نام زن: خلق سوبژکتیویته‌ی جدید

127346534 mediaitem127346528

جمله معروف مارکس را بسیاری از حفظ هستند: «این آگاهی انسان­‌ها نیست که هستی اجتماعی آنان را تعیین می‌کند، بلکه برعکس این هستی اجتماعی انسان­‌ها است که آگاهی‌­شان را تعیین می‌کند.»

در سنت فکری ِمتأثر از مارکس نوع سوژگی ما را شرایط مادی یا جایگاهی که در مناسبات تولید اشغال می‌کنیم تعیین می‌کند؛ بااین‌حال می‌توان با اندکی جرح‌وتعدیل در سنت مارکسی و یا تکیه کردن به همین ترکیب “هستی اجتماعی” نوع در جهان بودن ما را بر مبنای حیات مادی و صیرورت مداوم جهان و نه تنها جایگاهش در مناسبات تولید و طبقات اجتماعی در نظر گرفت.

سوبژکتیویته در ترمینولوژی فلسفی به معنای نسبت هستی جمعی انسان­‌ها -با وجود تفاوت لایه‌های متفاوت جامعه اعم از زنان، اقلیت­­ها و…- در نسبت با جهان و جامعه است؛ با توجه به تفاوت‌های عمده­‌ای که در نسبت با جغرافیا و وضعیت اجتماعی جوامع وجود دارد هیچ سوبژکتیویته­‌ی جهانی وجود ندارد. بسیاری در خود سنت مارکسیستی سرمایه‌­داری را نظامی جهانی و متشکل از تجربه‌های مختلف در نظر گرفته­‌اند؛ برای مثال والرشتاین سرمایه­‌داری را به سه قسمت مرکز، نیمه پیرامون و پیرامونی تقسیم می‌کند.

پیش‌فرض اصلی این یادداشت متأثر از فلسفه‌­ی آنری برگسون،”در حرکت و تغییر مداوم بودن جهان” و مفهوم “درون ماندگاری” در اسپینوزا است که ما را به فهم جدیدی از سوبژکتیویته­ در ایران امروز می‌رساند که به احتمالاً زیاد در نتیجه وفادار به مفسر این دو فیلسوف که ما در این یادداشت به او ارجاع مدام خواهیم داد یعنی ژیل دلوز نمی‌ماند و به نتایج جدیدی می‌رسد. (شاید این ویژگی مثبت تفکر دلوز باشد که مانند دیگر فیلسوفی که تحت تأثیرش بود یعنی نیچه راه را بر هرگونه دستگاه‌سازی از اندیشه‌­اش می‌بندند)

قضایا

1

«درست وقتی تفاوت به یک جوهر بدل شده باشد، حرکت دیگر مشخصه­‌ی چیزی نیست، بلکه خودش خصیصه‌­ای جوهری کسب کرده‌است».(دلوز:226،1395)

تغییر مداوم جهان در اندیشه‌­ی برگسون و درون ماندگاری را می‌توان به‌صورت فرمولی دیگر درآورد. نوعی شدن ِ مداوم جهان که بر اساس ِ عادت‌های فرهنگی، ذهنی و تجربه‌های یکنواختِ بدن‌ها فرم کلی در جهان بودن ما را می‌سازد. این عادت‌­ها می‌تواند بر اثر یک گسست یا رخداد تغیر کند.

2

روش فلسفی دلوز تجربه‌­گرایی استعلایی بود: «ما از نوعی تجربه‌گرایی استعلایی به‌عنوان نقطه­‌ی مقابل هر آن چیزی سخن می‌گوییم که جهان سوژه و ابژه را می‌سازد.»(همان:630)

تجربه­‌گرایی استعلایی که خود مبتنی بر درون‌­ماندگاری (یعنی در یک سطح بودن تمام عناصر جهان در عین ِ کثرت است) دال بر نوعی تجربه­‌گرایی دانست که بر اساس اصالت حواس نبوده و بر اساس “فردیت بخشی غیرشخصی” است.

3

دلوز در مورد مفهوم تداعی که هیوم در مقابل علیت می‌گذارد تفسیر جالبی دارد: «تداعی ایده نه در مقام نظریه‌ای در باب ِ ذهن بشری، بلکه به‌عنوان تمرین فرم‌های فرهنگی و عرفی (عرفی و نه قراردادی). این همان تداعی ایده‌ها برای قانون، برای اقتصاد ِ سیاسی، برای زیبایی‌شناسی و الخ است»(همان:195)

در قضیه‌­ی یکم این اصل را شرح دادیم.

