اعتراضات آمریکا در سایه آزادی اسلحه

محمدرضا تهمک

«از آنجا که یک نیروی شبه نظامی منظم، برای امنیت یک دولت آزاد ضروری است، حق مردم برای نگه­داشتن و حمل سلاح، نقض نخواهد شد» (متمم دوم قانون اساسی، سند حقوق ایالات متحده، مصوب دسامبر ۱۷۹۱؛ آذر ۱۱۷۰، ربیع الثانی ۱۲۰۶، مقارن با اواخر زندیه).

جورج واشنگتن بنیانگذار اولین ارتش و رهبر استقلال امریکا از استعمار انگلیس که این مهم را به مدد نیروهای شبه‌­نظامی اولیه انجام داده بود، با سیاستمدارانی چون جفرسون، همیلتون و مدیسون برای تداوم این مهم نه تنها حق داشتن اسلحه و حمل آن بلکه نیروی شبه‌­نظامی سازمان‌­یافته را نیز برای مردم عادی قائل شده‌اند. آزادی اسلحه فضیلتی است که کارکردش خواسته یا ناخواسته، پایداری دموکراسی است؛ امنیت، توازن نسبی قوا در جامعه میان مردم و دولت، حق اعتراض و قدرت مردم. با موضوع «قدرت» باید واقع­‌بینانه مواجه شد. دولت، دامن­‌گسترده‌­ترین دستگاه اداری-سیاسی جامعه مدرن است که هم قوه قهریه سرکوب‌گر دارد، و هم چهره خصوصی می‌یابد؛ و نباید فقط چهره خصوصی داشته باشد که همه چیز را در راستای منافع و ایده‌های خود بخواهد. لازمه آن، توازن نسبی قوا در جامعه است.

نگارنده بدین واقف است که سیستم کنونی سرمایه‌­داری از طریق رسانه، نظام وام­‌دهی بانکی و … مردم را پای­‌بسته می‌کند، و از سوی دیگر، کمپانی‌های اسلحه‌­سازی  ممکن است از این قانون سوءاستفاده کنند، یا اینکه در بسیاری از کشورهای دنیا بدون آزادی اسلحه هم، دموکراسی وجود دارد. اما، این حق که ساز و کار سیاسی آنقدر در مقابل شهروندانش متواضع است که اجازه می‌دهد از قوه قهریه آن هم در شکلی سازمان­‌یافته برخوردار باشند را نمی‌توان نادیده گرفت. در برخی ایالات چون کلورادو داشتن توپ و تانک و نفربر زرهی هم برای مردم عادی آزاد است. همین است که دولت آمریکا با آن‌که اکنون پوپولیستی با تمایلات دیکتاتوری چون ترامپ سکاندار آن است که بدش نمی‌آمد از ارتش علیه مردم استفاده کند، جرأت نکرده است بصورت گسترده از قوه قهریه برای سرکوب اعتراضات مردم استفاده کند. نه در جنبش وال استریت توانست، نه در اعتراضات گسترده اخیر پس از مرگ جورج فلوید. برنده‌­ای وجود نخواهد داشت در کشوری با جمعیت ۳۲۸ میلیونی که حدود ۳۹۵ میلیون سلاح گرم در دست مردم عادی است؛ در میانگین، هر خانوار ۴ نفری تقریباً ۵ سلاح گرم دارد. هیچ ارتش عاقلی به خود اجازه آتش ­گشودن به روی چنین مردمی را نمی‌دهد، بخواهند هم نمی‌توانند با قوه‌قهریه و سرکوب سنگین خاموشش کنند. اینکه در کلیپ­‌هایی دیده می‌شود فرماندهان ارتش امریکا برای مردم زانو زده‌اند، خب، نزنند عجیب است؛ پیامدی فرهنگی در ساختاری است که مردم صاحب قدرتند. یک پیامد چنین وضعیتی همان چیزی است که رایس در مورد رشته اعتراضات اخیر پس از مرگ فلوید بدان اعتراف کرد: کشور با مشکلاتش مواجه می‌شود و برای حل آنها می‌کوشد، بجای سرکوب و پاک کردن صورت مسأله. دیگر نمونه‌های آن در تاریخ امریکا، در مبارزات استقلال امریکا و در جنگ شمال و جنوب و لغو بردگی، مبارزات دهه ۱۹۶۰ برای حقوق سیاه­پوستان و اعتراضات مداوم به جنگ ویتنام بوده است.

