررسی کردن بیشتر را داشته باشد.
پژوهش خود من (هاتون، ۲۰۱۷) در این مسئله که چگونه عادتهای”روزانه” در سازمانهای آموزشی عالی انگلیس، دانشجویان لیسانس را تحت تاثیر قرار میدهد تا تبدیل به سوژه نئولیبرال شوند، تحقیق میکند. چنین عادتها و اعمالی شامل اپلای کردن برای دانشگاه، ارزیابی دائمی یا بررسی خودشان و سازمانهایی که تشویق میشوند تا در آن شرکت کنند، و ازدیاد کالاییسازی و خصوصیسازی محوطههای دانشگاه است. این “ملامتهای کوچک ولی مداوم همراه با سیاستها و پرکتیسهای نئولیبرالی” چیزی را میسازد که فیلیپ میروفسکی (۲۰۱۳) “نئولیبرالیسم روزانه” مینامد. نئولیبرالیسم روزانه، تجربه سوبژکتیو و تجلیات زیسته روایات نئولیبرال را که کار میکنند تا عاملان را تبدیل به سوژه نئولیبرال کنند، منعکس میکند. در این نوشته، من بر کار میشل فوکو درباره تکنولوژیهای خود و کار مارگارت آرچر درباره بازتابندگی تکیه میکنم تا درباره اینکه چگونه دانشجویان دانشگاه تبدیل به سوژه نئولیبرال میشوند تحقیق کنم.
درککردن نئولیبرالیسم
علیرغم کاربردهای متنوع از اصطلاح “نئولیبرالیسم”، تمهای تکرارشوندهای هستند که میتوانند استفاده از این واژه را به عنوان اصطلاحی انتقادی، پررنگ کنند. اینها شامل:
- فتیشیسازی رقابت، و بنیادهای بازار (گیلبرت، ۲۰۱۳؛ فوکو، ۲۰۱۰؛ میروفسکی، ۲۰۱۳؛ استندینگ، ۲۰۱۱)؛
- روایتی از سرمایهگذاری در سرمایه انسانی، هم توسط خود افراد برای بالا بردن چشماندازهای استخدامی، و هم توسط دولت برای بالا بردن بهرهوری ملی (فوکو، ۲۰۱۰؛ هیل، ۲۰۱۰؛ هوبر و سولت، ۲۰۰۴؛ اولسن و پیترز، ۲۰۰۷)
- تغییری در کشورهای شمال از سرمایهداری تولیدی به سرمایهداری مالیشده (سایر، ۲۰۱۴)؛
- تغییری از جمعیت تشکیل شده توسط شهروندان به مردمی به عنوان مصرفکنندگان (کلارک و دیگران.، ۲۰۰۷؛ تایلر، ۲۰۱۳)؛
- تکیه بر مصرف بدهیمحور (کوپر، ۲۰۰۸؛ دلابارا، ۲۰۰۶؛ لاتزاراتو، ۲۰۱۱)؛
- تاکیدی بر مسئولیت فردیشده و الغای دولت رفاه (کلارک و دیگران.، ۲۰۰۷؛ لاتزاراتو، ۲۰۰۹)؛
- گسترش نابرابری، که باعث افزایش سریع ثروتمندشدن در نوک قله توزیع ثروت میشود، و به عنوان نتیجه شایستهسالاری کارآفرینی مشروع جلوه داده میشود (آنتونیو، ۲۰۱۳؛ گیلبرت، ۲۰۱۳؛ لیتلر، ۲۰۱۳؛ سایر، ۲۰۱۴)؛ و،
- یک احساس غالب از ناامنی و عدم اطمینان، هم در سطح جهانی و هم برای افراد در زندگی روزمرهشان (لاتزاراتو، ۲۰۰۹؛ استندینگ، ۲۰۱۱، ۲۰۱۴؛ واکانت، ۲۰۰۹).
این تمها نه تنها همزمان وجود دارند، بلکه درهم آمیخته و بافتهاند، و در قسمتهای مختلف زندگی نفوذ کردهاند. همانطور که دیوید هاروی (۲۰۰۵: ۲-۳) مینویسد:
نئولیبرالیسم در مدت زمان کوتاهی به عنوان یک شیوه گفتمان، هژمونیک شده است. این پیامدهای فراگیری بر شیوههای تفکر دارد به گونهای که با شیوه عقل سلیمی که بسیاری از ما جهان را تفسیر، زندگی و درک میکنیم ترکیب شده است.
