پرده اول: میلیونها ایرانی به حمایت از «عادل فردوسیپور» برخاستند تا او را در برنامه نود حفظ کنند. برخی مخالفان فردوسیپور ضرورت گردش نخبگان را مطرح میکنند و برخی دیگر از مخالفان او هم معتقدند فردوسیپور از امکانات رسانه دولتی صدا و سیما استفاده کرده و حالا هم باید همه اطاعت امر کنند و رفتن او را بپذیرند.
پرده دوم: «مهران مدیری» استندآپ کمدی اجرا میکند و یک پای ثابت استندآپهای او، تاختن بر دولت و نقد مسئولان دولتی است. طرفداران این استندآپهای انتقادی مهران مدیری، نقد کردن را حق او میدانند و رسانه صدا و سیما را بابت اجازه دادن به این گونه انتقادها، ستایش هم میکنند.
پرده اول و دوم، بر دو گزاره بنا شدهاند که ظاهری جذاب دارند. گزاره اول: «گردش نخبگان ضروری است.» گزاره دوم: «انتقادی بودن، حق و وظیفه رسانه است.» من هم به گردش نخبگان و رسانه انتقادی معتقدم. هر دو گزاره بهطور کلی درستاند؛ اما یک واژه هست که کل بازی را به هم میریزد: «انحصار».
مجریان بزرگ تلویزیونهای دنیا که گاه تا دو سه دهه برنامههای خود را ادامه دادهاند، در فضای انحصار رسانهای کار نکردهاند. آنها فرصت داشتهاند تا در تلویزیونهای خصوصی، برنامههای پرطرفدار تولید کنند و بیست سی سال هم آنها را ادامه دهند. آیا چنین فضایی در اختیار عادل فردوسیپور یا هر چهره تلویزیونی دیگری قرار گرفته است؟
اگر انحصار نبود شاید فردوسیپور در فضای رقابتی و در شبکهای خصوصی، برنامه نود را تولید میکرد و به همین شهرت میرسید. شاید هم او چندین رقیب در بقیه شبکههای خصوصی مییافت و هرگز به چنین جایگاهی نمیرسید. میشود به فردوسیپور دستور داد برنامه نود را ترک کند، مشروط به اینکه حق داشته باشد یک شبکه تلویزیونی خصوصی راهاندازی و برنامه خودش را تولید کند. فکر میکنید اگر صدا و سیما انحصار نداشت، ضرورتی برای اصرار بر باقی ماندن او در برنامه نود وجود میداشت یا اصلاً او کارش را در صدا و سیما ادامه میداد؟
انحصار رسانهای، سیاست یک بام و دو هواست. از طرفی به افراد اجازه داده نمیشود در فضای رقابت رسانهای آزاد رشد کنند و از طرف دیگر حکم میشود که چون با استفاده از امکانات رسانه حکومتی رشد کردهاند، حالا هم باید به فرمان همان رسانه گردن بنهد و مردم نیز مطالبه متفاوتی نداشته باشند.
انحصار رسانهای در داستان استندآپهای انتقادی مهران مدیری هم نقش مهمی ایفا میکند. استندآپ انتقادی حق رسانه صدا و سیماست، منوط به آنکه انحصار رسانهای، به محدود کردن دایره انتقادات منجر نشود. سؤالات مهمی در ارتباط با انحصار رسانهای و مهران مدیری و استندآپهایش مطرح است:
آیا دولت تنها نهادی است که سزاوار انتقاد است؟ مجلس، قوه قضائیه، خود صدا و سیما، و سایر نهادهای سیاسی قابل نقد از طریق استندآپ نیستند؟
آیا فقط مهران مدیری میتواند استندآپ کمدی انتقادی معطوف به نقد یک جریان سیاسی و یکی از قوای حاکمیت (دولت) اجرا کند؟ دیگران نباید بتوانند به گونه دیگری استندآپ انتقادی اجرا کنند؟
آیا مهران مدیری همواره حق داشته این گونه استندآپ کمدی و در نقد همه دولتها اجرا کند؟ یا نقدهای او فقط در بازه زمانی خاص دولتهایی که جریان موافق با انحصار رسانهای با آنها سر سازگاری نداشته است، فرصت شکوفایی پیدا میکنند؟
مسأله شدن حذف «عادل فردوسیپور» و مصنوعی و فرمایشی جلوه کردن نقدهای مهران مدیری، هر دو محصول دو نوع انحصار است. اول، انحصار ابزار رسانهای به این معنا که رسانه صوتی و تصویری خصوصی و در فضای رقابتی، امکان بروز و حضور ندارد. دوم، انحصار گفتمانی، به این معنا که فقط گفتمان خاصی، در خدمت تفکر مشخصی، و در بازههای زمانی معینی و معطوف به نقد بخشهای خاصی از قدرت سیاسی، امکان بروز و ظهور مییابد.
انحصار ابزار رسانه و انحصار گفتمانی، هم مدعای گردش نخبگان و فراهم آوردن فرصت برابر برای همه استعدادها را لوس و شوخی بیمزهای میسازد؛ و هم مدعای حق رسانه برای انتقادی بودن را از اساس بیمعنا میکند. انحصار در همه عرصهها، اعم از اقتصاد، فرهنگ، سیاست و رسانه، سببساز ناکارآمدی، فساد و فرسایش سرمایه اجتماعی است.
انحصار حتماً از آزادی و رقابت، خطرناکتر است. مدعای گردش نخبگان و حق انتقادی بودن رسانه رسمی متعلق به بخشی از قدرت سیاسی، در فضای انحصار رسانهای بیمعنا و پوچ است.