مهمترین آفت اندیشه، لفاظی و مغلطه است آنچه باعث می شود فاشیسم ، تحجر و ارتجاع در جامعه نهادینه شود و مقبولیت پیدا کند توسط سخنورانی صورت می گیرد که به روحیات جامعه آشنا هستند ایرانیان مردمی ادب دوست ، سنتی ، عاشق پیشه ، آزاد ، مفتخر به تاریخ و پیشینه نیاکان ، اهل دوستی و در ستیز با هر آنچه هویت ، استقلال و فرهنگشان را نادیده می گیرد هستند این ویژگی های منحصر به فرد در هیچ جغرافیای دیگری یافت نمی شود ما به شدت به بیگانگان آلرژی داریم طوری که هنوز جای زخم حمله اعراب را فراموش نکرده ایم حتی با تغییر مذهب از سنت به تشیع یا تحریک مغولان به حمله به اعراب و نیز بیرون راندن همان مغولان همچنان اصرار به تلافی داریم این مقاومت حیرت انگیز نه در مصر نه در هند پس از حمله انگلستان و نه حتی در آمریکا در تقابل با اروپاییان متخاصم مشاهده نشده است.
از این رو هر سخنرانی که این محورها را در گفتارش رعایت کند مورد پسند عوام قرار می گیرد چند بیت شعر با دو قاشق عرفان یک ملاقه انرژی مثبت و توصیه به انسان دوستی با چاشنی تاریخ و ربط دادن آن به یک معضل اجتماعی و مقایسه آن با وضعیت کنونی و مقادیری لیچار به کسی که آن را دشمن معرفی می کنی( از اعراب و اسرائیل تا کسانی که به کشور حمله کرده اند تا سیاستمداران فاسد) می تواند مستمعین را بر سر ذوق آورد.
نمونه های این سخنوران بسیارند کسانی که نام استاد و دکتر را بر دوش می کشند و طرفداران سینه چاک بسیار دارند اما اگر از خارج به ماجرا نگاه کنی نه تنها جهان اندیشه ارزشی برای آنها قائل نیست بلکه اندیشه آنان جز مشتی لاطائل و حرف های صد من یک غاز بیش نیست کسی که از مولانا به درمان می رسد یا از متون ادبی ، عرفانی و مذهبی نسخه های جامعه شناسی و روانشناسی می پیچد بی تردید یا کلاهبردار است و یا بی سواد. جامعه ما بیش از آن که از تندروها صدمه دیده باشد از امثال شریعتی ها ، سروش ها ، الهی قمشه ای ها و … ضربه خورده است. تئوریزه کردن خشونت ، تشویق به انفعال ، پذیرش فاشیسم و سنت ، توجیه دیکتاتوری در لوای مرشد و مراد ، القای حس ناتوانی به مردم و عدم پذیرش حق رای و انتخاب برای مردم به بهانه این که ناآگاه از سرنوشت خویش هستند ، پیوند موهومات و اعتقادات شخصی مردم با زندگی اجتماعی آنها و این که نیازمند کسی هستند که سعادت زندگی مادی و معنوی آنها را تضمین کند و … تنها بخشی از فساد اندیشه این متفکرنمایان است.
کلام آخر اینکه جامعه شناسی، روانشناسی، پزشکی و فلسفه علومی انسانی و زمینی هستند با مشتی شعر و شعار و تکیه بر ایدئولوژی و عرفان نمی توان جامعه را اداره کرد اقتصاد و مدیریت چیزی نیست که یک روایت از شبلی بگویی و نرخ ارز را به ثبات برسانی.
حوزه اندیشه(جامعه شناسی، علوم سیاسی، فلسفه و نظایر آن ) علوم مبتنی بر عقل هستند و از شیوه های استدلال علمی استفاده می کنند ایمان و اعتقادات مردم امری ذهنی است عقل و ذهن دو چیز متفاوت است عقل اشتراک بین دو انسان و ذهن منشا اختلاف عقاید و چالش نظرات است هر چیزی که ماوراالطبیعه را به زیست انسان و اندیشه مربوط می کند راهیست به سوی انقیاد و بردگی.
حوزه اندیشه جایگاه علمی طرح نظریاتی است که روابط علت و معلول در زندگی انسان را بررسی می کند انسانی که نیازهای ملموس و مادی چون آب ، غذا ، سکس ، امنیت ، شغل ، آزادی و … دارد جامعه ای که باید با منابع محدود به این نیازها پاسخ دهد و رفاه ایجاد کند با دیگر ملت ها ارتباط برقرار کند و با مدیریت صحیح و ریشه کن کردن آفات قدرت و ثبات ایجاد کند و همین چند خط می شود هزاران ساعت کار کارشناسان خبره و متخصص نه این که با تزریق ایدئولوژی جامعه را به تحجر سوق دهیم.
بنابراین وقت آن است که حساب جامعه شناس و ادیب را از یاوه گو و متوهم جدا کنیم تا دیگر به آفت امثال این حضرات گرفتار نیائیم و روند رشد جامعه را صد سال به تعویق نیاندازیم.