شهریور 1401: رخداد

تا پیش از شهریور 1401 بر اساس قضایای ما نوعِ خاصی از عادت­‌های هرروزه میان حاکمیت و مردم وجود داشت: بلوچستان سرزمین اقلیت‌­های محروم، کردستان به‌عنوان سرزمین اقلیت‌­های حذف‌شده از چهره­‌ی جامعه، زنان به‌عنوان گوهری در صدف در پوشش حجاب که در صورت تخطی از آن باید قربانی اسیدپاشی شوند یا به‌عنوان نیروی کار ارزان (با این فرض که زن نداریم و زن­‌ها داریم: زن فرودست، بورژوا و…)، کارگران به‌عنوان بازوان تولیدکننده‌ی ارزش‌افزوده‌ی جامعه که خود سهمی از آن ندارند و این لیست می‌تواند با کارمندان، معلمان و انبوهی از استثمارشوندگان ِ عادت کرده و یا در حال مبارزه با همان منطق قدیم کامل شود.

این همان چیزی است که ما سوبژکتیتیوته‌ی پیشاشهریوری نام‌گذاری می‌کنیم؛ اما رخداد چه کرد؟ خط تغییر در سوبژکتیویته­‌ی جمعی با نام مهسا امینی گسست یا ضربه‌­ای را بر عادت­‌واره‌های جمعی زد.پس از مهسا دیگر اکتیویست‌­ها نیز با ایرانی جدید مواجه شدند: به حالت بالفعل در آمدن بالقوگی

آنچه در شهریور 1401 و در پیوند با از دست رفتن مهسا امینی رقم‌زده شد؛ آتش‌های زیر خاکستر عمق جامعه را به سطح عمومی کشاند. سلطه‌­ی حداقل صد و اندی ساله بر زنان در پوشش حرم‌سراهای قاجاری، توسعه‌­ی آمرانه‌ی رضاشاهی در پوشش کشف حجاب و همچنین حجاب اجباری پس از انقلاب.

خلق سوبژکتیویته­‌ی جدید

سوبژکتیویته­‌ی جدید یعنی نوع جدیدی از سوژگی که در ایران در خیابان و شبکه‌های اجتماعی و لایه‌های مختلف جامعه پس از شهریور 1401 رقم خورد.

شعار “زن، زندگی، آزادی” تباری دارد: از جنبش‌­های زنان در اوان تاریخ مشروطه تا لحظه­‌ی حال. بااین‌حال این شعار و حرکات زنان جامعه در جهان سرنوشتی را رقم زد و لحظه‌­ی گسستی از منطق پدرسالار پیشاشهریوری را رقم زد که دیگر قابل برگشت نیست. وقوع یا به ساحت دیده شدن رسیدن امر نهفته.

در اینجا سعی می‌کنیم مسئله‌ای را بر اساس تلقی دلوز از امر نو فهم کنیم. دانیل وارن اسمیت در تفسیر امر نو در فلسفه‌­ی دلوز در کتاب خود می‌نویسد: «اما “ذات” یک کثرت نهفته (یا مسئله) این است که خود را فعلیت بخشد، فعلیت یابد (یا حل شود)؛ و این مسئله با فعلیت یافتن، با خود تفاوت پیدا می‌کند و ضرورتاً به‌صورت بالفعل تفاوت­‌گذاری می‌شود _یعنی تفاوتی تولید می‌کند و خود تولید امر نو است». (اسمیت،505:1399)

ریشه‌های نظریه­‌ی “رخداد” در فلسفه‌­ی دلوز که منجر به شکل‌گیری شرایطی جدیدی می‌شود را باید از همین تفسیر از امر نو فهمید. تفسیری که بر فعلیت­‌یابی کثرت متمرکز است.

خلق امر نو و سوبژکتیویته­‌ی جدید یعنی نوعی جدید از سوژگی که ما تجربه می‌کنیم: نوعی از صدایی که هیچ‌گاه تابه‌حال شنیده نشده بود و محوریت آن با زنان است.

فارغ از نتیجه‌­ی اتفاقات اخیر در ایران، این گسست، این تغییر سوژگی در انبوهی متفاوت از ما غیرقابل‌برگشت است. تضاد و مقاومت جمعی در مقابل نوع نگاه مردسالاری که ریشه‌­ای تاریخی دارد را نباید به لحظه­‌ی کوچکی از تاریخ یک دولت گره زد.

خاتمه

مهسا نامی جمعی است. نامی به بلندای تاریخ مقاومت زنان ایرانی. نامی که در مدرسه‌ها، خیابان­‌ها، شبکه‌های مجازی و دانشگاه می‌پیچد. فارغ از هرگونه جنسیت. سیاست را نمی‌توان پیش‌­بینی کرد ما فرهنگ این خاک و آگاهی جمعی به لحظه­‌ی قبل از این رخداد باز نمی‌گردد.

 

منابع

یک زندگی، ژیل دلوز، ترجمه پیمان غلامی و ایمان گنجی، نشر چشمه،1395

فلسفه دلوز، دانیل وارن اسمیت، ترجمه سید محمد جواد سیدی، نشر علمی فرهنگی 1399

خروج از نسخه موبایل