جمله معروف مارکس را بسیاری از حفظ هستند: «این آگاهی انسانها نیست که هستی اجتماعی آنان را تعیین میکند، بلکه برعکس این هستی اجتماعی انسانها است که آگاهیشان را تعیین میکند.»
در سنت فکری ِمتأثر از مارکس نوع سوژگی ما را شرایط مادی یا جایگاهی که در مناسبات تولید اشغال میکنیم تعیین میکند؛ بااینحال میتوان با اندکی جرحوتعدیل در سنت مارکسی و یا تکیه کردن به همین ترکیب “هستی اجتماعی” نوع در جهان بودن ما را بر مبنای حیات مادی و صیرورت مداوم جهان و نه تنها جایگاهش در مناسبات تولید و طبقات اجتماعی در نظر گرفت.
سوبژکتیویته در ترمینولوژی فلسفی به معنای نسبت هستی جمعی انسانها -با وجود تفاوت لایههای متفاوت جامعه اعم از زنان، اقلیتها و…- در نسبت با جهان و جامعه است؛ با توجه به تفاوتهای عمدهای که در نسبت با جغرافیا و وضعیت اجتماعی جوامع وجود دارد هیچ سوبژکتیویتهی جهانی وجود ندارد. بسیاری در خود سنت مارکسیستی سرمایهداری را نظامی جهانی و متشکل از تجربههای مختلف در نظر گرفتهاند؛ برای مثال والرشتاین سرمایهداری را به سه قسمت مرکز، نیمه پیرامون و پیرامونی تقسیم میکند.
پیشفرض اصلی این یادداشت متأثر از فلسفهی آنری برگسون،”در حرکت و تغییر مداوم بودن جهان” و مفهوم “درون ماندگاری” در اسپینوزا است که ما را به فهم جدیدی از سوبژکتیویته در ایران امروز میرساند که به احتمالاً زیاد در نتیجه وفادار به مفسر این دو فیلسوف که ما در این یادداشت به او ارجاع مدام خواهیم داد یعنی ژیل دلوز نمیماند و به نتایج جدیدی میرسد. (شاید این ویژگی مثبت تفکر دلوز باشد که مانند دیگر فیلسوفی که تحت تأثیرش بود یعنی نیچه راه را بر هرگونه دستگاهسازی از اندیشهاش میبندند)
قضایا
۱
«درست وقتی تفاوت به یک جوهر بدل شده باشد، حرکت دیگر مشخصهی چیزی نیست، بلکه خودش خصیصهای جوهری کسب کردهاست».(دلوز:۲۲۶،۱۳۹۵)
تغییر مداوم جهان در اندیشهی برگسون و درون ماندگاری را میتوان بهصورت فرمولی دیگر درآورد. نوعی شدن ِ مداوم جهان که بر اساس ِ عادتهای فرهنگی، ذهنی و تجربههای یکنواختِ بدنها فرم کلی در جهان بودن ما را میسازد. این عادتها میتواند بر اثر یک گسست یا رخداد تغیر کند.
۲
روش فلسفی دلوز تجربهگرایی استعلایی بود: «ما از نوعی تجربهگرایی استعلایی بهعنوان نقطهی مقابل هر آن چیزی سخن میگوییم که جهان سوژه و ابژه را میسازد.»(همان:۶۳۰)
تجربهگرایی استعلایی که خود مبتنی بر درونماندگاری (یعنی در یک سطح بودن تمام عناصر جهان در عین ِ کثرت است) دال بر نوعی تجربهگرایی دانست که بر اساس اصالت حواس نبوده و بر اساس “فردیت بخشی غیرشخصی” است.
۳
دلوز در مورد مفهوم تداعی که هیوم در مقابل علیت میگذارد تفسیر جالبی دارد: «تداعی ایده نه در مقام نظریهای در باب ِ ذهن بشری، بلکه بهعنوان تمرین فرمهای فرهنگی و عرفی (عرفی و نه قراردادی). این همان تداعی ایدهها برای قانون، برای اقتصاد ِ سیاسی، برای زیباییشناسی و الخ است»(همان:۱۹۵)
در قضیهی یکم این اصل را شرح دادیم.
