مبارزه با فساد، پیش از هر چیزی یک امرِ《اخلاقی و فرهنگی》است. مادامی که در برخوردِ با فاسد یا متخلف، دلبستگیهایِ خویشاوندی و جناحی به میان بیاید و مانع از اقدام شود، با سفت و سختترین قوانین و در هر ساختار سیاسی و حقوقی، امکانِ فساد، منتفی نیست!
در ابعادِ قانونی و قضاییِ مبارزه با فساد نیز، تکیهی صِرف به برخوردِ پلیسی و قضایی با متخلفین و مفسدینِ اقتصادی نمیتواند بهترین راهِ حل و دارای اولویت باشد. در همین رابطه، میرحسین موسوی الگو و اولویتبندیِ درستی را نسبت به مبارزه با فساد مطرح کرده بود:《برخورد با فاسد آخرین حلقه از مجموعه حلقههای یک زنجیره بلندی است که ما میتوانیم انجام دهیم. قبل از آن باید مسیرهایی که به فساد می تواند بیانجامد را از بین ببریم》.
در بُعدِ سیاسی_حقوقی،《شفافیت》و 《گردش آزاد اطلاعات》مهمترین عاملِ پیشگیری از وقوع فساد است که میبایست از طریقِ نظامِ سیاسیِ حاکم ایجاد شود و مردم نیز به واسطهی رسانهها و مطبوعاتِ آزاد، احزاب و سازمانهای سیاسی، نهادهای مدنی و نیز نمایندهگانِ خود بر آن نظارت کنند.
بنابراین، یک سیستم و نظامِ اجتماعیِ مطلوب، در بخشِ پیشگیری و مبارزه با فساد، ملزم به رعایت و عمل به چنین الگویی به ترتیبِ اولویت است:
- آموزش و فرهنگسازی برای پیشگیری و مبارزه با فساد به مثابه امری اخلاقی و فرهنگی
- ایجادِ شفافیت
- بستنِ راههایی که منجر به فساد میشود
- برخوردِ قضایی با متخلف و فاسد
فساد، آفتی است که هرگونه حیات را میتواند با مخاطره و نابودی روبرو کند؛ اگر جدی گرفته نشود و از آن سرسری بگذریم!