انقلاب ایران همراه بود با حضور ایدئولوژیها و اندیشههای مختلفی که بهدنبال طرح جامعههای آرمانی مدنظر خویش بودند. مارکسیستها از یکسو و لیبرالها از سوی دیگر و در این میان، اندیشهورزان اسلامی همچون آیتالله طالقانی و شهیدصدر از قلب حرکت اسلامی به مباحث عدالتمحور میپرداختند. فراتر از پیامدهای انقلاب، توده و روشنفکران ایرانی برای اولین بار فرصت رسمی گردش عملگرایانه از سمتوسوی برنامههای شاهنشاهی و مستشاری به سمت ایدههای خود را یافتند.
کارل مانهایم معتقد است، هر مکتبی، بر اساس حقیقتی با واقعیت پیشرو مواجه میشود و سپس برای ساختن آن حقیقت در جامعه اقدام میکند. اما نخست باید آن حقیقت به زبان برآید و روشهای رسیدن به آن پیشروی جامعه قرار گیرد. بر این اساس، اگر حقیقتی مشخص در پیشروی مردم قرار نگیرد، واقعیت موجود تکرار و باز هم بازتولید میشود. پدیدار انقلاب اسلامی، بهدلیل حضور ایدئولوژیها و اندیشههای مختلف، حقیقتهای متعددی پیشرو داشت و پس از تحقق آن لازم بود تا بین این حقیقتها، آشتی، تضاد و در نهایت تفاهم پیش آید و بتواند الگویی از واقعیت را برای زندگی پیشروی گذارد.
بر این اساس، اقدامات بعدی به مراتب مهمتر از ایدههای زمان طلوع انقلاب اسلامی بوده، چراکه در این هنگام قرار بود آنچه پیشتر در ذهنها و نظرها بود، به عمل تبدیل شود. اقداماتی که هریک بسته به صیرورت تاریخیاش در فرایند انقلاب، حیاتی و متولی حل مسائل و مشکلات جامعه بود. طبق نظر ویتگنشتاین، ایدئولوژیها و اندیشههای مختلف، بازیهای زبانی انقلاب اسلامی بودند که ضرورت داشت خود را در کردار نشان دهند. اما خود مشخص بود که تصورات مختلف و گاهاً متضاد درباره یک موضوع و راهکار آن میتوانست مسیری بر هم پیچخورده و گرهخورده پیش آورد.
لذا در زمانی که جنگ و بحرانهای آن بود، کوپن و عدالت توزیعی به کمک جامعه آمد، در زمان بعد از جنگ، توسعه دانشگاهها، صنایعغذایی و کشاورزی بود تا بهجای وابستگی به منابع حمایتی، به کارآفرینی و بنگاههای اقتصادی ضرورتهای جامعه را برآورد. در این گذار، سیاستهای اقتصادی کلان و ساختارهای بازار و صنعت بهدنبال چرخش ایدئوگرافیک از «کوپنبگیر» یا «نیروی کار» و «نیازمند توزیع عادلانه کالاهای واردشده» به «مشتریان کالاهای داخلی» بود.
سپس تقویت و نوسازی مدارس دولتی و غیرانتفاعی، گسترش دانشگاههای دولتی، آزاد و علمیکاربردی به موازات پرترههای جمعیتی آغاز شد. در ادامه، تقویت تعاونیهای مسکن و بازسازی بافتهای فرسوده شهری، بازآفرینی شهری در محلات، اسکان غیررسمی و حتی شهرکهای مسکن مهر برای تامین نیازهای اجتماعی به خدمات عمومی شکل گرفتند. به غیر از این، توسعه بیمههای همگانی، گسترش حوزه سلامت و تأسیس پروندههای دیجیتال در بخشهای حمایتی و عمومی و سایر اتفاقات، همه از برنامههایی بودند که تا سالهای اخیر هم شاهد آن بودیم. اما تمام این برنامهها بسیاری از مشکلات دورهای مربوط به دهههای مختلف فعالیت را کنترل کرده است.
اما مسئله اساسی رفاه این است که در حال حاضر کدام اندیشه سازمانیافته و ایدئولوژی رسمی آن را به پیش میبرد؟ در دولت تدبیر و امید شاهد ارزانشدن خدمات تخصصی سلامت به عامه مردم و در کنار آن، افزایش چندبرابری مستمریهای سازمانهای حمایتی هستیم. در این صورت، باید گفت که اقتصاد سیاسی ایران با توجه به حوزه رفاهی آن، نگاه مساعد به طبقات محروم داشته است، اما با توجه به آثار کلی تغییرات اقتصادی اخیر، این نگاه اثرگذار نبوده و نتوانسته اهداف موردنظر دولتهای توسعهگرای مولود انقلاب اسلامی را تأمین کند.