توجه زیادی به “نظریه پرکتیسهای اقتصاد سیاسی” نئولیبرالیسم شده است (همان.: ۲). با اینحال، این دگرگونی “عقل سلیم” – شیوهای که ما “جهان را تفسیر، زندگی و درک میکنیم” – است که آشکار میکند چگونه متاخرترین مرحله سرمایهداری خودش را در افکار و رفتارهای روزانه کوچک مردم و سازمانهایی که اداره میکنند، جاسازی کرده است. (کلارک و دیگران.، ۲۰۰۷؛ گیروکس، ۲۰۰۹؛ هاروی، ۲۰۰۵؛ هیل و کومار، ۲۰۰۹؛ میروفسکی، ۲۰۱۳) این چگونگی تصور و درک مردم از خودشان به عنوان افراد را شامل میشود: چکونه، در کوتاه مدت، آنها هویت خودشان را ایجاد میکنند. ترغیب به اینکه هویت یک نفر در چارچوب شرکت سازمانی قرار گیرد که در رفتارهای روزانه نئولیبرالیسم ریشه دارد (میروفسکی، ۲۰۱۳). این رفتارها بر کالاییشدن فزاینده زندگی روزمره تکیه دارند، به گونهای که حتی “مخالفت و مقاومت از طریق خریدهایی بیان میشوند که مرجعیت فرهنگ مصرفگرا را محکمتر میکند” )مککاراهر، ۲۰۱ (n.p: . شدتی که کالاییشدن بر سوژهها اعمال میکند، و نه فقط کالا و خدماتی که آنها نیاز دارند، در ادامه بررسی خواهد شد.
در تلاش برای درک کردن و فهمیدن جنبههای مختلف پروژه نئولیبرال، تئوریسینهای مختلفی دریافتهاند که کار فوکو نقطه شروع کمککنندهای است (جسپون، ۲۰۱۰). به همین ترتیب، سایر افرادی که هویت و موقعیتهای سوژه را بررسی کردهاند، مفهوم او از خود را اقتباس کردهاند (هل، ۱۹۹۶؛ مکنی، ۱۹۹۲؛ روزا، ۱۹۸۹). پس بنظر مناسب میآید که تلاش برای درک کردن موقعیتهای سوژه در نئولیبرالیسم باید با تأملی در باب فوکو شروع شود.
موقعیتیابی خود به عنوان سوژه
فوکو در آثار متاخرش، یک تغییر مهم تئوریک کرد، و تمرکزش را از بدن و قدرتهای انضباطی که بدن را مقید میکنند، به خود چرخاند. کارهای مقدمتر او بر طبیعت مولد قدرت در مقیاس بزرگ برای منظم کردن، نظم بخشیدن، و تولید سوژه متمرکز بود. بااینحال، از تولد جنسیت به بعد، این مفهومپردازی از تشکیل سوژه با شناخت این مسئله که باید یک واکنشی از طرف خود سوژهها نیز وجود داشته باشد، کامل شد. مهمتر اینکه، فوکو استدلال میکند برای اینکه سوژه مدرن را درک کنیم:
[ی]ک نفر باید نه تنها تکنولوژیهای سلطه را در نظر بگیرد، بلکه همچنین باید تکنولوژیهای خود را نیز {در نظر داشته باشد -م}. […] حال که زمینه روابط قدرت را از نقطه عزیمت تکنیکهای سلطه، مطالعه کردهام، دوست دارم که […] روابط قدرت را […] از نقطه تکنیکهای خود مطالعه کنم (۱۹۸۵: ۳۶۷).
با این نقطه عزیمت، فوکو سوژهها را به عنوان چیزی بیش از بدنهای منفعل ساده که لویی مکنی به عنوان “حسابهای مونولیت و کارکردی از قدرت” (۱۹۹۲: ۴۸-۹) توصیف میکند، تصور میکند. بجای این، افراد میتوانند به عنوان سوژههای فعال که خودشان را از طریق فرایندهای خودسازی، شناسایی و تامل یا آنچه فوکو تکنولوژیهای خود مینامد، برساخت کنند، درک شوند.
تکنولوژیهای فوکو برابر است با ابزارهای تعریف یک فرد و حاکمیت بر رفتارهایش (بسلی، ۲۰۰۵). در حالی که تکنولوژیهای قدرت او “رفتارهای افراد را تعیین میکند و آنها را مطیع سلطهها و سرنوشتهای خاصی میکند” (فوکو، ۱۹۸۸a:18) تکنولوژیهای خود او “عملکردهایی است که {افراد -م} برروی بدنها و روحها، افکار، رفتارها، و طریقههای بودن” اعمال میکنند تا افراد بتوانند به “حالت شادی، پاکی، خردمندی، کمال یا جاودانگی” برسند (همان.). از این تکنولوژیهاست که پرکتیسهای خود بوجود میآید. خود فوکو درباره تفاوتشان صریح نبود، ولی مهم است که بفهمیم چگونه این عناصر باهم تفاوت دارند. در حالی که تکنولوژی مکانیسم گستردهتری است، پرکتیس است که به عنوان “عملکرد” عمل میکند. همانطور که هاردی و توماس توضیح دادند، پرکتیس “در اتصال “کردنها” و “گفتنها” ظهور میکند، همانطور که قدرت در طریقههای خاصی از فکر کردن، صحبت کردن و رفتار کردن متجسم میشود” (۲۰۱۵:۶۸۸). در پرکتیسهای مرتبط با این تکنولوژیهاست که فوکو ابزارهایی که با آنها افراد خودشان را تنظیم، ساخت و تولید میکنند، مییابد. از این پرکتیسهای خودِ مختلف است که تکنولوژی دوباره کار میکند تا با روایت مسلط زمانه سازگار شود. مهمتر اینکه، این فرآیندها باز هم تحت تاثیر روایات مسلط هستند. همینطور، سوژههایی که آنها را اجرا میکنند نیز تحت تاثیر این روایات هستند.
