از دست بده!

دیوید گرابر | گروه ترجمه بارتلبی

5EC1AC26 00FE 431D 9301 FD7AF9A32356

دقت کرده اید که دیگر خبری از هیچ روشنفکر جدید فرانسوی نیست؟  اواخر دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد میلادی، موج قابل ملاحظه‌­ای از آنها وجود داشت: دریدا، فوکو، بودریار، کریستوا، لیوتار، دوسِرتو … اما پس از آن تقریباً هیچ چهره‌­ای ظهور نکرده است. دانشگاهیانِ مد روز و هیپسترهای روشنفکر مجبور شده اند تئوری­‌های بیست سی ساله را بی‌­وقفه بازیافت کنند، یا به امید متاتئوری­‌های پر زرق و برق به کشورهایی مانند ایتالیا یا حتی اسلونی روی آورند.

از زمان جنبش اعتصاب بزرگ فرانسه­، اخبار فرهنگی فرانسه تقریباً با بی­‌اعتنایی کامل از سوی مطبوعات آمریکایی مواجه بوده است، یعنی از زمانی که فرانسه عنوان نخستین ملتی را گرفت که قاطعانه به «مدل آمریکایی» اقتصاد پشت پا زد.

دلایل متعددی برای این امر وجود دارد. یکی به سیاست در خودِ فرانسه برمی­‌گردد، جایی که با تلاشی هم‌نوا از سوی نخبگان رسانه­‌ای برای جایگزین کردن روشنفکران واقعی با دانشمندان کله‌­پوک آمریکایی مواجه بوده است. هرچند هنوز در این راستا کاملاً موفق نشده اند. مهم‌­تر اینکه زیستِ فکری فرانسوی نسبت به گذشته بسیار سیاسی­‌تر شده است. از زمان جنبش اعتصاب بزرگ فرانسه­ در سال 1995، اخبار فرهنگی فرانسه تقریباً با بی­‌اعتنایی کامل از سوی مطبوعات آمریکایی مواجه بوده است، یعنی از زمانی که فرانسه عنوان نخستین ملتی را گرفت که قاطعانه به «مدل آمریکایی» اقتصاد پشت پا زد، و از فرایند برچیده شدن دولت رفاه­‌اش امتناع کرد. در مطبوعات آمریکایی، فرانسه فوراً به آن کشور احمقی بدل شد که بیهوده تلاش می­کند در مقابل مسیر تاریخْ ایستادگی کند.

البته این موضوع به خودیِ خود، آرامش آن بخش از آمریکایی‌هایی را برهم نمی‌زند که دلوز و گتاری می‌­خوانند. آنچه دانشگاهیان آمریکایی از فرانسه انتظار دارند، نوعی برج عاج روشنفکری است، جایی که احساس کنند در ایده‌های رادیکال و عنان­‌گسیخته­‌ای سهیم‌­اند که خشونت ذاتی نهفته در فهم غربی از حقیقت یا انسانیت را نشان می‌دهد، اما به شیوه‌هایی که هیچ نشانی از برنامه یا کنش سیاسی نداشته باشد، و در اغلب موارد هیچ مسئولیتی  برای کنش قائل نشود. عجیب نیست اگر قشری که هم از سوی نخبگان سیاسی و هم از سوی 99 درصد عموم جامعه مطلقاً نامربوط به حساب می‌­آیند، چنین برخورد داشته باشد. به بیان دیگر، در حالی که رسانه‌های آمریکاییْ تصویر فرانسه‌ی احمق را بازنمایی می کنند، دانشگاهیان آمریکایی هم به دنبال دسته‌ای از متفکران فرانسوی هستند که با این تصویر همخوان باشد.

