اندیشههای الکسی دوتوکویل درباره جامعه فرانسه و آمریکای قرن نوزدهم یکی از منابع جدی برای فهم جامعه جدید است. جامعهشناس برجستهای چون ریمون آرون، توکویل را از بنیانگذاران علم جامعهشناسی دانسته و شأن اصلی این علم را فهم روندهای شکلدهنده جامعه جدید میداند.(آرون:۱۳۷۰).ریمون بودن،از دیگر جامعهشناسان صاحب نفوذ معاصر نیز معتقد است روندهایی که توکویل در صد و هفتادسال پیش تشخیص داده هنوز از روندهای جدی جامعه کنونی ماست.(بودن : ۱۳۸۳). این نوشته با طرح اندیشه توکویل سه هدف را دنبال میکند. اول، شکلگیری “قدرت اجتماعی” در جامعه جدید را بهعنوان یکی از روندهای اساسی که توکویل تشخیص داده است،توضیح میدهد. دوم، در جامعه جدید به چه شکلهایی این قدرت اجتماعی اعمال میشود. سوم داروی شفابخشی را که توکویل برای مهار پیامدهای نامطلوب قدرت اجتماعی برمیشمرد، برجسته میکند.
خطر در جامعه مدرن
جامعه جدید چگونه جامعهای است؟برای فهم جامعه جدید در اندیشه توکویل باید نظریه کلان او را موردتوجه قرار دهیم.اگر نظریه کلان آگوست کنت،کارل مارکس وامیل دورکیم به ترتیب نامشان جامعه صنعتی،جامعه سرمایهداری،جامعه ارگانیکی است نام نظریه توکویل “جامعه دموکراتیکی “است.جامعه دموکراتیک (یا به قول جامعهشناسان متأخر مدرنیته)جامعهای است که خصیصه اصلیاش میل به “برابر شدن شرایط اجتماعی” است. در جامعه مذکور تمایزات ناشی از خانواده، قومیت، نژاد، مذهب و طبقه رسمیت ندارد و اغلب اعضای جامعه میل به برابر شدن دارند. منظور توکویل از میل به برابری به معنای برابری فکری و برابری اقتصادی نیست. زیرا چنین برابریای نه ممکن و نه مطلوب است، بلکه منظور او برابری اجتماعی است. یعنی پایههای نظری و عملی تفاوتهای موروثی بهتدریج سست میشود و همه مشاغل،و مناصب و افتخارات در جامعه میتواند در دسترس همگان باشد و تعداد کثیری از اکثریت جامعه شرایط زندگی شأن به هم نزدیک شود.هدف این جامعه همچون جوامع پیشامدرن کسب افتخار و عظمت نیست بلکه رفاه و آرامش بیشتر برای اعضای جامعه است.توکویل پس از سفرش به آمریکا در مقام تعیین مصداق چنین جامعهای را در میان بورژواپیوریتنهای مسیحی این کشور مشاهده کرد.البته او مداح و مبلغ جامعه دموکراتیکی آمریکایی نیست.بدین معنا که نه با دموکراسی انتظار دگرگون کردن همه سرنوشت بشر را دارد و نه همچون متفکران محافظهکار فرانسه چون ادموند برک(۹۷-۱۷۲۹) اساس این جامعه را در حال تجزیه و متلاشی میبیند. دموکراسی برای او ازیکطرف خصیصه بنیادی جامعه جدید است و برای تعداد زیادی از آدمیان رفاه را تسهیل میکند و از طرف دیگر این رفاه هیچگونه درخشش و عظمتی در خود ندارد حتی این جامعه با مخاطرات سیاسی – اجتماعی جدی روبهرو است.چرا جامعه دموکراتیک جامعه خطرناکی هست؟ در نگاه اول جامعه دموکراتیک جامعه خطرناکی به نظر نمیرسد.زیرا رژیم سیاسی متناسب با این جامعه رژیم آزادمنش است.بدین معنا که شهروندان جامعه همه باهم برابرند و هیچ فردی بر فرد دیگری از حق ویژه برخوردار نیست.اداره چنین جامعهای نمایندگان مردم طبق سازوکارهای دموکراسی پارلمانی منتخب موقت مردم هستند و فرمان حکومت را به دست میگیرند.ظاهراً حکومت دموکراتیک مذکور باید حافظ حقوق شهروندان باشد و مدیریت حل معضلات جامعه را بر عهده بگیرد.توکویل کموبیش حضور چنین رژیم دموکراتیک آزادمنشی را در جامعه آمریکا تصدیق میکند.اما علیرغم پیروزی انقلاب شکوهمند و آزادیخواهانه(۱۸۷۹)مردم فرانسه بهجای شکلگیری رژیم آزادمنش و دموکراتیک شاهد شکلگیری رژیم استبدادی دموکراتیک در این کشور است، یعنی رژیمی که به نام اکثریت مردم به شهروندان اعمال قدرت میکند و بهجای مردمسالاری مردم سواری میکند.ازاینرو جامعه فرانسه برخلاف جامعه آمریکا آن زمان جامعه خطرناکی است و از چاله استبداد سیاسی رژیم پیش از انقلاب به چاه استبداد جمعی و اجتماعی پس از انقلاب افتاده است.
