به نظر می رسد امروزه اگر کسی بخواهد درباره وضعیت آموزش و پرورش و چشم اندازهای امکان تحول بنیادین در آن داوری کند به هیچ روی کار دشواری پیش رو ندارد. تنها به عنوان یک نمونه کافی است تا نگاهی به لیست دروسی که قرار شده کلاس های آن در پایه تازه تاسیس دوازدهم حذف و به صورت خودخوان برگزار شود بیفکند تا به خوبی بتواند ماهیت این دستگاه فرهنگی ورشکسته را درک نماید! برای شما این درس ها را می خوانم: علوم اجتماعی/ سلامت و بهداست/ مدیریت خانواده و سبک زندگی/ نگارش/ تربیت بدنی و زبان انگلیسی. پر واضح است درسی که قرار است خودخوان باشد نه انگیزه ای در دانش آموز بر می انگیزد و نه چیزی به اندوخته های او می افزاید بلکه صرفا کسب نمره قبولی را از او می خواهد.
در حالی که فقدان بینش جامعه شناختی بسیاری از شهروندان را از درک واقعیت های اجتماعی محروم ساخته و تنها به آنها عینکی برای نگاه سیاسی و سیاه و سفید به مسائل اجتماعی بخشیده است درس” علوم اجتماعی” از لیست دروس دارای کلاس حذف می شود! متاسفانه باید بگوییم که امروزه کنکورزدگی آن چنان بر تمام ابعاد زندگی فردی و جمعی ایرانیان سیطره یافته که ما را به شدت با علوم انسانی و اجتماعی به مثابه موتور محرکه توسعه یافتگی بیگانه ساخته است! حذف” درس مدیریت خانواده و سبک زندگی” نیز از همین منطق پیروی می کند. از سوی دیگر در زمانه ای که انتخاب آزادانه سبک زندگی نوجوانان به چالش بزرگ میان حکومت و نسل جوان تبدیل شده است و انجام یک گفتگوی اقناعی میان معلمان و دانش آموزان در کلاس درس می تواند به فهم مشترکی درباره این موضوع بینجامد، ناگهان این درس هم خودخوان تلقی شده و مساله ای تا این حد مهم به جرگه چالش های حل نشده کنونی می پیوندد! شاید اگر قرار باشد تنها چند درس ارزشمند در تاریخ آموزش و پرورش را از حیث تاثیرات ماندگارش فهرست کنیم به این عناوین برسیم: هنر، ورزش و انشاء. دروسی که در نظام های آموزشی موفق دنیا جزو مهم ترین عناوین محسوب شده و سرمایهگذاری قابل توجهی درباره آنها صورت می گیرد.
اما در نهایت تاسف ذهن کنکور زده مسئولین آموزش و پرورش موجود درست برخلاف این تجربه جهانی عمل می کند! در حالی که از یک سو دانش آموزان در زیر آوار کنکور دچار تخریب شخصیت شده و به ربات هایی تست زن و منزوی تبدیل شده اند، و از طرف دیگر به دلیل رسوخ عوارض کنکور به دوران ابتدایی آن چنان نسلی سطحی نگر و ناتوان تربیت کرده ایم که حتی از نگارش یک نامه ساده اداری حتی در دوران کارشناسی ارشد نیز عاجز است، ناگهان با حذف کلاس های دو درس کاربردی” ورزش” و “نگارش” روبرو می شویم! خودخوان شدن این دروس جز بی اعتنایی فزاینده دستگاه عریض و طویل آموزش و پرورش به مقوله مهارت و تربیت، و نهایتا در غلتیدن هر چه بیشتر آن به پرتگاه سطحی نگری و ناتوان پروری معنای دیگری ندارد! به نظر می رسد مادامی که با معضلاتی مانند نخبه پروری و کنکور زدگی مواجه باشیم نمی توان به اصلاح این مجموعه امید بست! مساله ای که فراتر از حضور اصلاح طلبان یا اصولگرایان در قدرت است! در حقیقت جراحت کاری تر از آن است که یک بینش سیاسی خاص بتواند تحولی معنادار در آن ایجاد کند! امروزه منازعه بر سر فلسفه تعلیم و تربیت در ایران فراتر از ظرفیت اسناد شعارزده ای مانند سند تحول بنیادین قرار گرفته است! نزاع بر سر اینکه قرار است در عمل شهروندانی قانون مدار، مدارا جو و مسئولیت پذیر تربیت کنیم(هر چند در حرف به آن معترف باشیم)، یا نخبگانی منزوی، غیر اجتماعی و برتری جو که همواره خود را طلبکار احساس می کنند؟! کاملا هویداست که همچنان کفه ترازو به نفع گزینه دوم سنگینی می کند!
با این وصف اکنون می توان آموزش و پرورش را نه به عنوان راهی برای گذار از مسائل اجتماعی موجود، بلکه دقیقا به عنوان یکی از علل شکل گیری بسیاری از بحران های فراگیر کنونی تلقی کرد! معضلی که شاید صرفا با پدید آمدن یک عزم ملی قابل تخفیف باشد!