با این حساب، هیچ اسمی از برخی از جالب­‌ترین دانشگاهیان فرانسه‌ی امروز در هیچ­‌کجا شینده نمی­‌شود. یکی از آنها گروهی از روشنفکران با عنوان دست و پاگیر «جنبش ضدفایده‌گرایی در علوم اجتماعی» یا به اختصار ماوس[1] هستند که فعالیت خود را وقف تهاجمی سیستماتیک بر شالوده‌های فلسفیِ نظریه‌­ی اقتصادی کرده­‌اند. این گروه عنوان خود را از جامعه‌شناس فرانسویِ اوایل قرن بیستم به نام مارسل ماوس گرفته اند که معروف‌ترین کتابش «هدیه» (1925) شاید مهم­ترین خط بطلانی باشد که تا امروز بر پیش‌­فرض‌­های نظریه اقتصادی کشیده شده است. در زمانه‌­ای که «بازار آزاد» را در حکم محصول طبیعی و اجتناب­‌ناپذیرِ سرشت انسانی در کله همه فرو می­‌کنند، کار ماوس اهمیتی دوچندان می‌­یابد، چون نشان داد نه تنها بیشتر جوامع غیرغربی بر مبنایی مشابه با اصول بازار عمل نمی­‌کنند، بلکه وضع بیشتر جوامع مدرن غربی نیز همین­‌طور است. در حالی­ که دانشگاهیان آمریکاییِ عشقِ فرانسه هیچ حرفی درباره‌­ی گسترش نئولیبرالیسم جهانی ندارند، گروه ماوس به بنیان­‌های آن ضربه می‌زند.

کمی پیش زمینه؛ مارسل ماوس در سال 1872 در یک خانواده یهودی ارتودکس در ووژ[2] متولد شد. دایی او، امیل دورکیم، بنیان­‌گذار جامعه‌شناسی مدرن به حساب می‌آید. دورکیم حلقه‌­ای از مریدان جوان و خوشفکر را دور خود گرد آورده بود، که در میان آنها ماوس به مطالعه دین گماشته شده بود. اما این حلقه با جنگ جهانی اول از هم پاشید؛ بسیاری ــ از جمله پسر دورکیم ــ در سنگرها جان باختند، و خود او چندی بعد از غصه دق کرد. اکنون ماوس مانده بود تا تکه‌های از هم گسیخته را جمع کند.

با این وجود، ماوس هرگز در نقش وارث بلامنازعْ چندان جدی گرفته نشد؛ او که دریایی از علم و معرفت داشت (حداقل یک دوجین زبان می دانست، من‌جمله سانسکریت، مائوری و عربی فصیح)، اما از جاذبه­­‌ای که از یک استاد بزرگ انتظار می‌­رود عاری بود. مردی تنومند، سابقاً بوکسوری آماتور با رفتاری بازی‌گوشانه و سبک­سر از آن نوع که بیشتر مواقع به جای ساختن نظام­‌های سترگ فلسفی، با ده‌ها ایده درخشان سروکله می­‌زد. او در طول زندگی‌­اش بر روی پنج کتاب مختلف (درباره دعا، درباره ملی‌­گرایی، درباره خاستگاه‌های پول و غیره) کار کرد، بدون آنکه هیچ کدام‌شان را تمام کند. با این حال، موفق شد نسلی جدید از جامعه‌شناسان را تربیت کند و کمابیش یک تنه انسان‌شناسی فرانسوی را بنا نهاد. به‌­علاوه، مجموعه­‌ای از مقالات به شدت خلاقانه منتشر کرد که هرکدام از آنها به نوبه‌­ی خود بدنه‌­ی سراسر نوینی از نظریه اجتماعی را خلق کرده‌­اند.

ماوس همچنین یک سوسیالیست انقلابی بود. از دوران دانشجویی به طور مرتب برای نشریات چپ می‌­نوشت و تقریباً تمام عمرش عضوی فعال در جنبش تعاونی­ فرانسه بود. او یک تعاونی مصرف در پاریس تأسیس کرد و سال‌های زیادی در پیشبرد آن سهیم بود و بیشتر اوقات برای ارتباط گرفتن با جنبش در کشورهای دیگر به ماموریت می­رفت (به همین منظور زمانی را در روسیه بعد از انقلاب سپری کرد). البته ماوس مارکسیست نبود. سوسیالیسم او بیشتر در سنت رابرت اووِن[3] یا پیر ژوزف پرودون[4] جای می­گرفت: او کمونیست‌ها و سوسیال‌دموکرات‌­ها را در باورشان به اینکه جامعه اساساً از طریق عمل دولت متحول می­‌شود، به یک اندازه گمراه می‌دانست. برعکس، به باور او نقش دولت این است که چهارچوبی حقوقی برای سوسیالیسمی فراهم کند که باید از پایین و به وسیله ایجاد نهادهای بدیل ساخته شود.