فوکو تکنولوژیهای خود را در پرکتیسهای رهایی بجای {پرکتیسهای -م} سلطه میبیند. (مکنی، ۱۹۹۲)، ولی تاکید میکند که چنین آزادیهایی بازهم مشروط به زمینه “اجتماعی-فرهنگی”ای هستند که در آن عمل میکنند. (هال، ۱۹۹۶). این پرکتیسها بر وابستگی دوطرفه بین ساختار و عاملیت تکیه میکنند. همانطور که استاونس ذکر میکند، “مردم به شکل فعالانه در زندگیهایشان دخیل هستند – ولی گفتمانهایی هستند که چیزهایی که میشود تفکر شود، گفته شود و انجام شود را محدود میکنند.” (۲۰۱۰:۱۰۳). به زبانی دیگر، با اینکه سوژهها شاید درجهای از تصمیمگرفتن در اینکه چگونه رفتار کنند را بکار میگیرند، آن تصمیم بازهم توسط روایات بزرگتر اجتماعی و فرهنگی شکل داده شده است. این وابستگی یک طرفه نیست: عاملیت به اندازه روایت در تشکیلشدن سوژه نقش بازی میکند. قابل توجه است که همیشه بیش از یک سیستم روایات و ساختارها را بر سوژه تحمیل میکند، و این سیستمها شاید تاثیرات متناقضی داشته باشند. با اینکه افراد توسط این سیستمهای مختلف تحت تاثیر قرار گرفتهاند، مقداری عاملیت با توجه به تاثیرهای کنونی دارند، پس افراد مختلفی میتوانند سیستمهای یکسانی را به گونههایی مختلف مجسم کنند. این به “نسخههای متنوع و پیچیدهای از تجربیات زیسته” (۱۰۱ :.همان) منجر میشود.
برای استاونس (۱۰۳ :۲۰۱۰)، مفهوم سوبژکتیویته بنیادهای خودش را در تقاطع پرکتیسهای گفتمانی و اجتماعی و تجارب زیسته مییابد، که با دستهبندیهای اجتماعی تطبیق پیدا میکند. این دستهبندیها میتوانند “کلاسیک” باشند – مثل نژاد، جنسیت یا سکسوالیته – ولی همچنین میتوانند بر “مجموعههایی از تفاهمها باتوجه به گروههای به خصوص مردم که برپایه نشانههای مشخصی هستند” و به عنوان “ابزارهای گنجایش و محرومسازی (همان.: ۱۰۴)” عمل میکنند، دلالت کنند، چنانکه که در زیر، مفهوم سوژه ایدهآل نئولیبرال را بررسی میکنم.
عمل موقعیتیابی سوژه هم در دو راه زبانی و غیرزبانی عمل میکند (همان.). همانطور که دیویس و هره (۱۹۹۰:۵۳) توضیح میدهند، عمل و نمایش این مجموعههای تفاهم – که پرکتیسهای گفتمانی هستند – چیزهایی هستند که باعث میشود سوژه خودش را درون “روایات زیسته” موقعیتیابی کند. آنها این را از طریق پرکتیس گفت و گو مفهومپردازی میکنند، و استدلال میکنند که این پرکتیس تعاملی اجازه میدهد تا یک نفر فرد دیگر را درون روایت متفاوتی قرار دهد. یا، یک نفر ممکن است خودش را درون گفت و گوی درونی قرار دهد. با اینحال، آنها احتیاط به خرج میدهند که چنین تثبیت موقعیتای همیشه عمدا رخ نمیدهد. در اینجا، کار مارگارت آرچر (۲۰۰۷) در مورد بازتابپذیری[۱]، پله اضافی مفیدی را از روایت های غالب به عمل فردی در تشکیل یک سوژه فراهم می کند. این کار با ارائه چارچوبی انجام می شود که به عاملیت فردی اجازه می دهد تا بر افکار و اعمال یک سوژه در چارچوب روایت های گفتمانی گسترده ای که آنها سوژهِ آن هستند، تأثیر بگذارد.
