انفجار جمعیت دهه شصت بود که منجر به جوانی جمعیت ایران شد، بهطوری که امروز جامعهای با دهها میلیون نفر جوان داریم. در نتیجه همین جوانی جمعیت، در دهههای اخیر مسائل جوانان مانند اشتغال، آموزش، ازدواج، تغییرات ارزشی-نگرشی و آسیبهای اجتماعی جوانان، از جمله اولویتهای اصلی سیاستگذاران و حتی محققان علوم اجتماعی شده است، در حالی که موضوع سالمندی، چندان دغدغه جامعه علمی و سیاسی کشور نیست و گویی به فراموشی سیاستی دچار شده است. به نظر میرسد اکنون «سالمندان» در جامعه ایرانی، به یک «گروه حاشیهای» بدل شدهاند. در حالی که این گروه نزدیک به ۱۰ درصد جمعت کشور در برمیگیرد، اما صدای آنها در ساحتهای مختلف شنیده نمیشود؛ چه در ساحت سیاستگذاری، چه در ساحت آکادمیک و حتی در مواردی پروبلماتیک بودن شرایط زندگی آنها انکار میشود. حتی اگر یک دانشجوی جامعهشناسی، پدیده سالمندی را بهعنوان موضوع تز دکترای خود انتخاب کند، با این سوال مواجه میشود که «در بین این همه مسئله حل نشده در ایران، چرا سالمندی؟!» و قصه نیز از همین جا آغاز میشود؛ قصهای که روایتگر حاشیهای بودن موضوع سالمندی حتی در بین متخصصان جامعهشناسی ایران است که در انبوه مسائل گروههای دیگر اجتماعی، گرفتار شدهاند و شاید زمان لازم برای پرداختن به این مسئله اجتماعی جدید را نداشته و این موضوع را به محققان دیگر حوزهها سپردهاند. حال آنکه رسالت جامعهشناس، پروبلماتیککردن چنین موضوعات و روایت صداهای نشنیده از این گروههاست. لازم به ذکر است، در حوزه جامعهشناسی سالمندی، با نوعی تأخر مطالعات اجتماعی سالمندی نسبت به دیگر حوزههای جامعهشناسی روبهرو هستیم. در فضای آکادمیک به پدیده سالمندی از دیدگاهها و رویکردهای مختلف بهطور مبسوط پرداخته شده، اما جامعهشناسان گویی از این قافله پژوهشی، جا ماندهاند و میدان را به متخصصان در دیگر رشتهها سپردهاند و اکنون کار بهجایی رسیده که جامعهشناسی ایران دچار فقرشناختی شدید نسبت به این پدیده نوظهور، چندبُعدی و متکثر در جامعه ایرانی شده است. اما حاشیهسازی سالمندان فقط محدود به جامعه علمی نیست. آنها نه تنها ابژه خوبی برای جامعهشناسان نبودهاند، بلکه فراتر از آن، در ساحت سیاستگذاری اجتماعی نیز ابژه مهمی قلمداد نشدهاند و به همین دلیل در حاشیه باقی ماندهاند. نباید این نکته را از یاد برد که ماهیت سالمندی و ویژگیهای فردی سالمندان، عاملان مشکلات این دوره از زندگی آنها نیستند، بلکه ساختارهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی موجود نیز سهم زیادی دارد و میتواند در وضعیت کیفیت زندگی و رفاه سالمندان، بسیار تعیینکننده باشد. از طرفی دیگر امروز پدیده سالمندی متاثر از سیاستهای اقتصادی ناکارآمد، خصوصیسازی خدمات اجتماعی مانند تجاریشدن و کالاییشدن سلامت، نواقص نظام جامع تامیناجتماعی، کالاانگاری بازنشستگی و…، موجب شده زیست سالمندان بهخصوص سالمندان طبقات فرودست، دشوار شود. به همین ترتیب زنگ هشدار پیامدهای اقتصادی و اجتماعی سالمندی جمعیت،و فشار بر تامیناجتماعی و بحرانیشدن وضعیت صندوقهای بازنشستگی به صدا درآمده و موجب شکلگیری اعتراضات گروههای مختلف بازنشستگی صندوقهای بحرانزده شده است.
معترضانی که بهرغم مهم و وجود پرتکرار بودن اقداماتشان، کمتر در عرصه عمومی و رسانهها بازنمایی شده است. در این میان، تغییرات فوق در تضارب با تغییرات متعدد در سبک زندگی خانواده ایرانی موجب شده تا چتر حمایتی خانوادهها دیگر بر سالمندان گسترده نماند و تجربه سالمندی را انزواگونه کند.
زندگی آپارتماننشینی در خانههای کوچک در کلانشهرها، مجالی برای خانواده هستهای جهت حمایت از سالمندان باقی نمیگذارد. لذا بسیاری از خانوادههای امروزی نه فقط جایی برای نگهداری سالمندان خود ندارند، بلکه تامین هزینه نگهداری از سالمند نیز به عاملی بازدارنده تبدیل شده که گریبانگیر بسیاری از خانوادههای طبقات فرودست است بهنحوی که طی سالهای اخیر پدیده «سالمندان سر راهی» ظهور و گسترش پیدا کرده و شاهد «رهاشدگی سالمندان» در گوشه خیابان، بیمارستانها و مراکز حمایتی هستیم. نکته اینکه با توجه به اینکه سالمندان ایرانی در ۳۵سال آتی، تقریبا همان جمعیت جوانی هستند که در شرایط فعلی مشکلات اشتغال، مسکن و ازدواج آنها چالشهایی را پیشروی جامعه، سیاستگذاران و خانوادهها گذاشته است؛ در چند دهه آتی با پنج برابرشدن جمعیت سالمندان ایران، چالشهای اقتصادی و اجتماعی جدید و فزایندهای پیشروی جامعه ایرانی قرار خواهد گرفت. برای مثال، مشکل بیکاری، طولانیشدن دوره تحصیلات و درنتیجه تاخیر در ورود به مشاغل دارای درآمد، کاهش ازدواج و طولانیشدن دوره تجرد جوانان، افزایش طلاق، حاکمشدن الگوهای خانوادگی بدون فرزند یا کمفرزند، موجب میشود اگرچه سالمندان آینده در برخی شاخصها و ویژگیها مانند میزان باسوادی و نابرابری جنسیتی و غیره، وضعیت بهتری نسبت به سالمندان کنونی داشته باشند، ولی از لحاظ حمایتهای اجتماعی غیررسمی (عمدتا حمایتهای خانوادگی و خویشاوندی) نسبت به سالمندان کنونی از وضعیت مطلوبی برخوردار نخواهند بود. همچنین بهدلیل تحولات اقتصادی و اجتماعی دو دهه اخیر، گسترش اشکال جدیدی از سالمندی و شکلگیری گروههایی از «سالمندان تنها و بیفرزند»، «سالمندان بیسرپرست»، «دختران سالمند تنها»، «سالمندان فقیر»، و «سالمندان رهاشده و بیخانمان» بسیار محتمل خواهد بود، بنابراین در شرایط فعلی اگر سیاستهای مناسب و موثری اتخاذ نشود، در آینده، مسائل سالمندان منجر به تهدید و چالشهای اقتصادی و اجتماعی جدی، هم برای دولت و هم برای خانوادهها، خواهد شد. در نهایت، این ضرورت وجود دارد که متخصصان و محققان علوماجتماعی و کنشگران عرصه سیاستگذاری، لایههای پروبلماتیک پدیده سالمندی را کشف کرده و به جامعه علمی ارائه دهند.