از این قرار، انقلاب روسیه او را عمیقاً دچار تضاد کرد. با وجود هیجانی که از چشم‌انداز یک تجربه اصیل سوسیالیستی داشت، استفاده­‌ی سیستماتیک بلشویک‌­ها از ترور، سرکوب نهادهای دموکراتیک و بیش از همه «دکترین کلبی‌مسلکانه­‌ی هدف وسیله را توجیه می­‌کند» او را به خشم می­‌آورد. تا جایی که نتیجه گرفت تمام این‌ها همان حساب کتاب­‌های عقلانی و غیراخلاقی بازار هستند که اندکی بالا و پایین شده.

رساله ماوس در باب «هدیه» بیش از هر چیز پاسخ او به وقایع روسیه، مشخصاً سیاست‌های نوین اقتصادی (نپ)  لنین در سال 1921 بود که تلاش­‌های پیشین برای الغای تجارت را رها می­کرد. ماوس نتیجه گرفت اگر بازار با صرف قانون‌گذاری ناپدید نمی­‌شود  ــ حتی در روسیه که احتمالاً کمتر از تمام کشورهای اروپایی پولی شده ــ انقلابیون می‌­بایست خیلی جدی­‌تر درباره‌­ی چیستی این «بازار» بیاندیشند، اینکه از کجا آمده، و بدیل ماندگار آن چه اَشکال عملی خواهد داشت. حال زمان به ثمر نشستن نتایج پژوهش‌­های تاریخی و مردم‌نگارانه فرارسیده بود.

نتایج ماوس شگفت‌آور بود. پیش از هر چیز، تقریباً هر آنچه «علم اقتصاد» درباره­‌ی تاریخ اقتصاد به ما می­‌گوید دروغ از کار در آمد.

نتایج ماوس شگفت‌آور بود. پیش از هر چیز، تقریباً هر آنچه «علم اقتصاد» درباره­‌ی تاریخ اقتصاد به ما می­‌گوید دروغ از کار در آمد. پیش فرض فراگیر شیفتگان بازار آزاد، آن زمان هم مانند اکنون، این بود که رانه­‌ی اساسی همه‌­ی انسان­ها به حداکثر رساندن لذت، آسایش و دارایی‌های مادی (در واقع «فایده»ی آنها) است و تمام تعاملات مهم انسانی قابل بررسی در چارچوب بازار است. بنا بر روایت رسمی، در آغازْ داد و ستد بود. انسان‌ها مجبور بودند نیازهایشان را با مبادله‌­ی مستقیم چیزی با چیز دیگر برآورده کنند. و از آنجا که این الگو نارسایی‌هایی داشت، سرانجام پول را در مقام میانجیِ جهانی مبادله اختراع کردند. ابداع تکنولوژی­‌های مبادله­‌ایِ فراتر از آن (اعتبار، بانکداری، مبادلات بورس) صرفاً امتداد منطقی روند پیشین هستند.

