انقلاب بهمن ۵۷ محصول تلاش همه ایرانیان بود. رخدادی که شاید نسل امروز آن را عظیمترین و یا نابخردانهترین رخداد ملی در تاریخ معاصر قلمداد کنند.
آنچه قابل تامل است اینکه نمیتوان با فضای چهل سال بعد، حکمی قطعی برای انقلاب و انقلابیون صادر کرد و نمیتوانیم به یقین بگوییم که آیا اگر ما در آن زمان بودیم، همین اقدام را میکردیم یا خیر؟
فراموش نکنیم که ملت ایران در میدان “آزادی” گردهم آمدند تا فردایی بهتر را تجربه کنند؛ اما بیتجربگی ملت و حاکمان، میدان آزادی را روزبهروز تنگتر کرد تا مردمان در زیر چرخهای ماشین اقتدارگرایی له شوند و این تنگی به جایی رسید که گویا برای مردان جمهوری اسلامی نیز دیگر جایی نمانده است.
اما این نکته را نباید فراموش کرد که سردمداران انقلاب ما نه احمد خاتمی بود و نه کاظم صدیقی و نه احمد جنتی و نه ازغدی و نه عباسی.
تفاوت سطح بینش اینان با شریعتی و مطهری و بهشتی و بازرگان و طالقانی، خود گواه تنزل سطح اندیشگی در سپهر رسمی این چهل سال است.
امروز یاد گرفتهایم که تاریخ یک ملت پیوستاری لاینقطع است و نمیتوان در آن دنبال سیاهی و سپیدی مطلق بود و شاید اگر اینهایی را که امروز آموختهایم میدانستیم، آن روز کاری دیگر میکردیم؛ اما اینها را به یمن این چهل سال آموختهایم.
امروز حال جامعه ایرانی اصلا خوب نیست. بیکفایتیها و بیتدبیریهای انباشتشده و نمک پاشیدنهای خواسته و ناخواسته تریبونهای رسمی و ناکارآمدی و فساد سیستماتیک، مردم را خسته و ناراحت کرده است.
جامعه امروز ما بیش از هر زمان دیگری به گفتگوی همه ایرانیان با هم نیازمند است تا عصبانیتها و کدورتها به کینهورزی و انتقام راه نگشاید.
اگر امروز بتوانیم از دالان سخت گفتگو که عموما آدابش را هم نیاموختیم، گذر کنیم و خود و باورهای خود را عین و کمال حقیقت ندانیم؛ میتوانیم به روزهای بهتر هم بیاندیشیم.
و اگر نه، روزهای خوبی در انتظار ما نخواهد بود که جامعه ایرانی امروز هم دلخور است از فاصله آنچه میخواسته و آنچه شده و اگر تکثر در فضای جامعه ایرانی امروز را نپذیریم، حتی اگر رنگ ما رنگ خدایی باشد؛ نمیتوانیم همه مردمان ایران را به آن رنگ درآوریم.
ای کاش تا دیر نشده میدان آزادی را قدری بزرگتر کنیم تا همه در آن جای بگیرند تا بتوانیم دوباره دست در دستان هم دهیم و سربلندی و عزت ایران را با هم فریاد کنیم که حتما فریاد ۸۰میلیون ایرانی رساتر از فریاد رساییهاست.