بازتاب در باب خود
آرچر (۲۰۰۷) تصدیق میکند که هیچ مفهوم مشترکی از بازتابندگی در علوم اجتماعی وجود ندارد، و بخاطر همین او نظریه خودش را به عنوان مطالعه “گفت و گوی درونی مردم” – دیالوگها و مونولوگهای درونیشان – قرار میدهد و اینکه چگونه از اینها برای بازتابیدن درباره دغدغههایشان استفاده میکنند و درون زمینه اجتماعیشان قرار میگیرند. او میگوید این گفت و گوهای درونی، ما را بجای اینکه تبدیل به کارگزاران منفعل مقید به نیروهای بیرونی کند، تبدیل به “عاملان فعال” در زندگیهایمان میکند. فرمهایی که این گفت و گوهای درونی به خود میگیرند متفاوت است، از نشخوارهای کوتاه تا رویاپردازیهای واضح، و لزوما هم فرم دیالوگ یا گفت و گو را به خود نمیگیرند. با اینحال، اینها باید یک مرکز توجه مرکزی برای سوژه داشته باشند تا یک فعالیت خاص را در نظر بگیرد و بعد برای رسیدن به آن تلاش کند. این فعالیتها نتیجه تفکر بازتابنده درباره این است که به چه چیزی اهمیت میدهیم، اهدافی که آرچر “دغدغههای غایی” مینامد (همان.: ۷). او مینویسد “هیچ فردی نمیتواند که دغدغه غاییای داشته باشد و موفق نشود تا کاری دربارهاش انجام دهد” (همان.). همانقدر که پرکتیسهای خود نزد فوکو، ابزارهایی برای عمل کردن بر خودمان برای رسیدن به “حالت خوشحالی” است، تفکر بازتابی آرچر نیز میتواند ابزاری برای راندن اعمال فردی به سمت دستیابی به یک پروژه دلخواه باشد.
هر پروژهای که ما برای خودمان مدنظر قرار میدهیم، {استفاده از -م} این عنصر از تفکر بازتابنده حیاتی است، بخاطر اینکه به ما عاملیت برای عمل کردن میبخشد. با استفاده از این گزاره که “قدرتهایِ سوبژکتیوِ بازتابندگی نقشی که ساختارهای اوبژکتیو یا قدرتهای فرهنگی در تاثیرگذاری اجتماعی دارند را میانجیگری میکنند.”، آرچر (۲۰۰۷:۵) میگوید که تنها از طریق مطالعه تفکر بازتابنده است که ما میتوانیم تلاش کنیم تا بفهمیم چرا مردم کنش میکنند و چگونه این کنشها مورد واسطه تاثیرات تشکیلاتی و اجتماعی قرار میگیرند. او گونههای مختلف بازتابندگی را که سوژهها ممکن است تجربه کنند تئوریزه میکند و پیشنهاد میکند که افراد مختلفی متمایل به گونههای خاصی از تفکر بازتابنده هستند. مانند فوکو، آرچر تشخیص میدهد که تعادلی بین کنشهای خودهدایتگرانه افراد که توسط این حالتهای مختلف بازتابندگی، و تاثیرات روایات اجتماعی و تشکیلاتی وجود دارد. این تاثیرات خودبخود کار میکنند، اگرچه آنها به فعالیت انسانی هم در منشاء و هم در عمل کردن، وابسته هستند. عاملیت به شیوه بازتابنده کار میکند، که یا پیرو این تاثیرات است و یا در انتظارشان.
گفت و گوی درونی که در آن تفکر بازتابنده دخیل است میتواند به عنوان پرکتیس خود مفهومپردازی شود، و با اینکه این گفت و گوها از جهان اجتماعی راهنمایی میگیرند، آنها بخاطر ذاتشان درونی میشوند و وابسته به این هستند که یک سوژه چگونه انتخاب به صحبت کردن با خودش میکند. این مهم است بخاطر اینکه اجازه میدهد تا فضایی برای سوژهها باز شود تا تاریخها و تجارب خودشان را پردازش کنند، و بخاطر همین این باعث تحکیم عاملیتشان میشود. (همان.). اگر به بحث دیویس و هره (۱۹۹۰) برگردیم، بازتابندگی تبدیل به پرکتیسی میشود که از طریق آن سوژهها میتوانند موقعیتیابی کنند، اگرچه این {موقعیتیابی -م} لزوما از طریق گفت و گوی (درونی) انجام نمیشود، بلکه از طریق هرنوعی از بازتاب فعال {موقعیتیابی -م} میشود. مفهوم بازتابندگی مخصوصا زمانی که به مسئله تصمیم شخصی میپردازیم، که یک تم کلیدی در نئولیبرالیسم است و عنصر عاملیت را به آن اضافه میکند، مفید واقع میشود.
تبدیل شدن به سوژه ایدهآل نئولیبرال
با پذیرش اینکه موقعیتهای سوژه باید متجسم شوند و برروی آنها کنشی صورت گیرد تا گفتمانهایی که آنها درون آن عمل میکنند نمایش داده شود، ضروری میشود که آنها هم به صورت تجربی و هم به صورت تئوریک مطالعه شوند. برای مثال، هاردی و توماس (۲۰۱۴) مطالعهای مبنی بر اینکه چگونه گفتمانهای بازار درون شرکتها و سازمانها زمانی که بازیگران در پرکتیسهایی که به عادی شدن و انتشار {گفتمانهای بازار -م} کمک میکند دخیل میشوند، تشدید میشوند، انجام داد. به همین ترتیب، برگستروم و نایتز (۲۰۰۶) سوبژکتیویته را درهنگام روند استخدام شرکتی بررسی کردند و اینکه چگونه این روند برروی چگونگی موقعیتیابی متقاضیان تاثیر میگذارد. پژوهش تجربی خود من در اینکه چگونه دانشجویان در دانشگاههای انگلیس، خودشان را در رابطه با گفتمانهای نئولیبرالی که از طرف بخش آموزش عالی و جامعه در سطح کلی، به سمت آنها هدف گرفته شده است، موقعیتیابی میکنند، تحقیق میکند.