ماوس به زیرکی دریافت که اصلاً دلیلی ندارد باور کنیم که هرگز جامعه‌ای مبتنی بر داد و ستد وجود داشته است. برعکس، بنابر یافته‌های انسان‌شناسان، جوامعی وجود داشته‌اند که حیات اقتصادی­شان بر مبنای اصولی کاملا متفاوت پیش می­رفت، و غالبِ اشیا در حکم هدیه رد و بدل می‌شدند، و تقریباً هرآنچه ما رفتار «اقتصادی» می­دانیم مبتنی بر تظاهر به سخاوتی خالص، و امتناع از حساب کتاب دقیق اینکه «کی به کی چی داده» بوده است. این «اقتصاد هدیه» می‌تواند در مواردی به شدت رقابتی شود، اما در مسیری صدوهشتاد درجه مخالف تصور امروزی ما: عوض مسابقه گذاشتن برای اینکه چه کسی بیشتر انباشت می­‌کند، برندگان کسانی بودند که می­‌توانستند بیشترین مقدار را از دست بدهند. در برخی نمونه‌های افراطی، مانند منطقه کواکیوتل بریتیش کلمبیا، کار به مسابقات نمایشی دست و دلبازی می­‌کشید: رؤسای جاه‌­طلب سعی می­‌کردند با توزیع هزاران دستبند نقره، پتوهای کهر یا چرخ خیاطیِ سینگر، و حتی با تخریب ثروت­شان از جمله به دریا افکندن دارایی‌های منقول­ یا به آتش کشیدن کپه‌های مایملک­شان، از هم پیشی بگیرند و رقبایشان را به چالش بکشند.

این قصه‌ها ممکن است عجیب و غریب به نظر بیاید. اما همانطور که ماوس می­‌پرسد: واقعاً چقدر نسبت به ما بیگانه است؟ آیا در ایده­‌ی هدیه دادن حتی در جوامع امروز ما، امری غیرعادی نهفته نیست؟ چرا وقتی کسی هدیه‌ای از دوستی دریافت می­‌کند (نوشیدنی، دعوت شام، یا یک جمله تعریف و تمجید)، خود را ملزم به جبران آن می­‌بیند؟ چرا مخاطبِ رفتار سخاوتمندانه، در صورت عدم توانایی جبران احساس کمبود می‌­کند؟ آیا اینها نمونه‌هایی از عواطف جهان‌شمول انسانی نیست که گرچه امروزه دست کم گرفته‌می­‌شود، اما بنیاد نظام اقتصادی­ جوامع دیگری را تشکیل می‌­داد؟ و آیا وجود چنین تکانه‌ها و معیارهای اخلاقیِ به‌­شدت متفاوت، حتی در نظام سرمایه‌داری امروز ما، شالوده‌­ی واقعی برای نیل به چشم‌­اندازهای بدیل و سیاست‌های سوسیالیستی نیست؟ به باور ماوس قطعا اینگونه است.

ماوس یادآور نظریه‌های مارکس درباره ازخودبیگانگی و شی­‌وارگی هستند که در همان دوران توسط چهره‌هایی همچون جورج لوکاچ بسط می­‌یافت. ماوس می­‌گفت در اقتصادهای مبتنی بر هدیه، مبادلات فاقد خصلت‌های غیرشخصی بازار سرمایه‌داری هست.

از بسیاری لحاظ، تحلیل ماوس یادآور نظریه‌های مارکس درباره ازخودبیگانگی و شی­‌وارگی هستند که در همان دوران توسط چهره‌هایی همچون جورج لوکاچ بسط می­‌یافت. ماوس می­‌گفت در اقتصادهای مبتنی بر هدیه، مبادلات فاقد خصلت‌های غیرشخصی بازار سرمایه‌داری هستند: در واقع زمانی که حتی اشیای ارزشمند دست به دست می­شوند، نکته­‌ی مهم ، روابط بین افراد است؛ مبادله رخ می‌دهد تا دوستی­‌هایی شکل گیرد، موانعی برطرف شود، یا رقبایی از میدان به در شوند،  جابه­‌جایی اشیا در این میان پیامدی عارضی است. در نتیجه همه‌­چیز از جمله دارایی‌ها خصلتی شخصی می­‌یابند: در این اقتصادها برجسته­‌ترین اشیای واجد ارزش (گردبندهای خانوادگی، اسلحه، جامه‌­­ی فاخر و..) همواره شخصیت‌­هایی از آن خود پیدا می­‌کنند.

