این روزها بحث طرح روایتهای قربانیان تجاوز و آزار جنسی در جامعه در فضای مجازی توجهها را به خود جلب کردهاست. به عنوان دانشجوی جامعهشناسی، ذهنم هر روز با این مسأله درگیر بودهاست. این متن، نتیجهی بحثها و گفتگوهای درونی و بیرونیام در این مدت در این باره است. به امید آنکه سهمی در ارتقاء توان جامعه برای اندیشیدن به این مسأله داشتهباشد:
چطور میشود «ثابت» کرد؟
به نظرم این سؤال که چطور باید وقوع یا عدم وقوع یک آزار یا تجاوز را ثابت کرد، سؤال مهمی است. سؤال مهمی برای چه کسی؟ برای اهالی حقوق. برای وکلا. اما تمام این مسأله، مسأله حقوقی نیست. ابعادی دیگر هم دارد. ابعادی که به اندازهی همان بعد حقوقی مهم هستند: بیان جمعی رنج، سایر بخشهای جامعه را با زمینههای وقوع یک فاجعه آشنا میکند. ما را به خودمان بیشتر میشناسد. آدمها با گفتن، درمان میشوند. قربانیان با همدردی دیدن، تسکین پیدا میکنند. با بیان، امکان اندیشیدن به رنج فراهم میشود. با گفتن، قربانیان همدیگر را پیدا میکنند. با در میان گذاشتن، امکان پیشگیری اجتماعی از وقوع مجدد رنج فراهم میشود. پس این «از رنج گفتن» خود بخشی از یک فرآیند اجتماعی شناخت و همدردی و تسکین و درمان و پیشگیری است. بسیاری از آزارها و تجاوزها، شاید در هیچ محکمهای امکان ِ اثبات حقوقی نیابند. اما این دلیل نمیشود که از قربانیان بخواهیم یا گفتهی خود را “اثبات” کنند یا سکوت کنند. پس نباید این مسأله چند بعدی روانشناختی، درمانی، اجتماعی و حتی فلسفی را به یک مسألهی صرفاً «حقوقی» تقلیل داد.
متهمین چه میشوند؟
به همان اندازه که یک قربانی در جامعهای آزاد حق طرح اتهام، بیان رنج و فریاد از ظلمی که به او رفته را دارد، متهم نیز باید امکان بیان و دفاع و سخن گفتن داشتهباشند. طرح اتهام، لزوماً به معنای واقعیت داشتناش نیست. بلکه طلب پاسخگویی است. در جهان ِ مدرن، هر شهروندی هم امکان طرح ظلمی که بر او رفته و طلب توضیح از متهم دارد و از سوی دیگر هر شهروندی که مورد اتهام واقع شده، “وظیفه”ی پاسخگویی. هیچ کس شهروندتر از دیگری نیست: نه فلان مقام سیاسی و رییس کمیسیون مجلس و وزیر و وکیل و رییس جمهور، نه فلان هنرمند و بهمان استاد دانشگاه و روشنفکر و حوزوی. همه باید خود را باید در برابر “جامعه” – و نه فقط محکمه و دستگاه قضایی و دادگاه – پاسخگو ببینند. این جامعه است که سخنان هر دو سو را خواهد شنید و در نهایت قضاوت خواهد کرد.
آیا جامعه در تشخیص خود اشتباه نمیکند؟
چرا. جامعه هم ممکن است در این فرآیند دچار خطا شود. بازی بخورد. تک تک ما در قبال این خطا مسوولیم. هر چقدر که محقیم که از هر دو سوی این ادعا مطالبه پاسخگویی داشتهباشیم، در قبال قضاوتهای شتابزده هم مسوولیم. هر چقدر که در قبال نادیده گرفتن صدای یک قربانی احتمالی گناهکاریم، در قبال از دست رفتن زندگی اجتماعی یک متهم بیگناه هم مسوولیم. تمام مسأله همین است: ما تمرین مسوول بودن میکنیم. تک تک ما. دیگر یک مقصر بزرگ وجود ندارد. همهی ما در این دادگاه جمعی، در این هیئت منصفه بزرگ، سهم داریم. و مگر جامعه جز از خلال تمرین استفاده از این حق و بر عهده داشتن آن مسوولیت به سطح بالاتری از بلوغ میرسد؟
هیأت منصفه میلیونی: تمرین حق، تجربهی مسوولیت
جامعههای انسانی با آزمون و خطا، پس از وقوع مدرنیته، به یک الگوی انسانیتر قضاوت رسیدهاند: هیأت منصفه. در برخی جوامع مدرن، به جای الگوی تصمیمگیری یک “قاضی”، یک “فرد”، نمایندگانی از “جامعه” با شنیدن روایتهای مختلف از یک جنایت ادعایی، از یک ظلم احتمالی، در فرآیندی از گفتگو و اقناع، به صورتی جمعی تصمیم میگیرند که فرد متهم، “مجرم” است یا “بیگناه”. اعضای هیأت منصفه چه کسانی هستند؟ قاضیان؟ وکلا؟ حقوق خواندهها؟ نه! آنها معلم و فروشنده و تاجر و نویسنده و راننده اتوبوس هستند. نمایندگانی از جامعه. مشتی از خروار ِ عرف و تشخیص عمومی. نمایندگانی از “وجدان جمعی”. آنها هستند که در پایان تصمیم میگیرند که کدام سوی این دعوا، بر حق است. قاضی تنها پس از شنیدن نظر هیأت منصفه، بر اساس دانش حقوقیاش، دربارهی “میزان” مجازات فرد مجرم تشخیص داده شده از سوی جامعه حکم میدهد. این نمونهای از یک تجربهی بشری است: ما به این نتیجه رسیدهایم که جامعه باید با وجدان عمومیاش دربارهی میزان مجرمیت یا بیگناهی اعضای جامعه تصمیم بگیرد. اما هر عضو هیأت منصفه، تا پایان عمر، بار مسوولیت ِ حکمی که صادر کردهاست را بر دوش خواهد داشت: حق و مسوولیت. آنها در طول تصمیمگیریشان فراوان گفتگو میکنند، به هم گوش میدهند و سعی میکنند منصفانهترین تصمیم را بگیرند. پیشنهاد میکنم دربارهی پیچیدگیهای این تجربهی انسانی در موقعیت هیأت منصفه، فیلم ۱۲ مرد خشمگین را ببینید. ما همان هیأت منصفهایم.
جامعهی بتشکن، جامعهی مساواتطلب
مدتهاست که جامعهی ایران – و تا حدی در روندی جهانی شاید – تمایل دارد که هر بزرگتری را به چالش بکشد: از یک کلاس درس و معلم ِ تا دیروز همیشه مورد تبعیت تا رهبران سیاسی ِ کاریزماتیک. از مراجع دینی ِ تا دیروز تقدیسشده تا سلبریتیهای هنری ِ دارای هاله و مشروعیت. گویی جامعه میل دارد نشان دهد که «همه» انسانیم. همه خطاکار. همه مستحق حدی از مجازات. به تعبیر حسین منزوی «نه فرشتهام نه شیطان|کیام و چیام؟ همینم”. جامعهای که با دیدهی شک به ادعای برتری نگاه میکند. جامعهای که با جک و فریاد و خشم و توئیت و رأی، ادعای تقدس و برتری و تبختر هر مدعی را به چالش میکشد. هیچ کس از این سیل در امان نیست؛ چنین جامعهای، در حال رشد است. رشدی بیرون از سایهی بزرگتران. به تنهایی. و زایمانی تاریخی؛ زایمان ِ دردناک خویشتن. ابداع خویشتن