نگاه قهرمانانه به قاتلان ناموسی

گفت‌و‌گوی مظاهر گودرزی با حسین ایمانی جاجرمی، جامعه‌شناس و استاد دانشگاه

honor kiling

قتل «رومینا» توسط پدرش، سبب شده بار دیگر مسئله خشونت علیه زنان و راه‌حل‌های برون‌رفت از آن مورد توجه قرار بگیرد. واکنش‌ها به این حادثه در میان صاحب‌نظرانِ علوم اجتماعی به‌ویژه جامعه‌شناس‌ها ادامه دارد. گروهی از آنها معتقدند، «در چنین وضعیتی معمولا تحلیل‌ها، واکنشی عاطفی به ماجرا است که زود هم فراموش می‌شود.» آنها با ذکر اینکه «این دست از اتفاق‌ها ریشه‌های عمیقی دارد و با اعدام کردن قاتل نمی‌شود همه چیز را درست کرد.» به دنبال فهم دلایل بنیادی‌تری هستند، دکتر «حسین ایمانی‌جاجرمی» جامعه‌شناس و استاد دانشگاه در بخشی از گفت‌وگوی خود عنوان می‌کند:«شما تصور می‌کنید این آقایی که این کار را انجام داده(پدر رومینا) نمی‌دانسته این کار بد است؟ خیلی هم خوب می‌دانسته، اما باید دید آن سازوکارهایی که بر روی رفتار یک فرد برای انجام چنین کاری تاثیر می‌گذارد چیست که آن را برای خودشان قهرمان جلوه می‌دهند؟»، «ایمانی جاجرمی» در ادامه گفت‌وگو از لزوم بررسی‌های بیشتر در آن منطقه برای پیدا کردن چرایی داستان تلخ «رومینا» صحبت کرده است. شرح گفت‌وگو را در ادامه بخوانید.

قتل «رومینا» سبب شده جامعه نسبت به آن واکنش نشان دهد و مسئله خشونت علیه زنان بار دیگر مطرح شود. به نظر شما علت وقوع چنین حوادث تلخی چیست؟

در این مورد خاص باید ابتدا همه چیز بررسی شود و اینکه اجازه بدهند با گروه‌های روانشناسی، جامعه‌شناسی، مددکاران اجتماعی، گروه‌هایی مانند مطالعات مردم‌نگاری بنشینند و لایه‌های مختلف حادثه را پیدا کنند؛ چرا که هر پدری همین طوری دست به قتل فرزند خودش نمی‌زند، آن هم یک آدمی که به نظر می‌رسد نه معتاد بوده است و نه مساله خاصی داشته است. مثلا من شنیده‌ام که آنجا تفاوت مذهبی وجود دارد و اینکه مثلا چرا در آن منطقه ازدواج افراد با مذاهب مختلف به این اندازه تابو است، این خودش می‌تواند یکی از عواملی باشد که باید بررسی شود. یا در مورد دیگر به نظر می‌رسد باورهای افراد در آن منطقه مبتنی است بر مسئله صیانت از ناموس آن هم با این ابعاد گسترده‌ که باز باید مورد بررسی قرار بگیرد.
همچنین باورهای اجتماعی خاص در آن منطقه باید بررسی شود. ببینید؛ حتما کسانی بوده‌اند که پدر را تحریک کردند، تشویق کردند، حتی او را توبیخ کردند و از او خواستند که غیرت خودش را نشان دهد. شاید بر خلاف تصور ما الان آن فرد یک قهرمان است، بنابراین باید دید گروه مرجع اجتماعی آن چه کسی است، شاید برای ما و کسانی مانند ما، این مسئله خیلی عجیب باشد، اما از طرفی ممکن است همین مسئله برای جایی که آن آدم هست و افرادی که با آنها ارتباط دارد، به عنوان یک عمل قهرمانانه برداشت شود.

بنابراین مقصر کیست؟ اصلا برای جلوگیری از وقوع چنین اتفاق‌های تلخی چه کاری می‌شود انجام داد؟ امروز گروهی از جامعه خواستار قصاص برای پدر «رومینا» هستند.

ببینید؛ با متهم کردن یا سنگدل خواندن این آدم ما یک مسئله پیچیده اجتماعی را تقلیل می‌دهیم. ولی واقعیت این است که آن آدم‌ها محصول نظام اجتماعی خودشان هستند. باید دید که آنجا چه خبر است؟ مواردی مانند تغییرات نسلی و عوض شدن سبک زندگی موثر است و همه اینها را ما باید ببینیم، بعد می‌شود سر این مسئله که چه کاری برای پیشگیری می‌شود انجام داد، صحبت کرد. من دیدم برخی از دوستان جامعه‌شناس زود رفتند نسخه پیچیدند و گفتند که وزارت آموزش‌وپرورش چه کاری انجام داده و بقیه دستگاه‌ها چه کاری انجام دادند، می‌دانید این یک برخورد اداری با موضوع پیش آمده است. متاسفانه این برخورد کافی نیست و ما تا یک تحلیل دقیق جامعه‌شناختی نداشته باشیم نمی‌توانیم نسخه درست بپیچیم و بگوییم چه کسانی مقصر هستند.

