اگر بین سه دورۀ کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری یک دانشجوی علوم اجتماعی، روابط و نسبتهای منسجمی برقرار کنیم، آنگاه میتوانیم به تولد پژوهشگرانی حرفه ای امیدوار باشیم. درغیراینصورت، افراد مقاطع تحصیلی را بدون این که هر مرحله ادامۀ منطقی مرحلۀ پیش باشد، طی خواهند کرد که نتیجۀ آن ازدیاد فارغالتحصیلانی سطحی و بیمهارت است.
کارشناسی مثل دورۀ کودکی است
مقطع کارشناسی دورۀ شکلگیری بنیادهای علمی آکادمیک فرد است، همچون دوران کودکی که بنیادهای شخصیت انسان شکل میگیرند. دانشجوی کارشناسی نیاز دارد به ابزارهای نظری و روشی مجهز گردد که او را در مواجهه با مسائل اصلی رشتۀ خود توانا سازند (مانند یادگیری حروف الفبا و اعداد). بعدازاینکه فرد به چنین جعبه ابزاری مجهز شد، اکنون آماده است تا نظریهها و روشهای مربوط به مسائل تخصصیتر و جزئیتر را بیاموزد و به کار ببندد. برای دانشجویان کارشناسی، برخورداری از یک دانش محدود ولی عمیق به مراتب راهگشاتر است تا دانشی وسیع اما سطحی. بدینترتیب هرچقدر بنیادهای علمی فرد مستحکمتر باشد، حیات فکری بارورتر و تضمین شدهتری خواهد داشت. این حرف درستی است که کسی که پایهاش قوی نباشد، هیچوقت نمیتواند ریاضیات پیشرفته یاد بگیرد.
کارشناسی جامعه شناسی در ایران اصلاً مثل دورۀ کودکی نیست
حال باید ببینیم که دورۀ کارشناسی ما چقدر شبیه دوره کودکی است. تدریس دروس جامعه شناسی محیط زیست، جامعه شناسی ارتباطات، جامعه شناسی سازمانها، جامعه شناسی خانواده، جامعه شناسی کار و شغل، جامعه شناسی سیاسی، جامعه شناسی ادبیات، جامعه شناسی تغییرات اجتماعی، جامعه شناسی جنگ، جامعه شناسی قشربندی اجتماعی و الی آخر از رشتۀ جامعه شناسی در مقطع کارشناسی سالادی درست میکند که در آن اجزای فراوانی بیارتباط با هم در کنار هم ریخته شدهاند. یک دانشجوی کارشناسی تقریباً در تمام این دروس کلیتی مبهم از افکار مارکس را مکرر میخواند اما دستآخر بعد از فارغالتحصیلی اگر از او بخواهیم یک ساعت دربارۀ اندیشههای مارکس سخنرانی کند، به احتمال زیاد کلام او تفاوت چندانی با حرفهای یک فرد غیردانشگاهی یا دانشجویان رشتههای غیرمرتبط نخواهد داشت.
