قتلِ این خسته به شمشیرِ تو تقدیر نبود (واکاویِ ابعاد قتلِ رومینا اشرفی)

محمدباقر تاج‌الدین

Honor Killing

شنیدن خبر قتل دختری به نام رومینا اشرفی توسط پدرش با داس حقیقتا شوک آور، ترسناک و عجیب است!!! کدام بی رحمی و بی مروّتی ای می تواند پدری را این چنین نسبت به کشتن فرزند خویش ترغیب کند؟ آدمی در می ماند که مگر می شود پدری فرزند خود را که عصاره وجودی اَش تلقی می شود به دست خود به قتل برساند و او را از زندگی ساقط کند؟!! واقعیت این است که قلم بر این صحیفه به آسانی نمی چرخد که بتواند این واقعۀ دردناک را توصیف کند و به تحلیل ابعاد آن بپردازد. از سوی دیگر شاید هنوز زود باشد که دربارۀ این ماجرای تلخ و دردآور سخن گفت و ابعاد و جوانب آن را با دقت مورد واکاوی قرار داد و بیشتر باید صبوری ورزید تا بخش دیگری از ابعاد این حادثۀ غمناک روشن شود.

امّا آن چه که در این نوشتۀ نه چندان بلند می توان آورد این است که چنین قتل هایی محصول شرایط فرهنگی و اجتماعی جامعه ای است که به دست انسان های همین جامعه “برساخت” شده است. انسان هایی که به عنوان “کنش گران اجتماعی” در حال تولید و بازتولید واقعیت های اجتماعی و فرهنگی خویش هستند و البته در یک رابطه دیالکتیکی و دو جانبه اقدام به چنین کاری می کنند. بر اساس دیدگاه “برساخت گرایانه” در جامعه شناسی «انسان ها هم سازندۀ جامعۀ خویش هستند و هم محصول جامعۀ خویش» و صد البته چنین ساختن و ساخته شدنی از خودِ انسان آغاز و دوباره به خودِ انسان ختم می شود. در واقع، مبتنی بر دیدگاه پیتر برگر جامعه شناس برساخت گرای اتریشی-آمریکایی مراحل سه گانه ای در این فرایند وجود دارد که انسان ها به عنوان عاملان فعال و خلاق در آغاز اقدام به برون ریزی ساحت های درونی خویش(اعم از ساحت شناختی، ساحت عواطف و احساسات و ساحت ارادی) در قالب ساحت های بیرونی(ساحت گفتار و ساحت رفتار) می کنند و آن گاه این برون ریخته ها به عنوان اُبژه هایی همان انسان ها را بیش و کم تحت تأثیر قرار می دهند و در نهایت این تأثیرات را به درون خویش می برند و دوباره به برون ریزی اقدام می کنند و چنین فرایندی بی وقفه ادامه دارد.

بر این اساس و مبتنی بر تحلیل برساخت گرایانه دربارۀ این قتل فجیع و دردآور می توان گفت هم رومینا و هم پدرش مقتول شرایط اجتماعی و فرهنگی ای هستند که هم “خود” و هم “دیگرانی” آن را ساخته و پرداخته کرده اند. خوب دقت شود که این شرایط از جایی نازل نشده اند و لزوماً از پیش تعیین شده نیستند، بلکه تعیّن این شرایط به دست خود کنش گران اجتماعی صورت گرفته و صد البته اکنون همان کنش گران در دام آن تعیّنات می افتند و چه بسا مقتول و کشتۀ آن تعیّنات هم می شوند. به زبان ساده بگویم که رومینا و البته قبل از ایشان پدرش مقتول باورها و ذهنیّت های نادرست و غلطی هستند که هم “خود” و هم “دیگران” آن ها را ساخته و پرداخته کرده اند و به هر دلیل نتوانستند از این ذهنیّت ها و باورهای نادرست رهایی پیدا کنند و این چنین در دام اَش گرفتار آمدند!!!!

به عبارت دیگر، این دختر مقتول و پدرش با دو نوع باور و ارزش متفاوت رو در روی یکدیگر قرار گرفتند و چون دو نوع تفسیر و برداشت متفاوت را برساخت کرده اند لذا زبان همدیگر را نتوانستند به درستی درک و فهم کنند و در نهایت کار به نزاع کشید و البته پدر که از یک سو خود را بنا بر یک باور نادرست مالک و صاحب دختر تصور می کرد و از سوی دیگر زور و توان اَش در این ماجرا بیشتر بود و البته آبروی خود را نیز در خطر می دید لذا به خود اجازه داد که هر کاری که می تواند با دختر اَش بکند و این چنین حیات و زندگی اَش را به پایان برساند!!! همچنین است آن مردی که به اصطلاح عاشق این دختر شده بود و به عنوان عاملی از عوامل قتل بر اساس جایگاه مردانه ای که در فرهنگ سرزمین ما دارد سرنوشت تلخی را برای دختر مقتول رقم زده است!!!

اما خوب می دانیم که این تمام ماجرا نیست و اضلاع دیگر آن عبارتند از: قوانین ضعیف و غیر کاربردی برای انسان های این جامعه در این دوره و زمانه از یک طرف که باز هم ساخته و پرداخته انسان های همین جامعه و فرهنگ هستند، نبود نهادهای حمایتی برای کودکان، نوجوانان و سایر گروه های اجتماعی و همچنین از طرف دیگر وجود هنجارها و ارزش های اجتماعی فشارآور و محدود کننده همگی مزید بر علت شده اند و چنین حادثه تلخی را رقم زده اند. به خوبی می بینیم که مجموعه ای از شرایط اجتماعی و فرهنگی ای که محصول بازنمایی های معنایی و تفسیری آدمیان همین جامعه و فرهنگ است دست به دست هم داده و این چنین سرنوشت دختری را تباه نموده است. این دختر مقتول و همچنین پدرش قربانی جامعه و فرهنگی هستند که “خودشان” و “دیگران” آن را ساخته و پرداخته کرده اند. اگر چه ممکن است میزان قصوری که متوجه آن دیگرانی است که در بروز این ماجرای تلخ و ماجراهایی از این دست سهیم بوده و هستند بسیار بیشتر از رومینا و پدرش باشد. همه می دانیم که واقعیت ها و پدیده های اجتماعی بسیار پیچیده تر از آن هستند که صرفاً از طریق برخی ساده سازی ها و تقلیل گرایی ها قابل تحلیل و تبیین باشند، لذا شاید بتوان گفت مجموعه ای از شرایط در کنار هم قرار گرفته اند که چنین حادثۀ هولناکی رقم خورده است و آن مجموعه از خود دختر مقتول گرفته تا پدرش تا خانواده اَش تا مردی که عاشق اَش شد تا فرهنگ منطقه اَش تا قوانین جامعه اَش تا هنجارها، باورها، ارزش ها و قواعد ساخته شده در فرهنگ این جامعه همه و همه مقصران و عاملان این قتل و قتل هایی نظیر آن بوده و هستند.

خروج از نسخه موبایل