اما در اقتصاد بازار قصه کاملاً برعکس است. نقل و انتقال‌ها صرفا شیوه‌هایی برای دستیابی به اشیای مفید هستند؛ در حالت ایده­‌آل خصوصیات شخصیِ فروشنده و خریدار باید کاملا نادیده گرفته شود. در نتیجه، با همه چیز  از جمله انسان‌ها ، همچون اشیا رفتار می­‌شود (ترکیب «کالاها و خدمات» را در چنین زمینه­‌ای ببینید). به این اعتبار، تمایز اصلی این برداشت با مارکسیسم اینجاست که به رغم تاکید مارکسیست‌های آن روزها بر نوعی دترمینیسم اقتصادی در تحلیل نهایی، ماوس معتقد بود «اقتصاد» در معنای حوزه­‌ی خودمختارِ کنش انسانی که تنها با خلق و توزیع ثروت درگیر باشد و فقط از منطق غیرشخصی خود پیروی کند، نه در جوامع پیشینِ غیربازاری وجود داشته  و نه در هر جامعه‌ی حقیقتاً انسانیِ پیش رو، جایی خواهد داشت.

ماوس هرگز به طور کامل از نتایج عملی کار خود مطمئن نبود. تجربه­‌ی روسیه او را متقاعد ساخت که خرید و فروش در یک جامعه مدرن، حداقل در «آینده قابل پیش­بینی»، نمی‌تواند به راحتی کنار گذاشته شود، هرچند اخلاقیات بازار از این حکم مبرا است. کار می‌تواند همیارانه[5] گردد و تامین اجتماعی موثر تضمین شود تا قدم به قدم اخلاقیات نوینی پدید آید که در آن تنها بهانه‌­ی ممکن برای انباشت ثروت، توانایی اهدای آن باشد. نتیجه آن جامعه‌ای خواهد بود که عالی‌­ترین ارزش‌هایش «کِیف بخشش به عموم، شعف ناشی از خرج کردن هنرمندانه و سخاوت‌مندانه، لذت مهمان­‌نوازی در جشن‌­های عمومی و خصوصی» است.

برخی از اینها از نقطه­‌نظر امروز به طرز ابلهانه­‌ای ساده‌انگارانه به نظر می­رسد، اما دیدگاه مرکزی ماوس امروز برای ما به مراتب اهمیت بیشتری از هفتادوپنج سال پیش دارد، زیرا اکنون «علم» اقتصاد عملاً در قامت دینِ عصر مدرن ظاهر شده است. یا حداقل بنیان‌گذاران گروه ماوس اینگونه فکر می‌کنند.

ایده ماوس در سال 1980 شکل گرفت. گویا این پروژه از درون گفتگوی حین نهار بین جامعه‌شناس فرانسوی آلن کِله[6] و انسان‌شناس سوییسی جرالد برتود[7] بیرون آمد. آنها چندین روز را در کنفرانسی میان‌­رشته‌ای حول موضوع هدیه سپری کرده بودند و بعد از بررسی مقالات با شگفتی دیدند که به ذهن حتی یکی از دانشگاهیانِ حاضر هم نرسیده بود که یک انگیزه­‌ی مهم در هدیه دادن، مثلاً می‌تواند سخاوت یا دغدغه­‌ی واقعی برای رفاه یک انسان دیگر باشد. در واقع، دانشگاهیان حاضر در کنفرانس بدون استثنا فرض گرفته بودند که هدیه اصلاً وجود ندارد: اگر در هر کنش انسانی به اندازه­‌ی کافی عمیق شویم، همیشه به یک استراتژی خودخواهانه و اهل حساب و کتاب خواهیم رسید. حتی از این هم عجیب‌­تر اینکه، آنها فرض می­‌کردند که این استراتژی خودخواهانه همیشه ضرورتاً حقیقت واقعی مساله است که به نوعی از هر انگیزه دیگری که ممکن است در کار باشد واقعی­‌تر است. توگویی علمی و «عینی» بودن به معنای اتخاذ موضعی کاملا بدبینانه است. اما چرا؟

خیریه‌­ی واقعی براساس میل به برتری، مدیون ساختن، یا هر شکلی از انگیزه‌های خودخواهانه قرار نداشت. اگر کوچکترین نفعی از این مبادله نصیب خیّر می­شد، دیگر اسمش هدیه نبود.

