انتخابات با تمام حاشیهها، انتقادها، نارضایتیها و … تمام شد. از امروز شاهد مصادره به مطلوب نتایج انتخابات از سوی جریانهای سیاسی مختلف خواهیم شد. جریان پیروز، نتایج انتخابات را شاهدی بر اقبال جامعه به سوی خود تعبیر خواهد کرد. بخشی از اصلاحطلبان که با حمایت از نامزد حداقلی دیگران را به رای دادن دعوت کردند، همین رای به دست آمده را دستاوردی برای خود تفسیر خواهند کرد و پیش از اعلام نتایج نهایی شروع به پیدا کردن مقصر برای شکست راهبرد خود کردهاند. تحریمیها که از جریانها و سلایق و علایق گوناگون تشکیل شدهاند نیز، مشارکت زیر پنجاه درصد را به عنوان نشانه پیروزی راهبرد خود معرفی خواهند کرد. طرفداران رای سفید نیز قرار گرفتن تعداد آراء باطله در مرتبه دوم آراء ماخوذه را نتیجه کنشگری خود معرفی خواهند کرد. اما نگاهی واقع بینانه به نتایج انتخابات نشان میدهد که آنچه رخ داد تعبیر رویای هیچ یک از این جریانهای سیاسی نیستند.
فارغ از این هیاهوهای سیاسی، نتیجه انتخابات، حامل دلالتهای مهمی است. دلالتهایی که بیش از آنکه ناظر به این یا آن جریان سیاسی باشند، بیانگر تغییر مهمی در آرایش نیروهای اجتماعی و تغییری بنیادین در الگوی کنش ورزی اجتماعی و سیاسی در جامعه دارد. الگویی که من در مصاحبهای با ایرنا در مردادماه ۱۳۹۷ درتحلیل اعتراضات دی ماه ۹۶، از آن تحت عنوان «محلی شدن کنش سیاسی» نام بردهام. این تغییر بنیادین برآیند روندهای مختلفی است که در زمانهای مختلف و تحت تاثیر رخدادهای متفاوت فعال شده و امروزه در تلاقی با یکدیگر در حال شکل دادن به الگوی کنش ورزی اجتماعی و سیاسی جامعه هستند.
یکی از این روندها به تعبیر ریچارد رورتی، ناکامی نسخههای امیدبخش ارائه شده از سوی گفتمانهای رقیب است. ناکامی از این نسخههای امیدبخش که عمدتا صبغهای ایدئولوژیک داشتند، زمینه منازعات را از منازعات اثیری آرمانگرایانه و ایدئولوژیک به زمین سفت و ملموس واقعیت منتقل کرد. نیروهای مختلف و متکثر اجتماعی که تحت تاثیر محدودیتهای فضای سیاسی و اجتماعی، زمانی ناچار به قرار گرفتن ذیل این جریان یا جریان دیگر بوده، و مطالبات عینی و ملموس خود را منوط به تحقق این اولویتهای ایدئولوژیک کرده و پیگیری این مطالبات را به تعویق انداخته بودند، حالا به منافع و مطالبات خود آگاهی بیشتری پیدا کرده و برای تحقق آنها به چانه زنی با جریانهای مختلف سیاسی میپردازند. عقب ماندن جریانهای مسلط سیاسی و به رسمیت شناخته شده از سوی نظام سیاسی در چرخش گفتمانی مناسب با این تغییرات، فرسایش سرمایه اجتماعی این جریانهای سیاسی را به همراه داشت.
روند دیگری که در ارتباط با روند فوق و در موازات با آن در جریان بوده و هست، فعال شدن تکثر موجود در پایگاههای اجتماعی دو جریان اصلاح طللب و اصولگرا در تلاقی با شکافهای قومی، جنسیتی، طبقاتی، نسلی، صنفی و … است. امروزه دیگر به راحتی نمیتوان از یک طبقه متوسط یکپارچهای که جریان اصلاح طلب یا هرجریان سیاسی دیگر را به نمایندگی خود پذیرفته باشد، سخن گفت. این طبقه متوسط در تلاقی با شکافهای فوق متکثر شده و در اقشار و نیروهای مختلف اجتماعی مختلف توزیع شده است. پایگاه جریانهای سنتی نیز چنین وضعیتی دارد. دیگر چیزی به اسم طیف مذهبی یکپارچه وجود ندارد. این قشر طیف متنوعی از افراد مذهبی طرفدار اسلام سیاسی تا اقشار مذهبی مخالف اسلام سیاسی و طرفدار اسلام سنتی و همچنین گروههای نواندیش دینی و حتی اقشار مذهبی فرودست و جوانان مذهبی دارای سبک زندگی خاص خود را در بر میگیرد که همگی دارای مطالبات و خواستههای خاص خود هستند.
این تکثر باعث فعال شدن نیروهای اجتماعی مهمی در جامعه شده است که پیش از این، ذیل سلطه دو جریان غالب، به حاشیه رانده شده بودند و از آنها خواسته میشد که مطالبات خود را حتما باید در چارچوب تنگ و محدود این دو جریان تعریف، تحدید و پیگیری کنند. در این میان میتوان به چهار نیروی اجتماعی عمده اشاره کرد: قومیتها، زنان، جوانان و کارگران و اقشار محروم جامعه اشاره کرد.
