پدرسالاری و چندزنی

فاطمه موسوی ویایه

patriarchy

پدرسالاری نظم جنسیتی مختص جوامع عصر کشاورزی است. در این نظام پدر در مقام رئیس خانواده گسترده خود، فرصت تحصیل، نوع شغل، همسر و مکان زندگی فرزندان (اعم از دختر و پسر) و گاه نوه هایش را هم تعیین می کرد، اساس روابط و مناسبات اجتماعی بر اساس جنسیت فرد حین تولد و گاه کهتر بودن نسبت به سایر برادران بود. پدرسالاری مجموعه ای از باورها، ارزشها و هنجارها را دربرداشت که بر اساس آن، زنان عقل ناقص و جاذبه جنسی زیادی داشتند که برای آرامش مردان و اطمینان از صحت نسب فرزندان، باید با تفکیک فضاهای مردانه – زنانه، پوشش مناسب هنگام حضور در مکان های عمومی به نحوی که تمام اندام و زیبایی زنانه را بپوشاند و ارزش‌های اخلاقی بخصوص حیا و پاکدامنی مهار شوند. زنان بنا بر طبیعت‌ احساساتی و بی‌ثباتشان باید در خانه‌ بمانند و با مهر مادری از کودکان نگهداری کنند.

دختران از سنین کودکی برای آموختن مهارت‌های لازم خانه داری و بچه داری آموزش می‌دیدند، در روند جامعه‌پذیری بچه ها می‌آموختند که زن و مرد چه نقش‌های اجتماعی به عهده دارند و از آنها چه انتظاری می‌رود. آموزش رسمی زنان لزومی نداشت چون به کارشان نمی‌آمد. انتخاب همسر با صلاحدید قیم قانونی (پدربزرگ یا پدر) انجام و بخصوص در مورد زنان تحمیل می‌شد. اگر مرد جوانی از ازدواجش ناراضی بود می‌توانست چند سال بعد و پس از استقلال مالی، همسران بعدی را خود انتخاب کند زیرا چندزنی مجاز بود و به توان مالی یا موقعیت اجتماعی مرد بستگی داشت. زنان شانس کمی برای جدایی و طلاق داشتند، طلاق مذموم بود و بی آبرویی محسوب می‌شد. اساسا ازدواج نه بر اساس علاقه قبلی که برای انجام وظیفه نسبت به خانواده پدری انجام می شد و درصد بزرگی از آن ازدواج فامیلی بود. افرادی که خوش شانس بودند عشق بعد از ازدواج را تجربه می کردند و دیگران به سرنوشت خود گردن می گذاشتند. از آنجا که تفکیک جنسیتی شدیدی نیز برقرار بود، زنان و مردان شانس کمی برای آشنایی با فردی جز محارم خود و امکان مقایسه و حسرت داشتند.

مرد ارباب خانه بود و دستورات او باید از سوی همسر و فرزندانش اطاعت می شد. هر نوع اتلاف اموال، سرپیچی یا بی احترامی به ارباب خانه در مقام پدر یا شوهر، می‌توانست با تنبیه فیزیکی یا حتی محرومیت از ارث روبرو شود. به کار رفتن خشونت فیزیکی از جانب مردان نه تنها پذیرفته بود بلکه در مواردی برای تادیب بستگان زن (به استثنای مادر) یا کودکان توصیه می شد.
زنان فقط در مقام همسر مطیع و مادر شایسته قابل احترام بودند. زنان نازا به مقام خدمتکارِ سایر همسران شوهرشان سقوط می کردند. زن متاهل در طول زندگی مشترک خود، بین شش تا ده فرزند به دنیا می آورد که نیمی از آنها در کودکی می‌مردند. سالها بارداری و شیردهی زنان را به سرعت شکسته و فرتوت می کرد. از آنجا که جلب محبت شوهر با سرمایه جوانی و زیبایی، ناپایدار بود، زنان توجه خود را بیشتر بر فرزند پسر متمرکز می کردند، پسران حامی انها در دوران پیری بودند و به دلیل تکریم مقام مادری، گوش به فرمان. هرگاه فرزند پسر جایگاه خود را فراموش می کرد و مطابق میل مادر رفتار نمی کرد، با باج گیری عاطفی روبرو می شد.

نظام پدرسالاری، نظام فرهنگی متناسب با ساختار اقتصادی جامعه سنتی (شیوه تولیدی کشاورزی و دامداری) و ساختار سیاسی استبدادی بود؛ در این جامعه قدرت بدنی برای کار و جنگاوری مزیت مهمی بود و زنان به خاطر قدرت بدنی کمتر، خشونت و ناامنی فضای عمومی، امکان اشتغال و استقلال مالی محدودی داشتند، در جامعه سنتی تعداد مشاغل اندک و انجام بیشتر انها مستلزم داشتن توان جسمانی بالا یا حضور در مکان های عمومی و اختلاط با مردان بود که از نظر اجتماعی پذیرفته نبود. مشاغل زنانه کم درآمد و مطمئن‌ترین راه تامین معیشت یک زن، ازدواج بود. زنان که یک مرد (پدر، شوهر یا پسر) را به عنوان حامی خود نداشتند، ناچار می شدند برای تامین معاش به بازار روسپیگری روی بیاورند، روسپیان شان اجتماعی پایینی داشتند.
در خانواده پدرسالار که زنان جایگاه فرودست داشتند و برای تامین معاش خود وابسته به مردان خانواده بودند، چندزنی نیز بخشی از هنجارهای فرهنگی قابل قبول بود که از سوی زنان پذیرفته می شد، گاه زنان خود از ازدواج شوهر استقبال می کردند چون زن جدید به معنای آسوده شدن زن از وظیفه دشوار، آزاردهنده و اکثرا بدون لذت روابط زناشویی بود، زن دوم جوانتر ناچار به اطاعت از زن اول بود و در انجام امور خانه، نقش کمک و خدمتکار را داشت، چنین کمکی بخصوص در جامعه شبانی و مناطق روستایی، ارزشمند محسوب می شد و از بار وظایف زن اول می کاست. اما جدا از چنین ملاحظاتی، زنان جز پذیرش هوو و فرو دادن رنج و خون دل خود چاره دیگری نداشتند.

خروج از نسخه موبایل