دانشگاهها، مانند دیگر سازمانها، هم به عنوان واحدهایی خودمختار، با تاریخها و پرکتیسهای خودشان عمل میکنند و هم به عنوان چرخدندههای “مکانیسمهای سلطه” گستردهتر (فوکو، ۲۰۱۰). یک چرخدنده بهخصوص چهاردهه اخیر، بازاریسازی آموزش عالی و موقعیتیابی دانشجویان به عنوان مصرفکننده آموزش است، گرچه تقلیل تغییرات در آموزش عالی به وارد کردن ساده نیروهای بازار باعث میشود که مکانیسمهای نئولیبرال گستردهتری که نقش بازی میکنند را نادیده بگیریم. بسیار درباره دانشجو به عنوان مصرفکننده نوشته شده است (مولزورث و دیگران، ۲۰۰۹، ۲۰۱۱؛ ویلیامز، ۲۰۱۳) ولی حال آنکه نمونه آرمانی مصرفکننده خودش را وقف روایت نئولیبرالیزهسازی آموزش عالی میکند، به روش سادهای اینکار را میکند. بجای مصرفکنندگان، دانشگاهها دانشجویان را به تفکر درباره خودشان به عنوان (و بازتاب درباره خودشان به عنوان) افراد کارآفرین تشویق میکنند. این سوژه ایدهآلشده، محصول گفتمانهای سیاسی، اجتماعی و سازمانی، به عنوان چیزی که دانشجویان باید مشتاق تبدیلشدن به آن باشند، به آنها معرفی میشود.
بنابرگفته فوکو (۲۰۱۰: ۲۲۶)، هویت نئولیبرال “کارآفرینی خود” است، که به شکل یک سوژه کارآفرین خودش را آشکار میکند. کارآفرین خود بودن به معنای “سرمایه… تولیدکننده… [و] منبع درآمد” خود بودن است (همان). او ذکر کرد که نئولیبرالیسم مستلزم بدست آوردن سرمایه انسانی، مخصوصا از طریق آموزش و پرورش است. او استدلال کرد که نئولیبرالیسم، آموختن را در راه این هدف ابزاری میکند. سوژه ایدهآل در روایت نئولیبرال، در خودش و آیندهاش با اندوختن سطوح مورد نیاز “سرمایه انسانی” سرمایهگذاری میکند تا موفق شود. میروفسکی، در حین توصیف سوژه ایدهآل نئولیبرال، از فردی تصویری ترسیم میکند که به سادگی:
…یک کارمند یا دانشجو {نیست -م}، ولی همزمان محصولی است برای فروخته شدن، یک تبلیغ متحرک، مدیر رزومه [خودش]، زندگینامهنویس دلایل منطقی[اش]، و کارآفرین امکانات[اش][…] موقتا فردی که قرار است به [آن] تبدیل شود را میخرد (۲۰۱۳: ۱۰۸).
برای سوژه کارآفرین، تقریبا تمام اعمال تبدیل به مزیت قابل سرمایهگذاری در جهانی رقابتی میشود. رقابت به طور فزایندهای درون سازمانهای آموزش عالی نشان داده میشود، و نه فقط بین نهادها بلکه بین دانشجویان. برای مثال، ممکن است دانشجویی که برای تیم فوتبال دانشگاهش بازی میکند، شروع به اینکار کند چون که از بازی کردن و جنبه اجتماعی درون یک تیم بودن لذت میبرد. بااینحال، آن دلایل باطنی زمانی که دانشجو به فکر کردن درباره “متمایز بودن” در یک بازار کاری رقابتی تشویق میشود، به فراموشی سپرده میشود: ناگهان بازی کردن در یک تیم فوتبال تبدیل به سرمایهگذاریای در سرمایه انسانیاش میشود، تجربهای برای کسب مهارتهای قابل استخدام مثل رهبری سازمانی، کار تیمی و قابلیت دوام آوردن زیر فشار. البته که به خودی خود مبتکر[۲] بودن به معنای نئولیبرال بودن نیست: فردی میتواند در فعالیتهایی که بازده اقتصادی ندارند مبتکر باشد و برای دلایلی غیر از بدست آوردن یک نیش رقابتی. بااینحال، روایت کنونی و مسلط در آموزش عالی تمایل به تشوبق دانشجویان به فکر کردن درباره خودشان در این روش رقابتی را دارد.