قدرت اجتماعی
ازنظر توکویل سر برآوردن دو نوع رژیم سیاسی از دل جوامع دموکراتیک – رژیم آزادمنش دموکراتیک و استبدادی دموکراتیک- را باید در شکلگیری “قدرت اجتماعی” در این جوامع جستجو کرد. منظور از شکلگیری روند “قدرت اجتماعی” در جامعه دموکراتیک چیست؟در جامعه برابری خواه جدید سازوکارهای تثبیتکننده موقعیتهای فامیلی ،قومی،مذهبی و طبقاتی (یا بهاصطلاح نهادهای میانی سنتی)از سکه میافتد و جامعه در وضعیتی قرار میگیرد که”فرد” فرمانروای سرنوشت خویش میشود. اما برخلاف انتظار، هستی این فرد در معرض نابودشدن نیز هست.زیرا این افراد پراکنده و ذرهای در برابر قدرت افراد و یا سازمانهایی که به نام جمع بر اعضای جامعه مدیریت میکنند (یا همان قدرت اجتماعی) ناتواناند.تا جایی که ازنظر توکویل “قدرت اجتماعی” مذکور حتی میتواند از قدرت سیاسی شاهان در جوامع قدیم ستمگرانهتر باشد.در قرن هجدهم، منتسکیو (استاد فکری توکویل) آثار سوء قدرت سیاسی و استبداد دلبخواهانه و خودسرانه شاه را تشخیص داده بود و میگفت در برابر چنین قدرت آمرانهای توصیه و موعظه به شاه سودمند نیست و از اصل قدرت در برابر قدرت و از اصل لزوم تفکیک و تعادل قوا برای جلوگیری از خودسریهای حکومت حمایت میکرد.توکویل این کشف سیاسی منتسکیو را قبول دارد اما به کشف جدید یا کشف “استبداد جمعی” دست میزند. ازنظر او اگر در وضعیت جامعه جدید غور کنیم روند شکلگیری قدرت اجتماعی یا استبداد جمعی را (به خاطر رشد فردیت فزاینده ازیکطرف و فروپاشی نهادهای میانی جامعه از طرف دیگر)تشخیص میدهیم.توکویل میگوید اگر در جوامع دموکراتیک این قدرت جمعی استبدادی کنترل شود،همچون آمریکای قرن۱۹،میتوان شاهد نظامهای سیاسی دموکراتیک آزادمنش بود.ولی اگر این قدرت استبداد جمعی مهار نشود ما همچون فرانسه شاهد استبداد دموکراتیک و مردم سواری بهجای مردمسالاری خواهیم بود.
اشکال اعمال قدرت
روند اعمال قدرت اجتماعی را توکویل در چندلایه موردتوجه قرار میدهد و روشن میکند که چرا افراد آزادشده در جامعه دموکراتیک برای مهار آن با مشکل روبهرو هستند.حداقل سه شکل از اعمال قدرت اجتماعی در دو کتاب توکویل قابلردیابی است.
