این روزها در جامعه از تنها بودن، دل و دماغ نداشتن، کسالت، رهاشدگی و چیزهایی نظیر آن سخن بسیار گفته می شود. این کلمات گویای وضع انسان ایرانی است. با هم هستیم اما تنهاییم. با دیگرانیم ولی از درون دچار خلاء هستیم. گویی نوعی حالت رها شدگی بر جامعه مستولی است و چیزی وجود ندارد ما را بهم پیوند بزند. هر کسی به دنبال آن است گلیم خود را در این آشفتگی بیرون بکشد و ارتباطش با دیگری صرفا برای همین منظور است. سرها و بدنها در خیابان و یا لمیده بر صندلیای در کنج خانهای یا دفتر کاری محو صفحه نمایشگر تلفنهای همراه است و احساسات و عواطف انسانی در آنها ریخته می شود.
بی آنکه در این موضوع اغراق نماییم با ارجاع به تجربه زیسته در زندگی روزمره می توان اذعان داشت که بخش قابل توجهی از جامعه دچار چنین وضعیتی است. گویی که ویژگی مشترک همه ماست؛ فقیر و غنی و تحصیلکرده و… چه بر سر این انسان آمده است که این چنین رها و سرگردان و آشفته است. این وضعیت با ارجاع به چه امری قابل توضیح است. سیاست چه چیزی را برای وی ممکن و چه چیزی را ناممکن ساخته است. شاید با ارجاع به هانا آرنت بتوان تاحدود زیادی فهمی از این شرایط پیدا کرد. هانا آرنت به گونهای درخشان چنین وضعیتی را توضیح می دهد و پاسخ آن را در سیاست جستجو میکند. مسئله آرنت “وضع بشر” است. وی با ارجاع به تجربه زیسته انسان تفسیری منحصر به فرد از وضع بشر ارائه میکند و بر اساس آن از امکانات وجودی انسان برای ساختن جهان سخن می گوید. آرنت در کتاب “وضع بشر” از شکل های مختلف فعالیت بشری صحبت می کند. وی سه بعد از فعالیت انسان را از هم تفکیک می نماید؛
۱- زحمت (labour)
۲- کار (خلاق) (work)
و ۳- عمل آزاد (.(action
از نظر آرنت “زحمت” ابتدایی ترین سطح فعالیت آدمی است و با مسئله بقا و تداوم زیست انسان مرتبط است. انسان در این سطح اسیر الزامات زندگی و تأمین معاش است. در زحمت انسان چیزی از خود برجای نمی گذارد و حاصل زحمت فقط و فقط عرق ریختن است. انسان در این سطح زندگیِ شبیه به سایر جانداران دارد. در بعد دوم فعالیت یعنی “کار” انسان به تغییر جهان و ساختن آن می پردازد. جهان مصنوع محصول کار آدمی است و تکنولوژی، هنر، معماری و نظایر آن نتیجه کار خلاق است. در این سطح انسان دست به ساختن جهان میزند و درگیر کار بیهوده و تکراری نیست اما امکان وجودی وی بسیار فراتر از این سطح است. اگرچه انسانِ “سازنده” فراتر از انسانِ “زحمتکش” است ولی آنچه ماهیت بشر را تعیین میکند نه این سطح بلکه سطح سوم و آن “عمل” انسانی است.
