پرداختن به فرآیند سیاستگذاری رفاه اجتماعی بدون در نظر گرفتن بنیادهای ایدئولوژیک و مکانیسمهای توجیه اخلاقی آن، سبب تقلیل مباحث به توصیف سطحی و سادهانگارانه از سازوکار نهادهای رفاهی خواهد بود که سرانجام منجر به نسخهپیچیهای مدیریتی دور از واقع میشود. نهادهای رفاهی برآمده از ساماندهی سیاسی جوامع بوده که حول محورهای اخلاقی مانند عدالت، برابری ، آزادی، و…. شکلگرفتهاند، بهطوریکه تعابیر مختلفی که مفصلبندیهای سیاسی از این مقولات بنیادین در طول تاریخ داشتهاند منجر بهپیش گرفتن سازوکارهای سیاسی متفاوتی گشته است که امروزه تحت عنوان مکاتب سیاسی از آنها یاد میکنیم.
این پروسه در کشور ما بسیار پیچیدهتر به نظر میرسد بهطوریکه بهواسطه سازوکار حکومت دینی، اساس تمامی سیاستگذاریها منبعث از ارزشهای مذهبی بوده و بهموازات آن تحلیل سیاستگذاریها در ایران را بهطوری محتاطانه به سمت مدح و ثنای ذائقهی حاکمیت پیش برده است.
بنابراین به نظر میرسد که در راستای نقد و بررسی سیاستگذاری اجتماعی در ایران ابتدا ضروری باشد که ریشههای مقولات اخلاقی مانند عدالت و برابری را در تاریخ فلسفه مورد بررسی قرار داده و بهطور تاریخمند و نقادانه ارتباط بین مبانی سیاستگذاری و توجیهات اخلاقی آن در جامعه روزمرهای ایرانی را مورد موشکافی قرار دهیم.
فلسفه به موازات تأمل انتقادی در مبانی رویکردهای مختلف، افق زمانی آن رویکردها را نیز وضوح می بخشد بطوری که در مقابل مکانیسم طبیعیپنداری و تاریخزدایی ایدئولوژیهای مختلف مقاومت کرده و نشان میدهد که ما چگونه در حین اتخاذ موقعیت خواسته یا خواسته عادت واره های[۱] فکری خویش را می سازیم و در بینابین ایدئولوژی های مختلف معنایی هر چند موقت یا قطعی را برای وقایع مختلف مد نظر قرار می دهیم. بدین شکل شاید بتوان در حوزهی رفاه اجتماعی نیز بنیاد تضاد ایدئولوژی های مختلف را در نوع تعریف از ماهیت انسان قرار داد. به نظر می رسد رویکردهایی که امروزه در عرصهی سیاستگذاری سیطره ی بیشتری یافته اند، بنیان توجیهی خویش را از نوعی اخلاق پیامدگرایانه اتخاذ می نمایند و در مبانی اخلاقی خویش وجود انسان را به نوعی انسان ماشین (cyborg)[۲] تقلیل می دهند که ویژگی اصلی انسان در هوشمندی و انطباق با شرایط مادی جهت ارضای نیازها باشد و سایر ویژگی های انسانی مانند عواطف، هیجانات و باورها را فرع (حتی حشو) بر این موجود تلقی می نماید تا جایی که در طول زمان نهادهای معطوف به ابعاد عاطفی و هیجانی انسان ها به حاشیه رفته و عقل ابزاری در قالب بستر بازار شکوفایی بیشتری پیدا میکند. جامعهای که نیروهای بازار کنشهای عاملهای انسانی اقتصاد را برای حداکثر سودآوری سرمایه هدایت میکنند. بدین شکل اندیشمندان طرفدار پیامدگرایی در واقع بازار را مسالمتآمیزترین بستر برای مهار غرایز «انسانی» یافته و هر نوع محدودیتی در مکانیسم بازار را مانع خودشکوفایی «انسان » تفسیر می کنند.
با توجه به اهمیت مکانیسم توجیهی اخلاق فایده گرایی[۳] در بنیاد ایدئولوژی های امروزی، ضرورت گفت و گو پیرامون ویژگی های این رویکرد بیش از گذشته احساس می شود.
[۱] -Habitus
[۲] – یک موجود با هر دو اجزای ارگانیک و مکانیکی است. این واژه در سال ۱۹۶۰ زمانیکه مانفرد کلاینز و ناتان اس. کِلِین آن را در یک مقاله در مورد مزایای استفاده از سیستمهای خود تنظیم انسان و ماشین در فضای بیرونی استفاده کردند ابداع شد. شروع خلقت سایبورگ زمانی آغاز شد که تعامل انسان و رایانه (HCI) پدید آمد(ویکی پدیا).
[۳] – Utilitarianism