اول نفوذ قدرت اجتماعی در عرصه سیاسی است.در این عرصه بهجای شکلگیری نظام ساسی خدمتگزار به افراد نظام سیاسی زورگو و مردم سوار شکل میگیرد.زیرا وقتی حکومت و حکمرانان به نام مردم برنامههای خود را اعلام و اعمال میکنند، اگر افراد جامعه با برنامههای مذکور مخالف باشند امکان اعتراض جمعی در مقابل این برنامهها را ندارند. امکان اعتراض جمعی وقتی میسر است که مردم بتوانند خود را برای اعتراض بهصورت دستهجمعی “بسیج” کنند، درحالیکه مردم امکان بسیج دائمی ندارند. تنها راههایی که در برابر مردم وجود دارد این است که یا چهار سال صبر کنند تا اعتراض خود را با رأی مخالف دادن در سر صندوقهای رأی به حکمرانان اعلام کنند یا نسبت به عرصه سیاست بیتفاوت و بیحس شوند. بیحسی و ناامیدی مذکور در میان شهروندان یکی از عوامل تداوم خطر مردم سواری در جوامع مدرن و دموکراتیک است. به قول بودن “عامه مردم بر آن خواهند شد که میدان عمل را برای به بار آمدن نتایج انحرافی و آشفته ساز حاصل از نیات نیکوی دولت بهکلی آزاد بگذارند.”(بودن:۱۵). بودن بهعنوانمثال سیاستهای همسانساز دولتها (مثلاً فرانسه) درزمینهٔ آموزشوپرورش بدون ارتباط واقعی با مشکلات مردم و بدون مشورت با اولیای خانواده صورت میگیرد. سیاستهایی که هزینههای هنگفتی را بر افراد جامعه تحمیل میکند و بهطور سیستماتیک نابرابری را در جامعه تثبیت میکند.این مردم سواری در حالی اعمال میشود که اعضای جامعه نمیتوانند اقدام مؤثری در برابر سیاستهای یکسانساز حکومت از خود بروز دهند.
شکل دوم اعمال قدرت اجتماعی ،اعمال قدرت از طریق “عقیده عمومی” است توکویل میگوید”در اکثر زمینهها و تصمیمگیریهای جامعه جدید نمیتوانیم درستی و حقیقی بودن امور را تشخیص دهیم و ناگزیر از تکیه کردن به دیگری هستیم. حتی”هیچ فیلسوف بزرگی در جهان نیست که در یکمیلیون مورد از امور بنیاد کار را بر اعتقاد به دیگری قرار ندهد و به آن باور نکند.”(همان:۲۹). لذا جامعه پیچیده و متنوع جدید این ویژگی را دارد که افراد جامعه چیزی را”درست”بدانند که دیگران آن را درست میدانند.بهبیاندیگر عقیده دیگران (یا عقیده مشترک) یگانه راهنمای عقل افراد قرار میگیرد و بدینسان عقیده مشترک با سنگینی عظیمی بر ذهن هر یک از افراد تأثیر میگذارد(همان).ازنظر توکویل سلطه عقیده عمومی یا ایدئولوژی ها-در جامعه دموکراتیک،حکم دین را در جامعه پیشامدرن پیدا میکند.افراد جامعه از هر سو در معرض افکار گوناگون قرار دارند و بهوسیله “اصل برابری” کشف واقعیت امور میتواند لوث شود.بدین معنا که گویی همه عقاید هم ارزش و ناچیز شمرده میشود و زمینه برای نفوذ استبداد عقیده عمومی فراهم میشود.پس سلطه عقیده عمومی نیز با ویژگی برابری خواه جامعه دموکراتیک در ارتباط است.بهعنوانمثال بودن،این سؤال را مطرح میکند که چرا”نظریه وابستگی”در دهه هفتاد به یک عقیده عمومی در میان متفکران –خصوصاً متفکران جهان سوم- تبدیل شد.علت این نفوذ به خاطر درستی تجربی نظریه مذکور نبود بلکه این نظریه از اصل “برابری تغذیه میکرد، زیرا طبق این نظریه کشورهای مرکز حق کشورهای پیرامون را با استخراج منابع اولیه آنها (و تحمیل تولیدات و کالاهای خود به این کشورها)پایمال کرده بودند.لذا چون این نظریه نابرابری کشورها را برجسته میکرد از سوی شنوندگان درست قلمداد میشد و باعث شد در چند دهه گذشته عوامل درونی توسعهنیافتگی کشورهای جهان سوم موردتوجه قرار نگیرد.