شهریور ۱۴۰۱: رخداد
تا پیش از شهریور ۱۴۰۱ بر اساس قضایای ما نوعِ خاصی از عادتهای هرروزه میان حاکمیت و مردم وجود داشت: بلوچستان سرزمین اقلیتهای محروم، کردستان بهعنوان سرزمین اقلیتهای حذفشده از چهرهی جامعه، زنان بهعنوان گوهری در صدف در پوشش حجاب که در صورت تخطی از آن باید قربانی اسیدپاشی شوند یا بهعنوان نیروی کار ارزان (با این فرض که زن نداریم و زنها داریم: زن فرودست، بورژوا و…)، کارگران بهعنوان بازوان تولیدکنندهی ارزشافزودهی جامعه که خود سهمی از آن ندارند و این لیست میتواند با کارمندان، معلمان و انبوهی از استثمارشوندگان ِ عادت کرده و یا در حال مبارزه با همان منطق قدیم کامل شود.
این همان چیزی است که ما سوبژکتیتیوتهی پیشاشهریوری نامگذاری میکنیم؛ اما رخداد چه کرد؟ خط تغییر در سوبژکتیویتهی جمعی با نام مهسا امینی گسست یا ضربهای را بر عادتوارههای جمعی زد.پس از مهسا دیگر اکتیویستها نیز با ایرانی جدید مواجه شدند: به حالت بالفعل در آمدن بالقوگی
آنچه در شهریور ۱۴۰۱ و در پیوند با از دست رفتن مهسا امینی رقمزده شد؛ آتشهای زیر خاکستر عمق جامعه را به سطح عمومی کشاند. سلطهی حداقل صد و اندی ساله بر زنان در پوشش حرمسراهای قاجاری، توسعهی آمرانهی رضاشاهی در پوشش کشف حجاب و همچنین حجاب اجباری پس از انقلاب.
خلق سوبژکتیویتهی جدید
سوبژکتیویتهی جدید یعنی نوع جدیدی از سوژگی که در ایران در خیابان و شبکههای اجتماعی و لایههای مختلف جامعه پس از شهریور ۱۴۰۱ رقم خورد.
شعار “زن، زندگی، آزادی” تباری دارد: از جنبشهای زنان در اوان تاریخ مشروطه تا لحظهی حال. بااینحال این شعار و حرکات زنان جامعه در جهان سرنوشتی را رقم زد و لحظهی گسستی از منطق پدرسالار پیشاشهریوری را رقم زد که دیگر قابل برگشت نیست. وقوع یا به ساحت دیده شدن رسیدن امر نهفته.
در اینجا سعی میکنیم مسئلهای را بر اساس تلقی دلوز از امر نو فهم کنیم. دانیل وارن اسمیت در تفسیر امر نو در فلسفهی دلوز در کتاب خود مینویسد: «اما “ذات” یک کثرت نهفته (یا مسئله) این است که خود را فعلیت بخشد، فعلیت یابد (یا حل شود)؛ و این مسئله با فعلیت یافتن، با خود تفاوت پیدا میکند و ضرورتاً بهصورت بالفعل تفاوتگذاری میشود _یعنی تفاوتی تولید میکند و خود تولید امر نو است». (اسمیت،۵۰۵:۱۳۹۹)
ریشههای نظریهی “رخداد” در فلسفهی دلوز که منجر به شکلگیری شرایطی جدیدی میشود را باید از همین تفسیر از امر نو فهمید. تفسیری که بر فعلیتیابی کثرت متمرکز است.
خلق امر نو و سوبژکتیویتهی جدید یعنی نوعی جدید از سوژگی که ما تجربه میکنیم: نوعی از صدایی که هیچگاه تابهحال شنیده نشده بود و محوریت آن با زنان است.
فارغ از نتیجهی اتفاقات اخیر در ایران، این گسست، این تغییر سوژگی در انبوهی متفاوت از ما غیرقابلبرگشت است. تضاد و مقاومت جمعی در مقابل نوع نگاه مردسالاری که ریشهای تاریخی دارد را نباید به لحظهی کوچکی از تاریخ یک دولت گره زد.
خاتمه
مهسا نامی جمعی است. نامی به بلندای تاریخ مقاومت زنان ایرانی. نامی که در مدرسهها، خیابانها، شبکههای مجازی و دانشگاه میپیچد. فارغ از هرگونه جنسیت. سیاست را نمیتوان پیشبینی کرد ما فرهنگ این خاک و آگاهی جمعی به لحظهی قبل از این رخداد باز نمیگردد.
منابع
یک زندگی، ژیل دلوز، ترجمه پیمان غلامی و ایمان گنجی، نشر چشمه،۱۳۹۵
فلسفه دلوز، دانیل وارن اسمیت، ترجمه سید محمد جواد سیدی، نشر علمی فرهنگی ۱۳۹۹