دفتر مطالعات فرهنگی مرکز پژوهشهای مجلس در گزارشی کارشناسی به بحث ازدواج دختران در سنین پایین پرداخته تا به این سوال پاسخ دهد که ایا باید سن قانونی ازدواج در ایران تغییر کند؟ گزارش پنجاه صفحه ای با این نتیجه گیری پایان می یابد که وضعیت فعلی ازدواج دختران کم سن در ایران بحرانی نیست و تغییر قوانین ضرورتی ندارد هر چند باید نکاتی را در زمینه آموزش پیش از ازدواج و تحصیل این دختران مورد ملاحظه قرار داد. با خواندن متن گزارش که به چنین نتیجه گیریی منجر شده، سوالاتی در ذهن خواننده شکل می گیرد که به تعدادی از آنها اشاره می کنم:
در چکیده گزارش آمده ازدواج دختران زیر سن ۱۴ سال فقط ۵ درصد کل ازدواجهاست و در بیشتر ازدواجها هم فاصله سنی زوجین ده سال و کمتر است. در نتیجه وضعیت بحرانی نیست و جامعه خود تعادل فاصله سنی را در این ازدواجها رعایت می کند.
سوال: چرا به آمار ازدواج دختران گروه سنی ۱۵ تا ۱۸ که براساس مفاد کنوانسیون حقوق کودک زیر سن قانونی ازدواج هستند، پرداخته نشده است؟ وقتی آمار ازدواج دختران زیر ۱۸ سال که خلاف کنوانسیون حقوق کودک است، آورده نشده چگونه می توان درباره بحرانی بودن یا نبودن وضعیت موجود قضاوت کرد؟ شاخص وضعیت بحرانی چیست که چهل هزار واقعه ازدواج دختران زیر ۱۴ سال در یکسال، بحرانی محسوب نمی شود؟
بر اساس آمار و تحلیل جدول شماره ۳ در صفحه ۱۱ گزارش، از حدود ۴۰ هزار واقعه ازدواج در سال ۹۵، تنها در ۶ هزار ازدواج یعنی ۱۵ درصد کل ازدواجها فاصله سنی زوجین زیر ۱۰ سال بوده و در ۸۵ درصد دیگر مردان، ده سال و بیشتر اختلاف سنی دارند، با توجه به اینکه میانگین فاصله سنی زوجین در کل کشور کمتر از ۴ سال است، چگونه می توان فاصله سنی بالاتر از ده سال را پذیرفت و آن را وضعیت غیربحرانی و متعادل دید؟
نویسندگان ضمن بررسی آمار طلاق در گروه های سنی مختلف نشان می دهند، نرخ طلاق زنان در گروههای سنی زیر ۱۸ سال از سایر گروهها کمتر است و نتیجه می گیرند برخلاف نگرانی ها، اتفاقا پایداری ازدواج در سن زیر ۱۴ سال بیشتر از ازدواج در سایر گروههای سنی است.
سوال: نویسندگان به نقش عدم عاملیت دختران متاهل زیر ۱۴ سال اشاره می کنند اما چرا برای مخاطب روشن نمی سازند که بنا بر قوانین مدنی، درخواست طلاق فرد زیر ۱۸ سال (سن رشد) رد می شود و آمار طلاق در بین دختران نوجوان پایین است چون آنهایی که مطلقه می شوند از طرف شوهر طلاق داده شده یا طلاقشان مانند ازدواجشان به خواست پدر (ولی قانونی) پیگیری و انجام شده است؟
مقایسه نرخ طلاق در گروه های سنی چه اعتباری دارد وقتی هیچ فرد زیر سن رشد نمی تواند درخواست طلاق بدهد؟ نویسندگان از کجا به این نتیجه رسیده اند که دخترانی که قبل از ۱۸ سالگی ازدواج کرده اند، بعد از رسیدن به سن رشد یا سالها بعدتر که توانمند شده اند، طلاق نگرفته اند و نرخ طلاق در سالهای ششم ازدواج به بعد مختص آنها نیست؟
در تحلیل جدول ۷ گفته شده زنان بیشتر در گروه سنی ۲۵ تا ۲۹ سال مطلقه می شوند، با توجه به اینکه اکثر دختران در گروه سنی ۲۰ تا ۳۰ سال ازدواج می کنند و در ۵ سال اول زندگی مشترک طلاق می گیرند، بالا بودن طلاق زنان در این رده سنی قابل انتظار و بدیهی نیست؟
اگر نویسندگان گزارش به راستی به دنبال سنجش رابطه ازدواج در سن پایین و طلاق بودند، کافی نبود به جای بازی آماری با سن زوجه در هنگام طلاق و مطلقه های پنج سال اول، به سن ازدواج زنان مطلقه توجه می کردند و نرخ طلاق در زنانی که قبل از ۱۸ سال ازدواج کرده اند را با نرخ طلاق در مزدوجین گروه سنی بالاتر مقایسه می کردند؟
چرا نویسندگان در اشاره به نتایج تعدادی از تحقیقات اجتماعی درباره نرخ طلاق، فراتحلیل دکتر روشنفکر که نشان می دهد فاصله سنی بیش از ده سال (یکی از مشخصه های ازدواج در سن پایین) سومین عامل طلاق در ایران است را نادیده می گیرند؟
نویسندگان گزارش با بررسی آمار و اخبار موجود به بررسی رابطه ازدواج در سن پایین و ترک تحصیل می پردازند و نتیجه می گیرند که تاثیر عامل ازدواج بر محرومیت از تحصیل بسیار کم و ناچیز است.