شکل سوم اعمال قدرت اجتماعی میتواند از طریق جباریت کارشناسان، نخبگان و حتی روشنفکران اعمال شود. همان مردم سواری که دولتمردان میتوانند به نام مردم بر افراد جامعه اعمال کنند کارشناسان و نخبگان هم میتوانند به نام کل اعضای سازمان و اتحادیه و حزب خود بر اعضا تحمیل کنند.حتی اینطور نیست که روشنفکران، به خاطر نیروی نقاد خود، اسیر وضع موجود نشوند و زیر بار مردم سواری نروند. توکویل معتقد است حتی روشنفکری مثل ولتر که سه سال در انگلستان زندگی کرده بود اساساً توجهش به نهادهای آزادمنش و دموکراتیک انگلستان جلب نشد و هنگامیکه به فرانسه بازگشت بر آن تأکید نکرد.یا متفکران اقتصادی بلندآوازه فیزیوکرات فرانسه با اطمینان کامل از آزادی عمل اقتصادی در هر جا و توسط هرکس، بدون اینکه هیچ مانعی را در برابر قدرت بیمهار دولت مطرح کنند،دفاع میکردند.بهبیاندیگر این متفکران از اصل متناقض اقتصاد رقابتی حکومتی!دفاع میکردند بدون اینکه با یک نقد جدی از سوی افراد جامعه روبهرو شوند.جدای از خطر جزمگرایی ،روشنفکران همچون مردم عادی از اصل “خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو!”نیز تأثیر میپذیرند.
مقاومت در برابر قدرت اجتماعی
در اندیشه توکویل در برابر خطر دائمی قدرت اجتماعی (در پایمال کردن هستی فرد)میتوان به چهار نکته اشاره کرد. اول اینکه او جامعهشناس نوستالژیکی نیست که برای بیپناهی فرد در جامعه جدید در آرزوی بازسازی نهادهای میانی دوران پیشامدرن باشد.ازنظر او پایههای فکری،اقتصادی و اجتماعی اغلب نهادهای میانی دوران مدرن(مانند نهاد کلیسای کاتولیک ،نظام فئودالی و نهادهای اشرافی) بهسرعت در حال فروپاشی است و بازگشت به گذشته ممکن نیست. دوم،نهادهای میانی مدرن مانند اتحادیههای صنفی،سندیکاهای کارگری،انجمنهای علمی ،هنری ،ادبی و جنبشهای اجتماعی میتوانند در برابر قدرت اجتماعی و خطر مردم سواری مقاومت کنند.اما توکویل معتقد است که حضور همهجایی اشکال قدرت اجتماعی خصوصاً قدرت عقیده عمومی چنان قوی است که میتواند مجال تنفس و حیات مؤثر را از نهادهای میانی ،مدنی و فرهنگی نیز بستاند. سوم،توکویل به دو مؤلفه نیروی دستگاه قضایی و قدرت روزنامهها بهای بیشتری میدهد.