مهمتر اینکه چیزی که این تعریف از سوژه نئولیبرال ایدهآل القا میکند، وجود داشتن یک دیگری نئولیبرال است: یک سوژه “غیرواقعی”. وجود دیگریِ دانشجو مهم است: همینطور که هال (۱۹۹۶: ۴) ذکر میکند، هویتها “از طریق، و نه خارج از تفاوت” برساخت میشوند. در حقیقت، در آثار متاخرش، فوکو (۱۹۸۸b) استدلال کرد که پرکتیسهای خود، براساس فرهنگ و جامعه، به عنوان هنجارهایی برای آرزو کردن یا انحراف از آنها ایجاد میشوند. در تحقیق من، دیگریِ دانشجو فردی است که دانشگاه نرفته و میتوان او را در داغ ننگ خورده طبقه کارگر سست یا تنبل پیدا کرد. (جونز، ۲۰۱۱؛ میروفسکی، ۲۰۱۳؛ تایلر، ۲۰۱۳). این دوگانگی فاحش بین دوگونه از سوژه بینشی جالب در اینکه چرا بعضی از دانشجویان – مخصوصا آنهایی که از پیشینه اقتصادی-اجتماعی پایینتر یا دیگر دستهبندیهای اجتماعی هستند که هنوز هم شرکت در آموزش عالی نسبتا پایین است – ممکن است خودشان را به عنوان دانشجویان نئولیبرال برساخت کنند تا خودشان را از موقعیتهای سوژگی دیگر دور کنند، عرضه میکند. در حینی که آرچر پیشنهاد میکند که برای اینکه یک سوژه توسط عوامل سازمانی و اجتماعی تحت تاثیر قرار گیرد، سوژه باید فکر کند که چنین عواملی خوباند، مفهوم سوژه غیرآرمانی نئولیبرال چنین تلقین میکند بعضی از سوژهها تحت تاثیر عواملی هستند که بنظرشان بد بنظر میآید، خواه با مقاومتی فعال دربرابر تاثیرات و خواه با امیدوار بودن به اینکه بتوانند به سادگی آنها را نادیده بگیرند. در اینجا موقعیتیابی درونی ممکن است باعث شود تا دانشجویی فکر کند که او “مانند دیگرانی” که به دستهبندیهای اجتماعیای که او به آن مرتبط است (یا توسط دیگران مرتبط بود)، نیست.
سوژه کارآفرین ایدهآلشده، محصول گفتمانهای سیاسی، اجتماعی و سازمانی، به عنوان چیزی که افراد باید آرزو کنند تا تبدیل به آن شوند دیده میشود. در حالیکه سوژه ایدهآل ممکن است از طریق گفتمانهای مسلط مطرح شود، هیچ فردی کاملا مطابق معیارها نمیشود. ولی این به این معنا نیست که آنها از طریق بازتابی و درنتیجه کنشهایشان تلاش نمیکنند تا با {سوژه -م} ایدهآل مطابقت داشته باشند. در حالیکه سوژهای ممکن است سطحی از تصمیمگیری در چگونگی در شکل دادن به خودش را از طریق تفکر بازتابنده داشته باشد، پرکتیسها و قضاوتهایی که از طریقش او این را {شکل دادن به خودش را -م} تجسم میبخشد، “توسط زمینه اجتماعی-فرهنگی مشروط و فراتعین میشود”(مکنی، ۱۹۹۲: ۶۱)، اگرچه نمیتوان آنها را لزوما به نتیجه مستقیم آن زمینهها تقلیل داد. این تفاوت بین واقعیت و ایدهآل نکتهای است که بعضی اوقات در توضیح فوکویی از سوبژکتیویته فراموش میشود: حدی که افراد تبدیل به گونه خاصی از سوژه میشوند همیشه سوالی تجربی است، بخاطر همین نیازمند پژوهش تجربی است. بنابراین، در حالیکه ما میتوانیم از سوژههای نئولیبرال صحبت کنیم، این به این معنا نیست که بگوییم عاملان تنها از طریق آن چارچوب عمل میکنند. همانطور که استاونس (۲۰۱۰: ۱۰۵) ذکر میکند، هیچ سلسلهمراتب از پیشتعیینشدهای وجود ندارد که موقعیتهای سوژهای که افراد نمایش خواهند داد را اولویتبندی کند. اگرچه، چگونگی تجربه یک فرد از این موقعیتهای سوژه ممکن است توسط عوامل خارجی تحت تاثیر قرار گیرد، تشویقشان کند تا خودشان را درون یک طبقهبندی غالب قرار دهند حتی اگر باعث تعارض با دیگر موقعیتهای سوژه شود که آنها تجسم میبخشند.