سوال: در جدول ۸ تنها آمار ترک تحصیل دوره ابتدایی و دختران ۶ تا ۱۱ ساله آمده است که هم پوشانی اندکی با گروه مورد بررسی (دختران ۱۰ تا ۱۴ ساله) دارند، چرا آمار ترک تحصیل گروه های سنی ۱۲ تا ۱۸ نادیده گرفته شده؟ نویسندگان به درستی رابطه بین تاهل و ترک تحصیل را علی نمی بینند و بر نبود امکانات آموزشی و فقر فرهنگی تاکید دارند اما مشخص نمی کنند دقیقا چه تعداد از دختران روستایی به دلیل عدم دسترسی به مدرسه و دبیرستان از تحصیل بازمانده اند؟
چرا نویسندگان رابطه بین ترک تحصیل و ازدواج زودهنگام در شهرهای کوچک و مناطق حاشیه نشین شهرهای بزرگ را مغفول می گذرند؟ آمار دختران نوجوان متاهل مشغول به تحصیل در مدارس روزانه عادی کجاست؟ چرا نویسندگان به جای پرداختن مفصل به محرومیت از تحصیل در جریانات خبری، به سادگی از آمار ترک تحصیل دختران در دوره متوسطه آموزش و پرورش استفاده نمی کنند؟
در بخش بارداری زودهنگام و خطرات آن برای سلامتی مادر و کودک، خطر مرگ حین زایمان مادران زیر ۱۸ سال با مادران گروه سنی بالای ۳۶ سال مقایسه شده و بر این نکته تاکید شده که تعداد مرگ و میرهای ناشی از بارداری در گروه سنی زیر ۱۸ سال نزدیک به صفر است.
سوال: چرا برخلاف عنوان این بخش، جز مرگ مادر، به سایر عوارض بارداری در سن پایین مانند سقط جنین، تولد نوزاد کم وزن، مرگ و میر نوزادان زیر یکسال، صدمات جسمی و بیماری های مزمن زنانه پرداخته نشده است؟ اقلا می توانستید به آمار سقط جنین طبیعی برحسب سن مادر اشاره کنید.
مرگ در حین زایمان به جز سن مادر، با تعداد زایمان ها و فاصله بین بارداری ها و مراقبت های پزشکی در دسترس هم مرتبط است (خطر مرگ در زایمان ششم به بعد و بارداری های با فاصله کمتر از ۲ سال بیشتر است) پس چرا نویسندگان تنها آمار مرگ و میر بر حسب سن مادر را دیده اند و مثلا تعداد زایمانها را نادیده گذاشته اند؟ چرا نویسندگان فرض می کنند مادران بالای ۳۶ سال در اولین زایمان خود بوده اند و از کجا به این نتیجه رسیده اند که عوارض بارداری زیر سن ۱۸ سال، منجر به فوت مادر در زایمان های بعدی و گروه سنی بالاتر نشده است؟ چرا نویسندگان از نتایج تحقیقات پزشکی در این بخش شتابان می گذرند؟
نویسندگان در بخش دیگری از گزارش به تحقیقات مختلف در زمینه رابطه خشونت خانگی و ازدواج در سن پایین اشاره می کنند و شواهد موجود برای تایید رابطه علی را ناکافی می دانند.
سوال: نویسندگان بر اساس نتایج طرح ملی خشونت علیه زنان، تاکید دارند سن ازدواج جزو عوامل افزایش خشونت خانگی نیست، سایر عوامل مانند بالا رفتن مدت ازدواج، تعداد بیشتر فرزندان و تحصیلات کم (که در ازدواج زودهنگام قابل انتظار است) هم به چشم نمی آیند که اشکالی ندارد و انتظار نداریم نویسندگان مثل بخش طلاق به حدس و گمان متوسل شوند. نتایج تحقیقات احمدی (۱۳۹۶) نشان می دهد در ۷ استان محروم کشور و در بین افرادی که قبل از ۱۸ سالگی ازدواج کرده اند، خشونت اعمال شده از سوی مردان ۴۰ تا ۵۰ درصد است، با این حال نویسندگان گزارش نمی توانند این نتایج صریح و روشن را بپذیرند چون با میزان خشونت دیگر گروههای سنی مقایسه نشده. بسیار خب، اما مقایسه نتایج تحقیق احمدی با میانگین خشونت در خانواده های ایرانی (بر اساس نتایج طرح ملی خشونت خانگی) هم ممکن نبود؟ نویسندگان یک صفحه درباره طرح ملی خشونت خانگی نوشته اند بدون اینکه هیچ عدد و رقمی از انواع خشونتهای خانگی نقل کنند، چرا؟
چرا نویسندگان به سایر آسیب های اجتماعی حاصل از ازدواج در سن پایین مانند اعتیاد و روسپیگری نپرداخته اند؟ چرا نویسندگان هیچ علاقه ای ندارند به نتایج تحقیقات اجتماعی درباره میانگین سن اولین ازدواج در میان زنان معتاد یا روسپیان خیابانی اشاره کنند؟
در آخرین بخش از پیامدهای ازدواج در سنین پایین، به اجباری بودن این ازدواجها پرداخته می شود، نویسندگان به نبود آمار و تحقیقات درباره درصد اجباری بودن ازدواج دختران در سنین ۱۰ تا ۱۴ اشاره دارند، در عین حال نمی توانند این نکته را ناگفته بگذارند که انتخاب همسر اساسا یک ارزش طبقه متوسط شهری است.
