دروغ گفتن تنها زبانی نیست بلکه دروغ گفتن به معنای ناراستی است و ناراست بودن ابعاد مختلفی مانند ناراستی زبانی و رفتاری دارد. به عنوان مثال در نمای بیرونی ساختمانهای قوه قضائیه فرشتهای است که یک ترازو و شمشمیر به دست دارد و چشمانش را بسته و میگوید من با بی طرفی تمام عدالت را در جامعه برقرار میکنم، اما شما میبینید که در جامعه روز به روز بی عدالتی گسترش پیدا میکند.
ما ستاد مبارزه با مواد مخدر و ستاد مبارزه با فساد اقتصادی داریم اما وضعیت مواد مخدر و فساد اقتصادی در حال گسترش است یا صدا و سیما که نام خود را رسانه ملی گذاشته مدام شکاف و انشقاق بین ملت ایجاد می کند. می گوییم بانکداری اسلامی، اما وام هایی با سود بالا به مردم پیشنهاد می کنیم، در همه این موارد شاهد ناراستیها و دروغ های نهادی هستیم؛ در بسیاری از موارد همین دروغهای نهادی است که دروغگویی را نه به صورت آگاهانه بلکه به صورت طرح درس پنهان به مردم آموزش می دهند و افراد را به طرف دروغگویی سوق میدهند.
نهادهای ما در حال تولید دروغ هستند و متأسفانه متوجه هم نیستند که در چه مسیر خطرناکی افتادند، از سوی دیگر متوجه پیامدهایی اخلاقی دروغ خود بر جامعه نیستند و نمی دانند چطور موجب ایجاد شکاف در اعتماد اجتماعی و رواج دروغ در جامعه می شوند به گونه ای که دروغ به صورت بخش تفکیک ناپذیری از زندگی روزمره مردم در میآید. ممکن است روزی شرایطی پیش بیاید که علی الظاهر هیچ کسی دروغ نمیگوید، اما اگر در یک لایه عمیق تر نگاه کنید میبینید که همه دروغ میگویند و همه از این دروغ خرسند هستند و در کنار زندگی میکنند.
دروغ در جامعه حالت سیستماتیک دارد و در ابعاد و زمینه های مختلفی خود را نشان میدهد؛ دروغ «شناخی، زبانی، رفتاری، عاطفی و نهادی» و در مورد همه اینها می توان بحث کرد؛ اما می خواهم بگویم دروغ شناختی زمانی رخ می دهد که آنچه ذهن های مردم و مسوولین می بینند با واقعیت ها فاصله دارد، ذهن قرار است بازتاب واقعیت باشد، اما افراد به گونه ای می اندیشند که با واقعیت متفاوت و جهت دار است؛ در این مورد در واقع ما یک نوع فاصله روانشناختی و ذهنی از واقعیتها داریم و به یک معنا دچار توهم هستیم؛ بخشی از جامعه و مسئولین در این فرآیند درگیر هستند و بدون این که خودشان گمان کنند دروغ میگویند.