هزاران سال است که زن ها باردار می شوند، می زایند، نوزادشان را بغل می کنند و شیر می دهند. الهه های باروری و طبیعت در تمام تمدن ها و فرهنگ ها به شکل زن توصیف شده اند. آیا مادری، طبیعی و غریزی است؟ پاسخ شسته رفته جامعه شناسانه این است که نه. باردار شدن و زایمان و شیردادن جنبه قوی زیستی دارد ولی مثل همه نیازهای و رخدادهای زیستی با ارزشها و هنجارهای فرهنگی اجتماعی احاطه شده است. مادر شدن اتفاقی زیستی است اما چگونه مادری کردن و مادرانگی را فرهنگ جامعه و نظم جنسیتی (الگوهای روابط قدرت بین مردانگی و زنانگی در سراسر جامعه) تعیین می کند.
در کشور ما، تا پایان عصر قاجار و ابتدای قرن بیستم در ایران، نظم جنسیتی پدرسالاری سنتی سیطره داشت. در جامعه سنتی که در خاطرات و سفرنامه های عصر قاجار تصویر شده است، مهمترین نقش زن، همسری و رتق و فتق امور خانه است. مادری مهم است اما ذیل همسر خوب دیده می شود. مادر شدن به عنوان پیامد غیرقابل اجتناب ازدواج و رابطه جنسی شناخته می شده است. مادری بیش از هر چیز به معنای شیر دادن (دو تا سه سال) و برآوردن نیازهای زیستی است. چون خانواده گسترده بوده است، مادر در مراقبت از کودک از کمک سایر اعضای خانواده (به جز هوو) استفاده می کرد. بازی کردن با کودک معنا نداشته، حتی اسباب بازی خاصی هم برایشان تهیه نمی شد. حدود شش سالگی به نوعی مسئولیت مادری به اتمام می رسید و پرورش و آموزش تحت نظر پدرآغاز می شد. بچه ها به لله ها سپرده می شدند و به مکتب می رفتند و اکثر اوقاتشان به بازی در خارج از خانه سپری میشد. مادری برحسب جنسیت تفاوت داشت چون پسرها بعد از هشت سالگی به جمع مردان و بیرونی می رفتند اما دختران برای آموختن مهارتهای لازم خانه داری و بچه داری و نگهداری از فرزندان کوچکتر آموزش میبینند. از نظر جمعیتی ایران عصر قاجار مانند همه جوامع سنتی، دارای تعادل طبیعی است و نرخ زاد و ولد و مرگ و میر هر دو بالاست. هر زن در طول زندگیش به طور میانگین هشت فرزند می زایید اما نیمی از کودکان قبل از رسیدن به پنج سالگی تلف می شدند. نرخ بالای مرگ و میر بچه ها، باعث می شد تا زنان سالهای شیردهی را طولانی تر کنند، مشکلات جسمانی حاصل از سالها بارداری و شیردهی زنان را به سرعت فرتوت و تجربه چند باره مرگ فرزند، از نظر روانی آنها را تقدیرگرا و متوسل به خرافات می کرد.
در عصر پهلوی اولین طلیعه پدرسالاری مدرن را می بینیم. نوسازی از بالای عصر رضاخان آموزش جدید برای دختران را هم مورد توجه قرار داد و بعدتر در دوره پهلوی دوم زنان به طور گسترده وارد بازار کار شدند. در روزنامه و نشریات زنان اواخر دوره قاجار و اوایل پهلوی تاکید بر نقش مادری را می بینیم. نقش مراقبتی مادر از نو معنا می شود، توجه به بهداشت و تغذیه کودک مهم می شود. با بهبود بهداشت عمومی، تاسیس بیمارستانها و واکسیناسیون کودکان و رفع خطر قحطی، نرخ مرگ و میر کاهش یافت اما بالا بودن نرخ زاد و ولد باعث رشد جمعیت شد. جمعیت کشور از ۱۲ میلیون نفر در سال ۱۳۰۵ ه.ش به ۳۴ میلیون نفر در سال ۱۳۵۵ رسید یعنی در نیم قرن تقریبا سه برابر شد. اینجاست که مفهوم مادری به شدت برجسته شد. در شهرها از تعداد خانواده های گسترده کاسته شد. تقسیم کار خانگی شدت گرفت و بار بزرگ کردن هشت کودک به طور کامل روی دوش زن قرار گرفت. حتی مفهوم برآوردن برآوردن نیازهای زیستی تغییر کرد و بهداشت و نحوه مراقبت از کودک اهمیت یافت و مفهوم مادر خوب شکل گرفت.
بعد از سالهای جنگ، از رشد نرخ جمعیت کاسته شد و وارد مرحله سوم گذار جمعیتی شدیم. زاد و ولد اندک و مرگ و میر اندک. سرانجام خانواده هسته ای شهرنشین تفوق یافت و با کاهش تعداد فرزندان به دو کودک، باز مفهوم مادری تغییر کرد. حالا مادری تنها به معنای مراقبت و برآوردن نیازهای زیستی نیست بلکه مادری به معنای پرورش استعدادهای کودک هم هست. بازی با بچه و وقت گذراندن با او مهم شده است. مادری محدود به شش سالگی نیست تا سالهای نوجوانی و حتی تا زمان سکونت فرد در خانه ادامه می یابد. بهداشت باروری موردتوجه قرار گرفت. انتخاب تعداد فرزندان و زمان بارداری بیشتر انتخابی و برنامه ریزی شده است و زنان دیگر منفعل نیستند و در فرآیند تصمیم گیری دخالت دارند. البته همچنان مادری تابع تاهل است. مادری مجرد به رسمیت شناخته نمی شود اما تعداد زنان سرپرست خانواده افزایش یافته و به رسمیت شناخته شده اند. طلاق افزایش یافته است که برای زنان به معنای جدایی از فرزند یا خانواده تک والدی است. نظام جمهوری اسلامی همچنان گفتمان نابرابری جنسیتی بر پایه تفاوت طبیعی را بازتولید می کند و نظم جنسیتی در ایران همچنان پدرسالاری مدرن است اما نمی توان تغییرات اجتماعی و فرهنگی را نادیده گرفت و بازاندیشی در جایگاه زنان و مفهوم مادری آغاز شده است.