از نظر آرنت عمل بالاترین و عالی ترین نوع فعالیت انسان است که بشر می تواند از خود به نمایش بگذارد. در عمل است که انسان به مثابه موجودی یگانه و منحصر به فرد آشکار میشود. عمل انسانی با تهور، شجاعت، عرصه عمومی، سیاست و ساختن جهانی جدید ملازم است. شور زندگی با عمل حاصل می شود و نه کار یا زحمت. در عمل انسان دارای “زبان” است و توانایی خلق جهان غیرمصنوع و انسانی را دارد. اگر در “زحمت” انسان با طبیعت پیوند دارد و در “کار” از طبیعت فراتر میرود و آن را دگرگون میکند در “عمل” آدمی با جهان اجتماعی و حوزه عمومی و سیاست گره میخورد. عمل نیازمند عرصه عمومی است، نیازمند فضایی است که امکانات وجودی انسان در آن آشکار شود. عمل است که می تواند بر زندگی خصوصی و فردی نوری بتاباند. “حتی نوری که زندگی خصوصی ما را روشن میسازد از نور روشن تر حوزه عمومی ساطع می گردد.” در نگاه آرنت دولت ها بجای آنکه شعله حوزه عمومی را روشن نگاه دارند، یعنی به عمل انسانی بها دهند، صرفا به رونق اقتصادی، توسعه، تامین رفاه و نظایر آن می پردازند. به همین دلیل است که همه ما تبدیل شدهایم به انسانهای صرفا زحمتکش و کارکن و کارمند و کارگر. سیاست و اقتصاد به ساختن و تولید انسان کارکن یا مولد همت می گمارند. انسان زحمتکش یا کارکن فاقد زبان است. کر و لال است و فقط زحمت می کشد و به همین خاطر است که یادی و خاطره ای از خویش بر جای نمی گذارد. یاد و خاطره محصول زبان است و آن فقط با “عمل” انسانی متناظر است. در حالیکه از نظر آرنت ماهیت واقعی آدمی نه به کار پذیر بودن یا غرق شدن در امر اقتصادی و تامین معاش بلکه در عمل آزاد و فعالیت در حوزه عمومی است، چرا که از این طریق است که می توان شور و شوق، اشتیاق، امید و فاصله گرفتن از تنهایی و کسالت را به جهان اجتماعی تزریق کرد. اگر غرق در تامین معاش شویم و هدف سیاست جز این نباشد آن وقت تنهایی، کسالت و ناامیدی بخش لاینفک زندگی همه ما خواهد شد. ما به غلط فکر می کنیم که با انباشت هر چه بیشتر سرمایه و دور زدن دیگران و کلاه دیگری را برداشتن و یا غرق شدن در فضای مجازی و یا دل سپردن به “متخصصان روح و روان” می توانیم شور زندگی تولید کنیم. ما گمشده ای داریم و آن عمل انسانی و ورود به فضای عمومی و مشارکت در ساختن جهان اجتماعی است. تمام بعد انسانی ما به زحمت کشیدن فروکاسته شده است و حاصل آن جز ملال و تنهایی نیست و به اشتباه درمان درد را دوباره در همان “زحمت” جستجو می کنیم. (البته بماند که این روزها بواسطه وضعیت نابسامان اقتصاد حتی فرصت زحمت کشیدن و کار نیز از بسیاری از ماها سلب شده است). شور زندگی فقط در یک چیز است و از یک چیز بیرون می آید و آن عمل آزاد انسانی است. بنابراین آرنت مساله تنهایی ما را به امر سیاسی پیوند می زند و می گوید خلاقیت و شور آفرینی در زندگی محصول عمل است که برآیند آن خلق جهان و زندگی توسط تک تک افراد جامعه است. پاسخ به دردهای وضع بشر ایرانی در گشودن فضای سیاسی و عمومی و مشارکت و پیوند خوردن با سایر انسانهاست. سیاست باید بتواند شور زندگی را با زنده نگاه داشتن شعله فعالیت سیاسی و اجتماعی در جامعه ممکن کند. در “زحمت” و “کار” ما درگیر و غرق شده در منافع فردی خویش هستیم اما در عمل آزاد انسانی به منافع جمعی و خیر همگانی پیوند می خوریم. در جامعه ای که انسان ها صرفا به مثابه انسان های کارکن (و فاقد زبان) تلقی شوند نتیجه ای جز ملال و آشفتگی و حیرانی نمی توان انتظار داشت.
