عبید زاکانی حکایت میکند که موشهای خانهای از دست گربه خونریز سخت به تنگ آمده بودند و راهکاری میجستند. موشی پیشنهاد کرد که بند زنگولهای را شبانه از گردن بزغاله پاره کرده و بر گردن گربه ببندند تا به هنگام نزدیک شدنش، موشها هشیار شده و گریزان شوند. زنگوله که به دست آمد مقرر شد همان موشی که پیشنهاد داده بود زنگوله به گردن گربه ببندند، خودش این کار را انجام دهد. آن موش رفت و دیگر هیچ موشی او را ندید. نتیجه داستان عبید زاکانی برای سیاستگذاری عمومی چیست؟
داستان ما به زندگی موشهای حکایت عبید زاکانی شبیه است. سؤال مهمی سالها بیپاسخ مانده است: «اشتباه کردن ذاتی انسان و نظامهای انسانی است، اما تکرار سیاستهای اشتباه چرا صورت میگیرد؟» نتایج مشاهدهشده در اقتصاد، محیطزیست و جامعه نشان میدهد سیاستهای بانکی، مالی، ارزی، آب و انرژی، بهداشت و درمان، امور خارجه و مدیریت مسائل و آسیبهای فرهنگی و اجتماعی ایرادات جدی داشته که جامعه ایرانی را در وضعیت فعلی قرار داده است. این سیاستها عین گربه داستان عبید، هر چند وقت یکبار از راه میرسند و ما همچون موشهای بیدفاع قربانی آنها میشویم. برخی از آنها هم همیشه هستند.
مسأله پس این میشود که چگونه باید از شر گربه سیاستهای خونریز و خانهخرابکن خلاص شد؟ ایران، گربه روی نقشه جهان، چگونه میتواند از شر گربه این گونه سیاستها خلاص شود؟ برخی مثل موشهای داستان عبید حکم به مهاجرت میدهند و از این سرزمین میروند. برخی تسلیم قضا و قدر میشوند تا چه زمانی گربه آنها را قربانی کند. راه دیگر اما بستن زنگولهای به گردن گربه است تا به محض آنکه گربه این سیاستهای نادرست تکان خورد، همگان بدانند که دوباره خطری در راه است؛ اما درست برخلاف داستان عبید، با صدای زنگوله فرار نکنند و در مقابل سیاستهای غلط بایستند. این جای داستان با حکایت عبید متفاوت میشود.
آن زنگوله چیست که باید به گردن سیاستهای غلط بست؟ سیاستهای نادرست البته بسیارند و زنگولههای بسیار لازم است. بدون این زنگولهها، گربه سیاستهای غلط و ناکارآمدی، در هر دولت، حکومت، سازمان و دورهای ما را خواهد خورد. برخی از این گربهها چهل، پنجاه و شصت ساله هستند. من فکر میکنم دو زنگوله عبارتند از:
زنگوله گزارش مکتوب بیان اشتباهات و آشکارسازی آنها: کسانی باید مسئولیت بپذیرند و به اشتباهات اعتراف کنند، حتی اگر خودشان در اشتباهات گذشته نقش نداشتهاند. رئیس بانک مرکزی عوض شده، اما تصریح نشده که کدام اشتباهات رئیس قبلی بانک مرکزی ما را به وضع فعلی رسانده است و بانک مرکزی چگونه آنها را تکرار نخواهد کرد یا مانع تکرار اشتباهات بقیه عناصر نظام بانکی میشود.
زنگوله بیان خسارات ناشی از اشتباهات: سدی به اشتباه ساخته شده، قانونی به نادرست تصویب شده، کارخانهای غلط جایابی شده، ارز به غلط قیمتگذاری و توزیع شده؛ اما خسارات اینها هیچ وقت برآورد نمیشود و به اطلاع کسی رسانده نمیشود. مردم و متخصصان گوشه و کنار چیزهایی میگویند، اما مجریان و سیاستگذاران این اشتباهات اغلب به صورت قهرمانانی که قدرشان شناخته نشده است، از صحنه خارج میشوند. زنگولهای به گردن گربه اشتباهات آنها بسته نمیشود و به همین دلیل قادرند دو سه سال بعد در قامت منجی به صحنه بازگردند و منت هم سر ما بگذارند که این چند وقت که نبودیم چه بلاها که سرتان نیامد.
کسانی باید به اشتباهات با صراحت اعتراف کنند و مثل همان موشی که رفت تا زنگوله به گردن گربه ببندد، صندلیشان را ترک کنند و دیگر پیدایشان نشود. لازم نیست خورده شوند، همین که دیگر پیدایشان نشود و ژست مدیر قهرمان مظلوم نگیرند، کافی است. مدیران ارشد ممالک مترقیه، اغلب بعد از کنار رفتن از سمتهایشان، به سرعت کتاب تجارب و دستآوردها و شکستهای خود را مینویسند. مدیران ما شاید از آن جهت که «هیچ وقت نمیروند» بنابراین اکثریت غالبشان کتابی هم درباره مدیریتشان نمینویسند. اشتباهاتشان را خودشان نمیپذیرند، اما اگر بزرگان کشور قصد دارند اوضاع را سروسامانی دهند، از بستن زنگولههای اعتراف و برآورد خسارت به گردن سیاستهای گذشته آغاز کنند. مردم پیش از آنکه اشتباهات ریز و درشت گذشته در عرصههای مختلف آشکار و پذیرفته شوند، اعتماد نخواهند کرد. لازمه این امر گفتوگو و سخن گفتن آشکار درباره پرونده همه سیاستگذاری در ایران چهار دهه گذشته است. گفتوگوهایی برای بستن زنگولهها به گردن گربهها.