سی مرغ برای سیمرغ

هدی امامی

Simorgh

هشتصد سال پیش از این در نیشابور، روزگار کودکی بزرگمردی می گذشت که در شدت آلام و حرمان قابل قیاس با روزگار ما نیست اما! بدون مشابهت هم نیست. عطار نیشابوری تقریبا هفت ساله بود که فاجعه حمله غزان به خراسان پیش آمد. این یورش عظیم به شهرهای آباد خراسان، چنان ویرانگر بود که بسیاری، پس از چندین بار غارت ظالمانه، هرگز نتوانستند به حیات گذشته بازگردند.
عطار از کودکی تا بزرگسالی، شاهد نابودی نیشابوری است که در زمانه خود ابرشهری آبادان و پررونق و محفل علما و دانشمندان بسیار بوده و آوازه مدارس و کتابخانه هایش تا شهرهای دوردست شنیده می شده است. این ویرانی تدریجی از حمله ی غزان تا هجوم مغولان ادامه داشته است یعنی تمام حد فاصل تولد تا مرگ عطار.
مورخان معتقدند ساختار نیشابور قبل از حمله مغول به دلیل اختلافات سیاسی، مناقشات مذهبی و اجتماعی از درون ویران شده بود و حمله مغول تنها ضربه آخر را به این شهر وارد ساخت.
تبلور تجربیات اجتماعی عطار را در “داستان مرغان” می توان دید. گر چه او با عنوان عارف( که هرگز خلوت و خانقاه نشین نشد) مشهور است و منطق الطیر از آثار مهم ادبیات عرفانی است اما رویکرد اجتماعی او در این اثر انکار ناپذیر است. عطار دردمندانه از گسستگی ها می گوید و رسیدن به غایت و هدف را در پیوستگی می بیند. او پس از مدح خداوند و رسولش، مطلع کتاب را در مذمت تعصبات مذهبی و اجتماعی نوشته است. ابیاتی که شدت رنج و خشم او را از اختلاف بین مذاهب اسلامی و کشمکش ها بیان می دارد. سپس در داستان مرغانی که برای رسیدن به یک هدف همداستان شده اند، به شرح مسیر و علل جدایی هر کدام از مرغان می پردازد، خستگی، ناامیدی و عافیت طلبی و… باعث می شود در هر مرحله گروهی از همراهان از جمع جدا شوند یا مایوسانه جان دهند. منطق الطیر عطار، علی رغم تجربه زیسته سخت و پایان تلخ زندگی اش، منجر به فروپاشی و ناکامی نمی شود. او از تمام عداوت ها که در عمرش دیده، عبور می کند و با بینشی مرگ اندیش، پایان خوش روایت را به بهترین نحو صورتبندی می کند. عطار می گوید مرغانی همراه شدند و خواستند با همبستگی به غایت برسند. واقعیت آنچنان بود که بسیاری از یکدیگر گسستند و چندپاره شدند و ناموفق ماندند. اما این واقعیت را مرگ اندیشانه کنار می گذارد و به هدف اولیه باز می گردد. گروهی همراه یکدیگرند تا به سر منزل مقصود برسند و در نهایت راه، در می یابند سیمرغ که در پی اش بودند همان همبستگی و یکی شدگی خودشان است. در واقع عطار در منطق الطیر، واعظی اجتماعیست که از همبستگی اجتماعی به مثابه نه یک عامل برای توسعه اجتماعی بلکه بعنوان هدف و ذات غایت یاد می کند‌. همزیستی مسالمت آمیز ، منظم و قاعده مند در کنار یکدیگر ، وجود ما را بسط می دهد و این “ما”ی مشترک بی آنکه به هر جز خود آسیبی بزند، موجب بسط و تکامل می شود و تحقیقا راه گریز ناپذیر رهایی از مصائب و مقاومت در برابر بلایا، یکی شدن، مدارا و همراهی است. آنکه گوشه عزلت بر می گزیند یا برای منافع شخصی اش هراسناک در تقابل با منافع اجتماعی زیست می کند گر چه در کوتاه مدت عافیت به دست می آورد اما در نهایت برای خود رنج آفریده است. ” همزیستی مردم، در هم تنیده شدن نیت ها و برنامه هایشان، تعهداتشان به یکدیگر، همه این عوامل نه فقط فردیت را از بین نمی برند بلکه وسیله ای برای بسط و گسترش آن فراهم می کنند”( نوربرت الیاس، فرایند تمدن سازی). عطار عاقبت در نزدیکی زادگاهش به دست مغولان کشته شد و آرزوی زندگی در جامعه ای به دور از آشوب، با مردمی آرام و همدل که برای نیات و اهداف در هم تنیده شان با تسامح و تساهل در کنار یکدیگر زیست کنند را با خود به گور برد. مرغان عطار هنوز در پروازند و راه ادامه دارد. او جایی در دوردست ها به انتظار پیوستگی و انسجام مرغان و آفرینش سیمرغ نشسته است، باشد تا امیدش برقرار شود.

خروج از نسخه موبایل