از نگاه آرنت مهمترین مسئله ما این است که درگیر شدن در مساله تامین معاش و جستجوی منافع فردی به معنای خلع ید از فعالیت سیاسی و به فراموشی سپردن زندگی فعال و مملو از شور و شوق است. نتیجه چنین روندی همان است که می بینیم تنهایی، کسالت و ناامیدی. آرنت می
[bs-quote quote=”آرنت مساله تنهایی ما را به امر سیاسی پیوند می زند و می گوید خلاقیت و شور آفرینی در زندگی محصول عمل است که برآیند آن خلق جهان و زندگی توسط تک تک افراد جامعه است.” style=”default” align=”left”][/bs-quote]
گوید هر انسانی آغاز یک جهان تازه است و این انسان برای گفتن روایت خویش از جهان نیازمند عمل و حوزه عمومی است که در آن لب به سخن بگشاید. فقط در چنین فضایی است که انسان بودن ما محرز میشود و از آن طریق جهان های ما با یکدیگر پیوند می خورد و ما قادر به ساختن جهان می شویم. تنهایی ما در “بی جهان بودن” ماست؛ جهانی که محصول عمل و کنشگری آدمی است. تبدیل شدن “من” به ” ما” در ارتباط و پیوند با دیگری و ممکن شدن امر سیاسی است. انسان نه در “زحمت” و “کار” بلکه در فعالیت سیاسی و “عمل آزاد” از خودش چیزی بر جای میگذارد، عمل انسانی است که ما را در یادها و خاطره ها زنده نگاه میدارد. انسان با عمل دارای زبان می شود و از کرو لال بودن در می آید. ما با عمل جاودانه می شویم و نه زحمت. به این دلیل که در یادها ماندن با توانایی داشتن زبان و بیرون آمدن از سکوت ممکن می گردد. فقط در این صورت است که می توانیم دارای جهان شویم. انسان دارای زبان انسانِ جهان ساز است و انسان زحمتکش شیء ساز. آرنت در این زمینه از “اجتماع خاطره” سخن می گوید، آدمی برای آنکه در یادها بماند نیازمند قلمرو عمومی است، در غیر این صورت صرفاً حیاتی شبیه به دیگر جانداران دارد و غرق در منافع فردی است. اجتماع خاطره از الزامات رهایی از بیهودگی و ملال است و جز با عمل به دست نمی آید. لازمه بهبود زندگی خصوصی و شخصی ما از نگاه آرنت آن است که نورش را از فعالیت در عرصه عمومی بستاند. خلع ید از قلمرو عمومی به معنای تنهایی بشر، کسالت و ناامیدی است چرا که بشر بودن و ماهیت واقعی آدمی به وجه سوم فعالیت یعنی عمل انسانی است. وضع بشر ایرانی آکنده از جستجوی معاش، پیگیری منافع فردی و دوری از عرصه عمومی و فاقد زبان است.
ما آن روزی شادمانی را از دست دادیم که آن را صرفا در “زحمت” و “خرید کردن” و پرسه زنی در مال ها و فروشگاهها جستجو کردیم. شور زندگی زمانی از دست رفت که توانایی زبان و سخن گفتن را از دست دادیم. این وضعیت البته خود خواسته نیست بلکه در ید قدرت دولت و جریان سرمایه است. بازگشت امید به جامعه و آکنده شدن زندگی اجتماعی و فردی از شور و شوق نیازمند خلق فضای عمومی و ممکن شدن امر سیاسی و گفتگوست. درآمدن بشر ایرانی از این وضعیت تنها به مدد گشودن عرصه سیاست به روی همگان و میدان دادن به کنش گری میسر است. در این صورت ما در یادها و خاطره های انسانی باقی می مانیم. برای اینکه به یکدیگر پیوند بخوریم نیازمند خلق یاد و خاطره در عرصه عمومی هستیم. جهان اقتصادی و مصرف گرایی یا غلطیدن در امر تامین معاش، ارمغانش سکوت، تنهایی و کسالت بیشتر است. شادمانی و شور زندگی و امید محصول زنده نگاه داشتن حوزه عمومی است؛ دنبال چیز دیگری نباشیم.