خیلی‌ها مانند شما روی بنیادهای اجتماعی تاکید دارند، اما به نظر می‌رسد صرف تاکید بر بنیادهای اجتماعی حل کردن مسئله را طولانی می‌کند، شما ببینید بعد از حادثه «رومینا» دختر ۱۸ساله دیگری هم در همان منطقه به آتش تعصب برادرش سوخت و کشته شد. اینکه ما انتظار داشته باشیم زنان منتظر بمانند تا بنیادهای فرهنگی تغییر کند باید شاهد مرگ بسیاری از آنها باشیم، در مقابل گروهی بر بنیادهای حقوقی و وضع قوانین تاکید دارند ومعتقدند می‌شود با قانون جلوی این دست از اتفاق‌ها را گرفت.

ببینید مسئله این است که اولا قوانین به سختی تغییر می‌کنند. دوم و مهم‌تر اینکه اگر قانون زمینه اجتماعی نداشته باشد اجرا نمی‌شود، واقعیت این است که ما یک جامعه یکدست نیستیم. ایران یک کشوری است با فرهنگ‌های بومی و سنتی متعدد، چند سال قبل هم ما بحث ازدواج‌های اجباری را داشتیم، یا مثلا مسئله خون‌بس را داشتیم (اینکه به جای معرفی قاتل به دستگاه‌های حکومتی یک دختر از خانواده او به خانواده مقتول می‌دادند تا همه چیز حل شود) کنار گذاشتن این باورها چندان کار ساده‌ای نیست، برای ما که در تهران یا شهرهای مدرن زندگی می‌کنیم، یا جزئی از طبقه متوسط تحصیل کرده هستیم و وابستگی‌های سنتی نداریم، تغییر کردن و پذیرفتن مسائل جدید راحت‌تر است. ولی باید قبول کرد که آدم‌ها در بنیه‌های اجتماعی قوی زندگی می‌کنند که خیلی از این مسائل و تغییرات آن برایشان دشوار است. ببینید این مسئله مختص اینجا نیست، این گروه‌های مهاجر که از خاورمیانه به لندن یا سوئد هم رفتند از این دست از موارد آنجا رقم زدند. معمولا گروه‌های یکدستی که انسجام اجتماعی بالایی دارند ممکن است اگر حتی شما آنها را در محیط‌های فوق مدرن سوئدی هم قرار دهید تغییری نکنند و همچنان در دنیای بسته خودشان مطابق ارزش‌ها و هنجارهای خودشان عمل کنند.

شما عنوان کردید ما جامعه یکدستی نداریم، نقش NGOها یا سمن‌ها (سازمان‌های مردم نهاد) در یکدست کردن مطالبات جامعه در مواردی این چنینی چیست؟

خوب هست، ولی کافی نیست. این کارها شاید یک نوع رفع ناراحتیِ وجدان برای طبقه تحصیل کرده و روشنفکر باشد که جایی دور هم جلسه بگذارند و درخواست‌هایی هم مطرح کنند. خوب است، اما اگر آن اقدامات سیاستگذاری و پژوهشی انجام نشود، مشکلی را حل نخواهد کرد. همچنین باید دید مخاطب این تشکل‌ها چه کسانی هستند و چقدر نفوذ اجتماعی دارند. به نظر نمی‌رسد نفوذ اجتماعی تشکل‌های مدنی چندان قوی باشد. باید دید که در یک جامعه مثل ایران به‌ویژه در مناطق سنتی با بافت یکدست اساسا ابزارهای مدرن مثل سمن‌ها می‌توانند کارایی داشته باشند یا نه؟

خیلی‌ها عنوان می‌کنند اگر ما به‌واسطه همین گروه‌های مردمی، NGOها، زنان را از حقوقشان آگاه می‌کردیم، جلوی خیلی از این قتل‌ها گرفته می‌شد. چرا که بسیاری از این قتل‌ها حاصل یک شب نیست؛ گویی که آن زن و آن دختر مدت‌ها متاثر از خشونت بوده‌اند. بنابراین اگر فرد با اطلاع از حقوق خود زمانی که مورد خشونت‌های اولیه قرار گرفت به مراجع قضائی و پلیس مراجعه می‌کرد، شاید کار به این مرحله(قتل) نمی‌رسید، نظر شما چیست؟