ازنظر او قدرت قاضیان عدلیه در دوران پیشامدرن نیز یک نیروی سیاسی در برابر قدرت شاه بود. اما بازهم به عقیده وی نیروی قضایی نمیتواند نیروی همیشه درصحنه قدرت اجتماعی را بهطور اساسی خنثی کند.زیرا حتی دادگستری مستقل از حکومت(که منتسکیو بر آن تأکید میکرد)عمدتاً در مواقعی میتواند عمل کند که شکایتی به آن ارجاع شود در غیر این صورت امکان مقاومت ندارد.روزنامهها هم میتواند در برابر فریب حکمرانان و عقاید کلیشهای عمومی مقاومت کند.ولی توکویل توجه ما را به ضعف روزنامهنگاران جلب میکند.روزنامهنگاران هم اسیر”گزینش دلبخواهانه”هستند.یعنی اغلب روزنامهنگاران دنبال سوژههایی میروند که دوست دارند اتفاق بیفتد.یا به دنبال مصادیقی میگردند که مؤید نظرات موردعلاقه آنان باشد.بقول روشنفکران فرانسوی روزنامه صاحب نفوذی چون”لوموند”سالها رونق اقتصادی اتحاد جماهیر شوروی را،بدون توجه به حضور همهجایی وحشتناک توتالیتاریانیسم،به خواننده فرانسوی القا میکرد و دل مردم را میبرد.بنابراین با توجه به چهار نکته مذکور این سؤال پیش میآید پس آن داروی شفابخشی که توکویل برای علاج خطر مردم سواری در جامعه دموکراتیک آزادمنش تشخیص داده چیست که در جامعه دموکراتیک استبدادی فرانسه کمیاب بود؟
داروی شفابخش ایمان مذهبی
داروی شفابخش را باید در مقاومت”فرد”در جامعه جدید جستجو کرد اما نه هر نوع”فردی”.ازنظر او افراد خاصی میتوانند در برابر خطرات قدرت اجتماعی و مردم سواری مقاومت کنند آنها پیوریتنها یا بورژواهای مذهبی در آمریکای نیمه دوم قرن ۱۹ هستند.این افراد تعدادشان در آمریکا بیشتر از فرانسه دوران توکویل بود به همین جهت آمریکا،شاهد دموکراسی آزادمنش و در فرانسه شاهد دموکراسی استبدادی بود. در اینجا منظور توکویل را از فرد خاص بیشتر باید روشن کرد.او معتقداست افراد در شرایط عادی فرق بین آنچه “حقیقی” است با آنچه “عمومی” است(و از ناحیه جامعه القا میشود) میفهمند.لذا فرد میتواند تحمیق و اسیر نشود و”دلش میخواهد آزاد بماند”.(همان:۴۷).همینکه فرد میتواند آثار سوء قدرت اجتماعی را تشخیص دهد حکایت از آن دارد که وی کاملاً سرسپرده نیست.این ویژگی انتقادی و حرکت بافاصله فرد از جمع و این روح آزادگی نکتهای است که در فرایند جامعهپذیری افراد در جامعه باید موردتوجه قرارگیری و آموزشهای مذهبی نقش محوری در این فرآیند دارند.توکویل فرد فرهیختهای است که به هیچ دستگاه فکری و اصولی جزمی دل نمیبندد ولی بر”یقینهای اخلاقی”که ریشه در آموزشهای ادیان الهی دارد،تأکید فراوانی میکند.او شأن احکام توصیفی و تبیینی”بودن”امور را از شأن احکام اخلاقی “چگونه بودن” امور جدا میکند.بهبیاندیگر او متفکری است که در تشریح امور جامعه احکام توصیفی را با احکام تجویزی و اخلاقی مخلوط نمیکند.ولی او به جد معتقداست که “چگونه بودن”جزو مسئولیتهای فردی است و این مسئولیتهای فردی وقتی متعهدانه و مسئولانه انجام میگیرد که فرد به ارزشهای واقعی (مثل حقیقتجویی و احترام به دیگری) اعتقاد داشته باشد. ارزشهایی که ادیان الهی مبلغ آن هستند.او میگوید استبداد جمعی به ایمان مذهبی نیاز ندارد،(تنها به مقداری ترس نیاز دارد) بلکه آزادی به یقینهای اخلاقی و دینی نیاز دارد. زیرا دموکراسی آزادمنش متکی بر افراد و شهروندانی است که مسئولانه و اخلاقی عمل میکنند و افرادی بیحس و بیمسئولیت نیستند که اگر چنین باشند مستحق سواری دانند.از این دوتوکویل آشکارا روشنفکران فرانسه را به باد انتقاد میگیرد.میگوید این روشنفکران نقد نهادهای کلیسا را در دوران مدرن تا نفی ایمان مذهبی افراد بهپیش بردهاند.لذا دموکراسی فرانسوی از”ایمان مذهبی”و از مسئولیت شناسی فردی و از تعهد اخلاقی شهروندی محروم است.بهبیاندیگر جامعه دموکراتیک و برابری خواه فرانسه در شرایط کم بودن تعداد افراد اخلاقی و مسئول،،نظام سیاسی دموکراتیک استبدادی را تولید میکند.
خطر سوسیال امپریالیسم چین جدی است
مطلب بسیار زیبا و جالبی بود. با سپاس فراوان