خبر تلخی که درباره تجاوز ناظم مدرسه به پسران دبیرستانی در تهران منتشر شد، ما را از سرطانی شدن نظمی آگاه می کند که در مدرسه جلوه گر شده است. نظمی که «ناظمِ» آن، کسی که قرار بوده به دانش آموزان نظم بدهد، قدرت خود را به خشن ترین وجه اعمال کرده است. سیطره اوهام و تخیل های جنسی وی در فرصتی که اقتدار سازمانی برایش فراهم کرده، او را به قربانی اصلی این واقعه، قربانی نفسی که پیشتر آسیب هم دیده، تبدیل کرده است. به جز کودکان مظلوم و آسیب دیده، خود ناظم هم قربانی قدرتی است که نظام آموزشی در عصر “آزادی تخیل” به او داده و هنوز به دنبال اعمال این قدرت است.
«ناظم» نقطه ثقل اعمال قدرت سیستم آموزش و پرورش بر دانش آموزان است. سیستمی که می تواند دانش آموزان جدید را نظم دهد؛ آنان را کنترل کند و در صف و اردو تحت سلطه قدرت خود سامان بخشد؛ اما نکته مهم این است که عصر نظم های بیرونی، اعم از جریمه، تنبیه و نگاه چپ گذشته است. آهنگ پایان این خشونت، چندین نسل است که علیه چوب الف ناظم و مدرسه، سر داده می شود؛ اما فرایند پذیرش سیستم آموزش و پرورش ما برای صرف نظر کردن از این حجم قدرت نظام آموزشی تا به امروز طول کشیده است.
ناظم، معلم پرورشی و هر فرد دیگری که به خاطر مجری گری در اجرای ایدئولوژی به عنوان قهرمان نظم در مدارس شناخته می شد، به پایان صحنه گردانی خود رسیده است. اما به دلیل سازماندهی خاصی که آموزش و پرورش ما به خود گرفته، متأسفانه این نقش غزل قدرت را به هزل نفس خود در آمیخته است.
باید اظهار کرد که امروز، تنها روز قربانی شدن ناظم و مدرسهِ ناتوان در کنترل توأمان قدرت و غریزۀ خود نیست؛ بلکه روزی است که باید نظام آموزشی از نقش قدرت خود در تثبیت ایدئولوژی قدیم قدرت یک سویه در مدارس دست برداشته و با روش های هنری، فرایندی و دموکراتیک به آموزش کودکان بپردازد.
نکته دیگری که در ماجرای تجاوز ناظم به دانش آموزان نهفته این است که امروز ما در عصر آزادی تخیل زندگی می کنیم. در این عصر دیگر نمی توان به صرف لباس زیبا، محاسن و ارتباطات اجتماعی به افراد اعتماد کرد و حجم بزرگ قدرت رابه آنان اعطا کرد. عجیب است که آزادی خیال، به جای رشد، مدت ها است که جامعه ایران را رنج می دهد! چرا که با قدرت مهار نشده، رابطه مناسبی ندارد و جامعه ما مسموم قدرت است.
مدت ها است که قربانیان قدرت آزادی تخیل را مجازات می کنیم؛ قاتل ستایش و آتنا، خود شاهدی نزدیک بر این مدعا هستند. متاسفانه به جای این که مکانیسم این رخداد را مورد بررسی قرار داده و تغییرات لازم را برای تکرار این حوادث درنظم اجتماعی اعمال کنیم، به سرعت و با نفرت تمام، قصد داریم این افرد را که خود قربانی این روح خشن اعمال قدرت هستند، از صفحه روزگار برداریم؛ نتیجه این برخورد هم این است که هر روز در یک نقطه دیگر، مشابه همین حوادث بر سر جامعه آوار می شود.
در جامعه باید حجم اعمال قدرت از فرادست به فرودست را کاهش دهیم. صد سال است که شعار دموکراسی سر می دهیم، اما این دموکراسی تنها در سیاست آن هم نصفه و نیمه اعمال شده است؛ لکن باید توجه کنیم که به عصر پایان قدرت «فرادست به فرودست» در عرصه های فرهنگی و اجتماعی از جمله نظام آموزشی رسیده ایم.