سوال: گیرم که بپذیریم با توجه به بافت فرهنگی مناطق روستایی، تاکید بر ازدواج اگاهانه و انتخابی بیربط است، چرا ازدواج در سنین پایین در شهرهای کوچک و مناطق حاشیه شهرهای بزرگ نادیده گرفته می شوند؟ چرا نویسندگان از میانگین سن بلوغ جنسی دختران در ایران (۱۲.۵ سال) ذکری نمی کنند تا ضرورت توجه به فاصله بلوغ جنسی تا ازدواج و کاهش بی بندوباری جنسی و … درمورد دختران زیر ۱۴ سال، اعتبارسنجی شود؟ چرا نویسندگان این نکته را ناگفته می گذارند که هزاران واقعه ازدواج دختران، حتی قبل از بلوغ جنسی آنها رخ می دهد؟
در بخش آخر گزارش به سن قانونی ازدواج در کشورهای مختلف جهان اشاره می شود و گفته می شود سن قانونی ازدواج بین ۱۲ تا ۲۰ سال متغیر است.
سوال: چرا سن ازدواج در امارات متحده عربی ۱۲ سال ذکر شده در حالی که اکنون ۱۸ سال است؟ چرا نویسندگان بین سن قانونی ازدواج و سن ازدواج با حکم دادگاه در کشورهای مختلف خلط می کنند؟ ازدواج در سن ۱۳ و ۱۴ با حکم دادگاه در بعضی کشورها، نادر است و مبنا همان سن قانونی ازدواج است و کشور ایران پایین ترین سن قانونی ازدواج دختران (۱۳ سال) در جهان را دارد و ازدواج در سن کمتر از ده سال نیز به حکم دادگاه مجاز است. چرا نویسندگان به منابع قدیمی استناد می کنند تا این حقیقت را پنهان نمایند؟
در بخش پایانی گزارش با اشاره به نفوذ اندک قانون در حیطه زندگی خصوصی، تغییر سن قانونی ازدواج را بلااثر و دارای پیامدهای منفی می بینند.
سوال: درست است که ممنوعیت قانونی ازدواج کودکان کافی نیست و حل این معضل مجموعه ای از اقدامات هماهنگ می طلبد، اما چرا تغییر سن قانونی ازدواج را اولین قدم ندانیم؟ ممنوعیت قانونی در مناطقی که سنت های طایفه ای و عشیره ای قوی دارند، تاثیر اندکی خواهد داشت ولی همانگونه که در صفحه ۱۲ گزارش تاکید شده ازدواج در سن پایین بیشتر یک هنجار فرهنگی است و تغییر سن قانونی ازدواج بر دختران نوجوان شهرهای کوچک استان آذربایجان و اصفهان و مازندران تاثیر مهمی خواهد داشت.
لازم است والدین و جامعه از عوارض سوء جسمی و اجتماعی ازدواج زودرس آگاه شوند و چنانچه ازدواج زودرس صورت گیرد، بارداری تا بعد از سن ۱۸ سالگی به تاخیر بیفتد. دختران باید از توان انتخاب و تصمیم گیری در مورد ازدواج و موضوعات بهداشت باروری و (سلامت) خود بهره مند شوند. دولت باید با تدوین و اجرای سیاست های دسترسی بیشتر به امکانات آموزشی و فقرزدایی در جهت سلامت زنان بکوشند. شکی نیست راهکارهای اجتماعی – فرهنگی در طولانی مدت موثرتر هستند ولی ممنوعیت قانونی اولین و مهمترین قدم است.
چگونه می توان برای پدران بیسواد روستایی یا حاشیه نشین استدلال آورد که ازدواج دخترکان ۱۳ ساله نادرست است وقتی علمای حوزه علمیه، قضات، کارمندان دولت و پژوهشگران تحصیلکرده مرکز پژوهشهای مجلس، ازدواج دختران بالای ۹ سال را مجاز و بلااشکال می دانند و به راحتی جواز آن را صادر می کنند؟