فعال شدن این نیروهای اجتماعی به حاشیه رانده شده، منجر به طرح و برجسته شدن مطالباتی در سپهر عمومی جامعه شدهاست که دو جریان اصلاح طلب و اصولگرا به راحتی توانایی نمایندگی آنها را ندارند. جریان اصولگرا در واکنش به این تغییرات، تلاش کرده با گنجاندن بخشی از این مطالبات به ویژه مطالبات معیشتی کارگران و اقشار محروم در گفتار خود و در این انتخابات نیم نگاهی به مطالبات نیروهای قومی و مذهبی همچون ترکها و اهل سنت-فارغ از میزان جدیت و پایبندی به پیگیری این مطالبات- بخشی از این مطالبات را به نفع خود مصادره کند.
اما جریان اصلاح طلبان، به ویژه در دولت دوم روحانی و پس از اعتراضات دی ماه ۹۶، روز به روز از این واقعیت فاصله گرفت و به طور مستمر اصرار بر کوتاه کردن سقف مطالبات نیروهای متکثر اجتماعی در محدوده تنگ و حداقلی مطلوب خود داشته است و در مواجهه با مقاومت نیروهای اجتماعی در برابر این فرآیند، حتی به تخطئه و نفی مطالبات این نیروهای اجتماعی پرداخت. جریانی که زمانی مدافع حقوق شهروندی و حامل شعار «ایران برای همه ایرانیان بود»، با تهی کردن گفتمان خود از نیروهای اجتماعی و مطالبات آنها، به تاکید بر ایرانی انتزاعی پرداخت که تهی از شهروندان انضمامی و مطالبات آنان است. مرور بیانیهها و نوشتارهای کنشگران مختلف اصلاح طلب در بحبوبه این انتخابات به راحتی بیانگر چنین مطلبی است. دیگر در این بیانیهها و نوشتارها، خبری از مطالبات قومیتها، زنان، کارگران، و جوانان به عنوان شهروندان انضمامی نیست و تنها تاکید بر ایرانی انتزاعی و نگرانی از تهدیدهایی است که متوجه این ایران انتزاعی بود. ایرانی انتزاعی که در سایه آن هرگونه مطالبه ملموس و عینی نیروهای اجتماعی تخطئه شده و به حاشیه رانده شده و یا حتی تهدید آمیز و خطرناک معرفی میشد.
عدم همراهی بخش عمدهای از اقشاری که روزی پایگاه اصلاح طلبان به شمار میآمدند، با راهبرد رای به همتی، بیان آشکار و عینی این تحولات است. نیروهای اجتماعیای که به منافع و مطالبات عینی خود آگاهی پیدا کرده و به میزان قابل توجهی از خودآیینی و خودمختاری در کنشورزی سیاسی و اجتماعی رسیدهاند. این نیروهای اجتماعی، برنامهها و راهبردهای پیشنهادی از سوی جریانهای مختلف سیاسی را در نسبت با مطالبات و خواستههای عینی خود فهم و تفسیر کرده و به آنها واکنش نشان داده و درخصوص آنها تصمیم میگیرند. چنین وضعیتی همان «محلی شدن کنش ورزی» سیاسی و اجتماعی است. یعنی تصمیمگیری هریک از نیروهای اجتماعی متکثر براساس موقعیت خود در ماتریس مناسبات اجتماعی و سیاسی و تنظیم مناسباتشان با دیگر جریانهای سیاسی براساس این موقعیت. در چنین وضعیتی دیگر جلب همراهی و حمایت نیروهای متکثر سیاسی به صورت یکطرفه امکانپذیر نیست. جلب همراهی این نیروهای اجتماعی نیازمند چانه زنی با آنها و دادن وعدههای مشخص و ملموس و ارائه تضمینی برای پایبندی به آنهاست. پیامد این وضعیت یک آرایش جدید نیروهای اجتماعی و سیاسی و سیالیت ائتلافها و پیوندهای سیاسی است. عرصه و وضعیت جدیدی که براساس دوگانه سیاسی اصلاح طلب/اصولگرا، و یا حتی برانداز/ رفورمیست و یا هرگونه دوگانه دیگر قابل فهم نخواهد بود. متاسفانه بخش عمدهای از اصلاح طلبان با انگیزهها و دلایل مختلفی از عدم شناخت واقعیت اجتماعی تا منفعت ماندن در قدرت، در این انتخابات همچنان اصرار بر بازتولید دوگانه اصلاح طلب/اصولگرا، دو قطبی کردن فضای انتخابات براین اساس و در نتیجه بسیج نیروهای اجتماعی در جهت راهبرد حمایت از همتی بودند. راهبردی که نه تنها نتیجهبخش نبود بلکه حتی چوب حراج بر بخشی مهمی از سرمایه اجتماعی اصلاح طلبان و سرمایه اجتماعی شخصیتهای دیگر زد.
همه جریانهای سیاسی به ویژه اصلاح طلبان باید با تن دادن به این واقعیت اجتماعی و تلاش برای فهم آن، هم گفتمان خود را مورد بازنگری قرار داده و هم موقعیت خود در میدان نیروهای اجتماعی را بازتعریف کنند.
بیشتر بخوانید:
مردم از نسخه های اصلاح طلبانه و اصولگرایانه رویگردان شده اند
کو اون وعده ها