سلام…روشنگری در هر سطحی و در هر حیطه و با هر رویکردی که باشد (چنانچه بقصد پرتو افکنی بر سایه های وهم انگیز جهالت و در راستای تنویر افکار مردم ارایه گردیده و داری دغدغه آگاهی بخشی و ترفیع جایگاه اندیشگی مخاطبین و سایر افراد جامعه باشد)قابل اعتنا و مستوجب تقدیر و سپاسمندی سترگ و درخور است. در این راستا باید همواره جانب احتیاط را نگه داشته و آگاه بود که هرچند به ظاهر دارای علایم و نشانههایی دال بر آگاهی بخشی و دادن اطلاعات و در اختیار گذاشتن ثمره تلاش تحقیقی برای دیگران(هدف آشکار ) میباشد امادر لایه های مستتر و پنهان زیرین این سخاوت کریمانه و «ادا نمودن فریضه زکاه»(!؟!)[اشاره به حدیث «زکاه علم نشره ؛زکات علم و دانش ،نشر و ترویج دادن آن است»] هدف کانالیزه شده،سفارشی و هدف گذاری شده ی دیگری ( که معمولا با جهتگیری خاص سیاسی و ایدیولوژیکی همراه اند)را دنبال میکنند..که این خود بی شک در درازمدت باعث ایجاد جذبه و کشش افراد جامعه آماری مد نظر و از پیش تعیین شده به سوی افکار ،عقاید و هنجارهایی میشود که نه مطلوب فرد ،بل مطمح نظر و منطبق بر آرمانها و ایده آل های مولف و نویسنده اثر مورد نظر میباشند…در حیطه تخصصی و بلحاظ علمی حجم و میزان قدرتمندی و اثر بخشی اینگونه نوشته ها و آثار علمی را برابر با قدرت اسلحه و ابزار آلات جنگی و نظامی
میدانند..و از آن بعنوان «جنگ نرم» یا «مقابله نرم افزاری»یاد میکنند…و معمولا آنرا نوعی «هجوم فرهنگی »با دغدغه های «شستشوی مغزی»میدانند..با آنکه در دنیای پیچیده و هزار رنگ امروزی طول عمر فرضیات و نظریه های مختلف علمی(تجربی،انسانی،فیزیکی و ….)بدلیل پیشرفتهای سریع السیر بشر در همه ابعاد،بسیار بسیار کم و کوتاه شده است ولی از میزان تاثیر گذاری و کارا بودن برخی نظریات و اهداف(بویژه اهدافی که دارای گرایش مندی ایدیولوژیکی و دینی آمد) هیچگاه نباید غافل بود و ماند…..آنچه ازین نوشته مستفاد میگردد،اینکه نویسنده محترم اثر بی هیچ ادله قانع کننده و علمی مستندی ،به مخرب بودن و نکوهیده و ناکارآمد بودن نظریات برخی از بزرگترین تولیدکنندگان آثار علمی در یکی و دهه اخیر در ایران همت گمارده اند…و ایکاش (و صد البته ,کاش) در این گونه موارد چه خوب و پسندیده خواهد بود که نگارندگان عزیز به حداقل اسناد در دسترس اکتفا کرده و در پرتو اسناد و ادله محکم ،کمر همت به (نه نقد) هیچ انگاشتگی و زاید بودن حجم تقریباً سترگ وممدوح آثار نویسندگان
و نظریه پردازان معاصر جامعه و محصولات و ثمرات چندین دهه تلاش و تحقیق و تفسیر و نگارش ایشان ببندند…. روشنگری ایدیولوژیکی ،رهنمون سازی افراد جامعه و بویژه طیف جامعه هدف به ورطه آگاهی تک ساحتی و تک بعدی نگرانه است،و ثمره ای جز دگماتیسم و جزم اندیشی و اشاعه فرهنگ بسته اسکولاستیکی ندارد ..اندیشه حدود و مرز نمیشناسد و علمی که نتایج تجربیات میدانی آن از قبل مشخص شده باشد ،علم نیست،بل مشتی خزعبلات و لاطائلات «صد من یه غاز »است..ویژگی و شاخصه علم،بی کرانگی ست…ثغور و شعاع پرتو افکنی آن لایتناهیست و محفل جولان و جولانگاه خود نمایی آن به گستردگی پهنه وسیع و به تصور نیامده جهان هستیست… که این همه -هر چه باشد و نتایج هر آنچه که به تحقیق بر ساخته شود،و تعیین گردد-همه برای افزونگری و ترفیع شناخت و آگاهی و دانش ما از جهان هستی ست.برای سیطره بیشتر بشر بر مجهولات و مجعولات موجود…و این یعنی راهگشا بودن علم و راهگشایندگی عالمان و اندیشمندان…هدف غایی علم گستردن و گستردگی پهنه و حجم «جهان بینی»ماست...کار علم اینجا تمام میشود..هر آنچه که ازین به بعد بر ما حکم رانده و در صدر تعیین «باید و نباید » هاست،نه جهان بینی که ایدئولوژیست….که امری کاملا خاص و ویژه است و نباید در حدود و ثغور آن دخالت کنیم..ما در قبال افزودن و ازدیاد حجم عظیم و محتویات موسوم به «جهانبینی» همدیگر مسؤلیم،اما در حیطه ورود به محدوده موسوم به «ایدئولوژی» همدیگر مسدود…