اگرچه کاملا قابل مقایسه نیست، در اینجا میتوان موازیهای جالبی بین هویت نئولیبرال و هویتهای جنسیت یا نژاد کشید. مکنی (۱۹۹۲: ۷۱) درمورد اینکه چگونه تکنولوژیهای قدرت، پرکتیسهای خود را بر افراد تلقین میکنند و از طریق زمینه گستردهتر اجتماعیشان، این پرکتیسها را بر آنها تحمیل میکنند، مینویسد، و استدلال میکند که جنسیت، که به عنوان پرکتیس خود در آثارش دیده میشود، تبدیل به “روندی فعال و پایان-ناپذیر از جنسیتسازی و فرهنگسازی” میشود، بجای اینکه مدلی ایستا از برساختِ خود باشد. او از استدلال سیمون دو بووار استفاده میکند (۲۰۱۴) که “هیچکس زن زاده نمیشود، بلکه تبدیل به زن میشود” تا پیشنهاد دهد که جنسیت به شیوه فرهنگی برساخت میشود، ولی همینطور چیزی است که یک فرد برای خودش برساخت میکند: اگرچه یک سوژه الزاما چگونگی نمایش دادن و اجرا کردن جنسیت را انتخاب نمیکند، او هویتی را از طریق “اکتساب تدریجی یک مهارت” بر اساس روابطش با جهان میسازد. تفاوت آشکار با خود نئولیبرال این است که جنسیت و نژاد (معمولا) با خودشان ویژگیهای بارز فیزیکی حمل میکنند که بر آنها انتظارات و هویتهای فرهنگی تحمیل میشود. ولی مفید است که پذیرای ایده شدن و پرکتیسها و بازتابهایی که پشت آن قرار دارند شویم. هیچکس سوژه نئولیبرال زاده نمیشود، بلکه شاید تبدیل به سوژه نئولیبرال شود.
نتیجه
سوژه ایدهآل نئولیبرال به دنبال ساختن تشکیلاتی اقتصادی از زندگی خودش است، سرمایهگذاری در سرمایه انسانیاش بخاطر اینکه مصرفی که رضایتخاطرش را تامین میکند، بیشتر کند. گفتمان دوره نئولیبرال سرمایهداری با دورههای قبلی سرمایهداری فرق میکند زیرا این دوره مسئولیت تامین رضایت را در درجه اول برروی فرد میگذارد، و آن را تبدیل به پیامد تصمیم شخصی میکند. در این گفتمان، سوژههای کارآفرین که به طور فعالانه به دنبال سرمایهگذاری برروی خودشان هستند در حال ایمنسازی آیندهشان هستند، در حالیکه آنهایی که چنین نمیکنند به تنهایی باید با پیامدهایش روبهرو شوند. این گفتمان، که براساس مسئولیت فردی است، هژمونیک شده است، نه تنها بخاطر اینکه افراد تبدیل به سوژهاش شدهاند، بلکه بخاطر اینکه از طریق کنشهایشان به این گفتمان به عنوان سوژههای فعال تجسم میبخشند، حال میخواهد آگاهانه باشد یا نه.
این یادداشت تلاش کرده است تا یک لنز تئوریکی پیشنهاد دهد تا از طریق آن بهتر بتوان چگونگی و چرایی این مسئله که نئولیبرالیسم نه تنها تبدیل به پروژهای سیاسی و اقتصادی شده است، بلکه اجتماعی و سازمانی نیز شده است را درک کرد. با پیوند زدن آثار فوکو و آرچر، این یادداشت چارچوبی پیشنهاد داد که توضیح میدهد که چگونه به دنبال پایان دلخواه، آرزوها و تسکین دغدغهها بودن میتواند سوژه را به جایی بکشاند تا به شیوهای کارآفرینانه عمل کند، تشویق شود تا روایت نئولیبرال را تجسم بخشد و تبدیل به سوژههای نئولیبرال شود.
– پانویس:
[۱] reflexivity
[۲] تا هرجا که ممکن بود واژه enterprising را به کارآفرین ترجمه کردم، بااینحال در اینجا واژه مبتکر مناسبتر است. -م
– منابع:
- Antonio, R.J. (2013) ‘Plundering the commons: the growth imperative in neoliberal times’, The Sociological Review, 61(2): 18-42.
- Archer, M. (2007) Making our way through the world: Human reflexivity and social mobility. Cambridge: Cambridge University Press.
- Bergström, O. and D. Knights (2006) ‘Organizational discourse and subjectivity: Subjectification during processes of recruitment’, Human Relations, 59(3): 351-377.
- Besley, T. (2005) ‘Foucault, truth telling and technologies of the self in schools’, Journal of Educational Enquiry, 6(1): 76-89.
- Clarke, J., et al. (2007) Creating citizen-consumers: Changing publics and changing public services. London: SAGE.
- Collini, S. (2012) What are universities for? London: Penguin.
- Collini, S. (2013) ‘Sold out’, London Review of Books, 35(20): 3-12.
- Cooper, M. (2008) Life as surplus: Biotechnology and capitalism in the neoliberal era. Washington: University of Washington Press.
- Davies, B. and R. Harré (۱۹۹۰) ‘Positioning: The discursive production of selves’, Journal for the Theory of Social Behaviour, 20(1): 43-63.
- de Beauvior, S. (2014) The second sex. London: Random House.
- de La Barra, X. (2006) ‘Who owes and who pays? The accumulated debt of neoliberalism’, Critical Sociology, 32(1): 125-161.
- Foucault, M. (1985) The use of pleasure, trans. R. Hurley. Harmondsworth: Penguin.