کله نهایتاً تقصیر را به گردن مسیحیت انداخت. رم باستان کماکان لمحه‌­ای از ایده‌­آل کهن‌­تر دست­‌و­دل­بازی اشرافی را حفظ کرده بود: نجیب­‌زادگان رمی باغ­‌ها و بناهای عمومی می­‌ساختند، و بر سر حمایت از باشکوه‌­ترین مسابقه‌ها با یکدیگر رقابت می­‌کردند. اما سخاوت رمی نیز آشکارا به قصد زخم زدن بود: بنا بر عادتی مالوف بر سر توده‌ها طلا و جواهر می­‌ریختند تا تقلای آنها را در گل و لای برای به چنگ آوردنش تماشا کنند. نخستین مسیحیان، به دلایلی روشن، مفهوم خود از خیریه را در واکنش مستقیم به چنین اعمال نفرت‌­انگیزی بسط دادند. خیریه‌­ی واقعی براساس میل به برتری، مدیون ساختن، یا هر شکلی از انگیزه‌های خودخواهانه قرار نداشت. اگر کوچکترین نفعی از این مبادله نصیب خیّر می­شد، دیگر اسمش هدیه نبود.

اما این درک هم به نوبه­‌ی خود منجر به مشکلات بی‌­پایان شد، چون به سختی می‌توان هدیه‌ای را تصور کرد که اعطاکننده‌­ی آن مطلقاً نفعی از آن نبرد. حتی ازخودگذشته‌­ترینِ کنش‌ها هم با ثوابی از جانب خدا همراه بود. عادت به کندوکاو در هر کنشی جهتِ یافتن خودخواهی‌­های مکتوم، و پس از آن محوری جلوه دادن این خودخواهی از همین جا شروع می شود. ما شاهد بازتولید بی­‌وقفه­‌ی این شکل از مواجهه در نظریه­‌ی اجتماعی مدرن هستیم. اقتصاددانان و متألهان مسیحی متفق­‌القول­­‌اند که لذت بردن از یک کنش سخات‌مندانه، از سخاوت آن می‌­کاهد. اختلاف آنها اما بر سر فحوای اخلاقی­‌اش است. برای مقابله با چنین منطق معیوبی، ماوس بر «لذت» و «کِیف» بذل و بخشش تاکید می­کرد: در جوامع سنتی، میان آنچه ما نفع شخصی[8] می­‌نامیم (عبارتی که به گفته او حتی به بسیاری از زبان‌­های انسانی ترجمه‌­ناپذیر است) و ملاحظه دیگران تناقضی وجود نداشت؛ نکته‌­ی اصلیِ هدیه‌­ی سنتی اینجاست که هم‌­زمان هر دو را تامین می­کند.

در هر حال، اینها مسائلی بودند که در ابتدا گروه کوچک میان‌­رشته‌ایِ متشکل از دانشگاهیان فرانسوی و فرانسوی‌­زبان را درگیر کرده بود: کله، برتوت، احمد اینسل، سرج لاتوش، پاولین تایب[9] که گروه ماوس را تشکیل دادند. در واقع، گروه کار خود را با انتشار نشریه­‌ای به نام بازگشت ماوس آغاز کرد، نشریه­‌ی کوچکی که شلخته و روی کاغذهای بی­‌کیفیت چاپ می­‌شد و برای نویسندگانش به همان میزان که محملی برای کار جدی دانشگاهی بود، یک­‌جور شوخی داخلی هم به حساب می‌­آمد: پرچم­‌دار جنبش گسترده­‌ی بین‌­المللی که در آن زمان، وجود خارجی نداشت. کله مانیفست‌ها را می­‌نوشت؛ اینسل درباره­‌ی خیالاتش حول مجامع بزرگ و بین‌­المللی ضدفایده‌گرای آینده قلم می­زد. مقالات اقتصادی در کنار پاره‌هایی از رمان‌­نویسان روسی قرار می‌­گرفت. اما به مرور، جنبش شروع به مادیت­ یافتن کرد. در میانه دهه نود میلادی، ماوس به شبکه موثری از دانشگاهیان ــ از جامعه‌شناسان و انسان‌شناسان گرفته تا اقتصاددانان و تاریخ‌­دانان و فلاسفه‌­ای از اروپا، آفریقای شمالی، و خاورمیانه ــ بدل شده بود که ایده‌هایشان در سه نشریه­‌ی مختلف و یک مجموعه کتاب برجسته (همه به زبان فرانسه) عرضه می­‌شد و با کنفرانس­‌های سالانه همراه بود.