چراکه هریک از ایدئولوژیهای توسعه و رفاه اجتماعی، نگاه و اثرگذاری خاصی دارند، ولی در ایران، علاوه بر کشمکش موجود در میان ایدئولوژیها، کشمکش موجود میان دولتهای توسعهگرا و بازارهای پولی نیز نتوانسته جریان، نگاه و تأثیرات ناشی از یک ایدئولوژی مشخص را برجسته کند، لذا بهرغم هزینهکردهای بسیار و تلاشهای سنگین برای تأمین و رفاه اجتماعی، موفقیتهای مربوط به ایدئولوژیهای رایج جهانی در ایران حداقل اثر خود را داشته، همچنین رویکردی بومی برای توسعه که خود را «پیشرفت» میداند، هنوز درباره بسط عدالت و رفاه اجتماعی مبیّن و محرز نشده است.
بنابراین وقتی دولت «عدالتجوی» احمدینژاد بهدنبال تولید انبوه مسکن است، تعاونیهای متفرقه را متصدی آن کرده که هزینه مسکنهای تولیدی را با شوکهای بازار مواجه میکند. مشابه همین، وقتی میبینیم رویکرد دولت سازندگی به قصد توسعه صنعتی در دولت توسعهگرا پیشه میشود، التهاب شکاف طبقاتی در جامعه پساانقلابی شروع میشود؛ همچنین سدهای ساخته شده سالها بعد ریسک خود را در صنعت کشاورزی نشان میدهند. چنین رویهای درباره توسعه بهداشت و بیمه اجتماعی نیز وجود داشته و بلافاصله به چالشهای مالی در این زمینه منجر شده است. لذا میتوان گفت برای موفقیت برنامهها و اقدامات رفاهی در حل موفق مسئلههای پیشرو، چالشهای اساسی وجود داشته است.
رویکرد رفاهی در ایران، با نگاه وابسته به چپ و راست یا رویکردهای اسلامگرا همراه بوده و نتوانسته به یک تئوری کلی درباره رفاه اجتماعی و گاه حتی درباره ضرورت آن برسد.
بهطوری که میتوان گفت در جامعه ایران که بیش از آنکه به رفاه بهصورت بسته کلی تأمین امنیت اقتصادی و اجتماعی مردم نگاه کند، بهصورت رویکردی برای اقدام خیریه تأمین نیازهای فقرا نگریسته شده و نگاهی امدادی و پیشامدرن به رفاه اجتماعی دارد. از این رو، میتوان گفت که رفاه در ایران بهجای ایدئولوژیهای رفاهی، در بند کردارها و نگاههای متفرقه بوده است. وجود مطالبات زیاد معیشتی و تأمین سفره عامه مردم بهجای میدان دادن به گفتمانهای عدالت، وجود نیازهای مدام سرمایهگذاری خارجی و ادغام ساختاری با سیاستهای پولی جهانی، بهجای توسعه اقتصادی از پایین، توزیع عریان سرمایههای پولی کشور بهجای سرمایهگذاری ملی، خصوصی یا عمومی برای توسعه صنعتی و بخش خدمات که آن هم در نهایت با شوکهای قیمتی مواجه میشود، همه و همه نشان از آن دارد که در ایران تمام انرژی کارکردهای حوزههای رفاهی برای توجه به نیازهای ضروری اولیه مصروف میشود و قدرت برساخت ایدئولوژی رفاهی وجود ندارد. مرحله «پیشاایدئولوژی» در شکلگیری تفکر رفاهی، مرحلهای است که در آن توجهها و اثرات بیش از آنکه به روشهای صنعتی و سیاستی متمسک شود، به نگاههای متفرقه و مضطرب در جهت تأمین نیاز مردم با منابع حداقلی موجود اتکا میکند. شکلگیری ایدئولوژی در میدان عمل یا بر اساس فرصتهای اجتماعی برای طرح و اجرای روشهای مختلف حل مسائل رفاهی صورت میگیرد، یا بر اساس فرصتهای درونی و طرح و بسط نظریههای بومی در خصوص آن، کما اینکه در هند بهصورت عملی اجرا شده است. اما در ایران، نه رویکرد سوسیالیستی، نه رویکرد لیبرالیستی و نه رویکرد پسااستعماری بهصورت کامل طرح نشده و تمام تلاشهای سیستمی در جهت حل تأمین رفاه مردم بهخصوص طبقات پایین، برای رصد و حل نیازهای بحرانی جامعه صورت گرفته است.