- Foucault, M. (1988a) ‘Technologies of the self’, in L.H. Martin, H. Gutman and P.H. Hutton (eds.) Technologies of the self: A seminar with Michel Foucault. USA: University of Massachusetts Press.
- Foucault, M. (1988b) ‘The ethic of care for the self as a practice of freedom’, in J. Bernauer and D. Rasmussen (eds.) The final Foucault. Cambridge: MIT Press.
- Foucault, M. (2010) The birth of biopolitics: Lectures at the Collège de France 1978-1979, trans. G. Burchell. Basingstoke: Palgrave MacMillan.
- Gilbert, J. (2013) ‘What kind of thing is “neoliberalism”?’, New Formations, 80-81: 7-22.
- Giroux, H. (2009) ‘Neoliberalism, youth, and the leasing of higher education’, in D. Hill and R. Kumar (eds.) Global neoliberalism and education and its consequences. London: Routledge.
- Giroux, H. (2014) Neoliberalism’s war on higher education. Chicago: Haymarket Books.
- Hall, S. (1996) ‘Introduction: Who needs identity?,’ in S. Hall and P. du Gay (eds.) Questions of cultural identity. London: SAGE.
- Hardy, C. and R. Thomas (2014) ‘Strategy, discourse and practice: The intensification of power’, Journal of Management Studies, 51: 320-348.
- Hardy, C. and R. Thomas (2015) ‘Discourse in a material world’, Journal of Management Studies, 52(10): 680–۶۹۶.
- Harvey, D. (2005) A brief history of neoliberalism. Oxford: Oxford University Press.
- Hill, D. (2010) ‘Class, capital, and education in this neoliberal and neoconservative period’, in S. Macrine, P. McLaren and D. Hill (eds.) Revolutionizing pedagogy: Education for social justice within and beyond global neoliberalism. New York: Palgrave Macmillan.
- Hill, D. and R. Kumar (2009) Global neoliberalism and education and its consequences. London: Routledge.
- Houghton, E. (2017) Students’ experience: Choice, hope and everyday neoliberalism in English higher education. Ph.D. Lancaster University.
- Huber, E. and F. Solt (2004) ‘Successes and failures of neoliberalism’, Latin American Research Review, 39(3): 150-164.
- Jessop, B. (2010) ‘Constituting another Foucault effect: Foucault on states and statecraft’, in U. Bröckling, S. Krasmann and T. Lemke (eds.) Governmentality: Current issues and future challenges. London: Routledge.
- Jones, O. (2011) Chavs: The demonisation of the working class. London: Verso Books
- Lazzarato, M. (2009) ‘Neoliberalism in action inequality, insecurity and the reconstitution of the social’, Theory, Culture & Society, 26(6): 109-133.
- Lazzarato, M. (2011) The making of the indebted man, trans. J.D. Jordan. Cambridge: MIT Press.
- Little, J. (2013) ‘Meritocracy as plutocracy: The marketising of “equality” under neoliberalism’, New Formations, 80-81: 52-72.
- McCarraher, E. (2014) ‘Never let a serious crisis go to waste: How neoliberalism survived the financial meltdown’, Commonweal, December 4. [https://www.commonwealmagazine.org/never-let-serious-crisis-go-waste]
- McGettigan, A. (2013) The great university gamble: Money, markets and the future of higher education. London: Pluto Press.
- McNay, L. (1992) Foucault and feminism: Power, gender and the self. Cambridge: Polity Press.
- Mirowski, P. (2013) Never let a serious crisis go to waste: How neoliberalism survived the financial meltdown. London: Verso Books.
- Molesworth, M., R. Scullion and E. Nixon (2009) ‘Having, being and higher education: The marketization of the university and the transformation of the student into consumer’, Teaching in Higher Education, 14(3): 277-87.
- Molesworth, M., R. Scullion and E. Nixon (2011) The marketisation of higher education and the student as consumer. London and New York: Routledge
- Olssen, M. and M.A. Peters (2007) ‘Neoliberalism, higher education and the knowledge economy: From the free market to knowledge capitalism’, Journal of Education Policy, 20(3): 313-345.
- Rose, N. (1989) Governing the soul: The shaping of the private self. London: Routledge.
- Sayer, A. (2014) Why we can’t afford the rich. Bristol: Policy Press.
- Standing, G. (2011) The precariat: The new dangerous class. London: Bloomsbury.
- Standing, G. (2014) A precariat charter: From denizens to citizens. London: Bloomsbury.
- Staunæs, D. (2010) ‘Where have all the subjects gone? Bringing together the concepts of intersectionality and subjectification’, Nora, 11(2): 101-110.
- Tyler, I. (2013) Revolting subjects: Social abjection and resistance in neoliberal Britain. Zed Books.
- Venugopal, R. (2015) ‘Neoliberalism as concept’, Economy and Society, 44(2): 165-187.
- Wacquant, L. (2009) Punishing the poor: The neoliberal government of social insecurity. Durham and London: Duke University Press.
- Williams, J. (2013) Consumer higher education: Why learning can’t be bought. London: Bloomsbury.