پس از اعتصابات 1995 و انتخاب دولت سوسیالیست، آثار خود ماوس با انتشار بیوگرافی جدیدی از او، و همچنین مجموعه‌ای از نوشته‌های سیاسی‌­اش، با اقبال دوباره مواجه شدند. در همین زمان، گروه ماوس نیز به نوبه­‌ی خود بیش از هر زمان دیگری به شکل عیان سیاسی شد. در سال 1997، کله جزوه‌­ی کوتاهی با عنوان «سی تز برای یک چپ جدید» منتشر کرد و گروه ماوس کنفرانس‌­های سالانه‌­اش را به مباحث مشخصی در سیاست­‌گذاری اختصاص داد. مثلا در مواجهه با درخواست‌های مکرر از فرانسه که «مدل آمریکایی» را قبول کند و دولت رفاه را نابود سازد، ایده­‌ی اقتصادی را رواج دادند که نخستین بار توماس پین، انقلابی آمریکایی مطرح کرده بود: عایدی تضمین‌­شده‌­ی ملی. راه واقعیِ اصلاح سیاست‌های رفاهی، قلع و قمعِ مزایای اجتماعی نیست، بلکه چارچوب­‌بندی دوباره کلِ درک ما از آن چیزی است که دولت به شهروندانش بدهکار است. آنها گفتند بیایید از شر برنامه‌های بیکاری و رفاهی رها شویم. اما به جای آن، نظامی ایجاد کنیم که در آن، هر شهروند فرانسوی از حداقل درآمدی تضمین ­شده برخوردار باشد (مثلاً بیست هزار دلار که مستقیماً توسط دولت تامین می­شود)، و الباقی را به عهده‌­ی خودشان واگذاریم.

به سختی می‌توان به جمع‌­بندی واحدی از چپ‌­های ماوسی رسید، به‌­ویژه از آن رو که امروزه برخی ماوس را همچون بدیلی برای مارکس علم می­‌کنند. به­‌راحتی می‌توان آنها را در جرگه سوسیال‌­دموکرات‌­های افراطی انگاشت، که علاقه­‌ی چندانی به دگرگونی­ ریشه‌­ای جامعه ندارند. مثلاً «سی تز» کله با ماوس در تصدیق وجود ناگزیر شکلی از بازار هم­‌نظر است ــ اما در عین حال، مانند او به الغای سرمایه‌داری چشم دارد؛ سرمایه‌داری که همچون تمنای سود مالی در حکم هدفی فی‌نفسه تعریف می­شود. با این حال، در سطحی دیگر حمله‌­ی پیروان ماوس به منطق بازار ریشه­‌ای­‌تر و عمیق‌­تر از هر حرکت دیگری است که در افق روشنفکری امروز رخ می‌دهد. نمی‌توان انکار کرد که دقیقاً به همین دلیل است که روشنفکران آمریکایی ــ خصوصاً آنهایی که خود را رادیکال‌های دوآتشه می­دانند و می­خواهند همه مفاهیم را به جز طمع و خودخواهی واسازی کنندــ از تعیین تکلیف با ماوسی­‌ها باز می­‌مانند، و هم از این روست که آثار آنها [ماوسی­‌ها] با بی‌توجهی فراگیری مواجه می­‌شود.

پانویس:

[1] Mouvement Anti-Utilitariste dans les Sciences Sociales: MAUSS

[2] Vosges

[3] Robert Owen

[4] Pierre-Joseph Proudhon

[5] Co-operatized

[6]  Alain Caillé

[7] Gérald Berthoud

[8] Self-interest

[9] Ahmet Insel,Serge Latouche,Pauline Taieb

خروج از نسخه موبایل