کارشناسی جامعه شناسی در ایران چگونه میتواند مثل دورۀ کودکی شود؟
اگر بنیادهای علمی یک دانشجوی کارشناسی را در دو محور نظریه و روش خلاصه کنیم، این دوره وقتی شبیه کودکی میشود که تقریباً تمام واحدهای درسی پیرامون همین دو محور تعریف و تنظیم شوند. آموزش نظریه مستلزم تدریس مبانی جامعه شناسی یا به عبارت دیگر آشنایی با مفاهیم کلیدی علم جامعه شناسی است. بنابراین درس مبانی جامعه شناسی میتواند به شکل مجموعهای از دروس، کل سال اول (یا دو ترم نخست) را پوشش دهد. این بدان معناست که مفاهیم اساسی رشتۀ جامعه شناسی به طور مشروحتری آموزش داده میشوند، یعنی هم به لحاظ نظری غنای بیشتری خواهند داشت و هم موارد و مصادیق تجربی متناظر آنها به طور جدی مورد توجه استاد و دانشجو قرار میگیرند. نظریههای جامعه شناسی و روشهای تحقیق از سال دوم تا ترم اول سال چهارم به طور موازی تدریس خواهند شد. رهیافتها و مکاتب اصلی و متفکران کلیدی جامعه شناسی (یعنی متقدمان و متأخرانی که به موضوعات اساسی این علم پرداختهاند) در قالب واحدهای درسی متعددی مورد مطالعه و آموزش قرار میگیرند بهطوریکه در این نظام جدید، متون اصلی نظریهپردازان بهعنوان منابع درسی به کار خواهند رفت. همچنین مکاتب اصلی روشی، روشها و تکنیکهای مختلف گردآوری و تحلیل داده در دروس جداگانهای بهطور کامل و کاربردی آموزش داده خواهند شد. در بسیاری از نوشتههای روش شناسی موجود دو اتفاق در حال وقوع است که دانشجویان را در به کارگیری روشها ناتوان و سردرگم میکند. یکم، بین روشهای گردآوری داده و تحلیل داده یک حد فاصل صریح به چشم نمیخورد. این دو نوع روش با یکدیگر هم سنگ نیستند. برای مثال در جامعه شناسی پیمایش یک روش مرسوم گردآوری داده است درحالیکه رگرسیون به تحلیل دادهها میپردازد. این دو بههیچوجه به هم گره نخوردهاند. جداسازی آنها باعث میشود به کم بودن حجم یکی نسبت به دیگری پی ببریم. دوم، در ایران عمدتاً روشهای گردآوری داده آموزش داده میشود. همین عدم تفکیک باعث شده است که دانشجویان و محققان غالباً روشهای گردآوری داده را بیاموزند و چنین پندارند که روش علمی را به میزان زیادی آموختهاند. روش علمی بیشازآنکه به انباشتن دادهها نیاز داشته باشد، مشتاق تحلیل است. شکوه روش علمی آنجا نمایان میشود که محققان را به دیالوگ ایدهها و دادهها دعوت میکند.
اگر کارشناسی جامعه شناسی مثل دورۀ کودکی شود …
اگر بنیادهای علمی دانشجو بهدرستی شکل بگیرد، ذهن او برای یادگیری جامعه شناسی های تخصصی (جامعه شناسی محیط زیست، جامعه شناسی سیاسی، جامعه شناسی پزشکی و…) آماده میشود. شما با مجهزبودن به آموزههای اساسی رشتۀ خود بهراحتی میتوانید با واقعیتهای خاص جهان پیرامونتان مواجه شوید. ازاینمنظر، تفاوتی نمیکند که شما در کدام حوزۀ جامعه شناسی میخواهید دست به تبیین بزنید، در هر کدام از این حوزهها ما با همان انسانها و روابطشان سروکار داریم. دورۀ کارشناسی ارشد دورۀ بلوغ علمی است که در آن فرد هم چیزهای جدیدی میآموزد و هم مقداری دست به تولید میزند. با عبور از این دوره به دانشجوی دکتری میرسیم که تمام هم و غمش باید رسالهای نوآورانه باشد. مقطع دکتری دورۀ حل مسئله است، دورهای که فرد در آن به کمک تمام اندوختههای نظری و روشی که در طول سالهای گذشته به دست آورده، به یک نظریۀ جدید- هرچند کوچک و میانبرد- دست مییابد. بنابراین در این دوره، رساله در مرکزیت قرار دارد و اگر واحدهای درسی ارائه میگردند، میبایست پیرامون این محور چیده شوند. اگر بین سه دورۀ کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری یک دانشجو روابط و نسبتهای منسجمی برقرار کنیم، آنگاه می توانیم به تربیت پژوهشگرانی حرفهای امیدوار باشیم.