اولا باید دید که خود هنجارهای دستگاه‌های رسمی در این مورد چیست، یعنی خود نیروی پلیس یا دادگاه‌ها ممکن است مشابه همین افراد فکر کنند، یعنی همین تابوهای سنتی و هنجارهایی مانند تقدس ناموس هم می‌تواند برای آنها باشد. نکته بعدی این است که ما در کنار خانواده هیچ جایگزین دیگری را پیش‌بینی نکرده‌ایم. شما نگاه کنید که ما باورمان اساسا این است که خانواده همچنان در هر شرایطی یک کانون امن برای افراد است. اما باید پذیرفت که نهاد خانواده می‌تواند نهاد ناامنی باشد. نهاد خانواده تغییر کرده و شما به عنوان دولت و حکومت باید به فکر سازوکارهای جانشین باشید. این تغییر هم معمولا در مدرن شدن جامعه رخ می‌دهد، نهادهای سنتی کارکردهای خودشان را از دست می‌دهند، حتی گاهی تبدیل به ضد کارکرد می‌شوند. پس باید اول این موارد را شناخت و اگر دیدیم که خانواده دیگر نمی‌تواند تامین کننده امنیت باشد، به خصوص درباره خانواده‌های آسیب‌پذیر، آن وقت شما باید برای سازوکارهای جانشین آن فکر کنید.

شما یادآور شدید که باید نخست کار پژوهشی انجام شود و بعد در قالب سیاستگذاری عمل شود، احتمالا تا امروز پژوهش‌های زیادی در خصوص خشونت علیه زنان و قتل‌های ناموسی انجام شده است، نتایج آنها برای کمرنگ شدن این اتفاق‌ها در قامت عمل چه چیزی بوده است؟

در دورنمای مبارزه علیه چنین برخوردهایی می‌بینیم که هرچقدر ما امکانات آموزشی را بیشتر کنیم، هرچقدر دختران و زنان تحصیل‌کرده و پدر و مادرهای تحصیل‌کرده داشته باشیم، این اتفاقات کمتر می‌شود. هرچقدر ما بتوانیم اتصال افراد را به گروه‌های مختلف بیشتر کنیم، گویی که کمک خوبی برای کاهش این دست از رفتارها انجام داده‌ایم. برای همین هم تنوع اجتماعی اهمیت دارد. یعنی در بحث سرمایه اجتماعی هم یکی از بحث‌ها این است که اتفاقا افراد نباید وابسته به یک گروه خاص باشند، چون آن گروه خاص می‌تواند مانع پیشرفت و باعث صدمه به افراد شود. بنابراین مثلا ما باید بدانیم پدر این خانم(رومینا) با چه افرادی یا با کدام گروه‌ها در ارتباط بوده است؟ شبکه روابطش به چه شکل بوده است؟ پیش فرض من این است که اگر این فرد با گروه‌های مختلفی در ارتباط بود و متوجه نسبت در رفتارها می‌شد، خوب این فرد احتمالا تساهل بیشتری می‌داشت، مسئله‌ای را که با آن روبه‌رو شده بود، می‌توانست بهتر مدیریت کند تا اینکه دست به قتل بزند. بنابراین هرچقدر بتوانیم آموزش مدرن را بیشتر کنیم، تنوع اجتماعی و امکان ارتباط میان گروه‌های مختلف را برقرار کنیم، در نتیجه مدنظر خیلی موثر است.

اینکه گفتید هرچقدر افراد روابط متنوع‌تری داشته باشند در رفتارشان تساهل بیشتری دارند و متوجه نسبت رفتارها می‌شوند نه قطعیت در آنها، حالا سوال پیش‌ می‌آید که نقش حکومت‌ها در گسترده کردن این دامنه روابط اجتماعی و گروهی چیست؟ آنها چگونه می‌توانند بازیگر خوبی برای این مسئله شوند؟

بله، اتفاقا این بحث مربوط به همین زیرساخت‌های اجتماعی است که یعنی شما به عنوان حکومت وظیفه دارید این زیرساخت‌ها را توسعه دهید و روی آنها سرمایه‌گذاری کنید، حالا اینها چه چیزهایی هستند؟ مثلا دانشگاه‌ها و فضاهای عمومی هستند، کتابخانه‌های عمومی هستند، مثل کانون‌های پرورش فکری کودکان و نوجوانان که تحقیقات نشان داده که موثرند. یعنی به عنوان حکومت باید فضاهایی درست کنید که افراد با تفاوت‌های فرهنگی و نژادی بتوانند در کنار یکدیگر قرار بگیرند تا یکدیگر را بشناسند. شاید اگر مثلا مسئله تعصب‌های مذهبی کمرنگ‌تر بود، شاهد این اتفاقات اخیر نبودیم. بنابراین اگر بشود فضاها و زیرساخت‌ها را برای تعامل افراد مختلف فراهم کرد اینها فاصله اجتماعی‌شان نسبت به هم کم می‌شود، در عوض اعتماد اجتماعی‌شان نسبت به هم بیشتر می‌شود. اینجا مسئله اعتماد خیلی مهم است و ما ممکن است در این سرمایه‌گذاری اجتماعی کوتاهی کرده باشیم. در سال‌های گذشته به‌قدری درگیر مسائل اقتصادی بودیم که خیلی از مسائل اجتماعی را فراموش کردیم و این بحران‌ها حالا دارد یکی‌یکی خودشان را نشان می‌دهند.

خروج از نسخه موبایل