Screenshot 2020 09 13 GettyImages 1216403564 scaled e1591725193809 jpg WEBP Image 1200 × 800 pixels Scaled 86یک پیامد آزادی اسلحه، حق قدرتمندی مردم است. هابز می‌گوید، «انسان، گرگ انسان است». لااقل، افرادی می‌توانند گرگ انسان هم باشند، که نمونه‌های فردی و جمعی آن را در تاریخ کم ندیده­‌ایم. فروید در تمدن و ناخشنودی‌های آن درباره گفته هابز، برداشتی از گفته پلوتوس «انسان، گرگی است برای دیگر انسان­‌ها»، می‌گوید «کیست که به رغم یافته‌هایش درباره زندگی و تاریخ بتواند به خود اجازه دهد با این گفته به مخالفت برخیزد؟ اصولاً این انگیزه تجاوزگری [انسان] … آنگاه که نیروهای اخلاقی مخالفش در صحنه نیستند، بی­‌درنگ سر برمی‌آورد». فارغ از اینکه هابز و دیگران چه راه­‌حلی برای مهار چنین انسانی پیشنهاد می‌کنند، خود این گزاره راجع به خصلت انسان مهم است، و محل اندیشیدن.

دولت­‌های مدرنی که به بهانه ایجاد نظم مردم را خلع سلاح کرده‌اند، قدرت حاکمیت در برابر مردم را مستحکم کرده‌اند؛ مردم عادی را خلع سلاح کرده‌اند، وگرنه کدام خلافکار است که اسلحه مورد نیازش را نداشته باشد!؟ امریکایی‌ها که در ابتدای تأسیس دولت فدرالی­شان در نیمه دوم قرن ۱۸ از مدل حاکمیت ایرانی هخامنشی و اندرزهای کورش­نامه تأثیر پذیرفته بودند، تا یک قرن پیش فراوان با گروه‌های مسلح گنگستری، هفت تیرکش تگزاسی و … مواجه بودند، و در یک قرن اخیر کمتر. یا جنگ­های داخلی که امریکا را تا سرحد تجزیه پیش برد و ایالات جنوبی ادعای استقلال و سپس شورش مسلحانه کردند که در جریان این رشته جنگ­‌ها بیش از ششصد هزار امریکایی کشته شدند. نیز، علیرغم وجود تنوع قومی-زبانی (انگلیسی، اسپانیولی، فرانسوی، افریقایی و بومی سرخپوست؛ و گروههای کوچک زبانی چون ساموآیی، آلاسکایی، چامورو و … ) در امریکا. اما برچسب هرج و مرج و بی­نظمی و … بدان نزدند؛ صورت مسأله را پاک نکردند. حتی امریکا زبان رسمی نیز ندارد، و انگلیسی تنها بصورت دوفاکتو زبان ملی اکثریت است.

با انحصار اسلحه در دست دولت، دولت یکه­‌تاز قدرت می‌شود و با کشیدن دست نوازش به بهانه ایجاد نظم بر سر مردمان، قدرت نظامی مردم در مقابلش تضعیف می‌شود؛ همانند سیستم مردسالاری که به بهانه حمایت با کشیدن دست نوازش بر سر زنان، ضعیفه پروری می‌کند. نیچه درست می‌گوید، «آنکه ندیده است آن دستی را نیز که نوازش­کنان می‌کُشد، زندگی را خوب ننگریسته است». حق قدرت مردم بواسطه آزادی اسلحه و نیروهای شبه‌­نظامی محلی به مردم و کشور قدرت می‌دهند. این موضوع در بزنگاه ملموس می‌شود، هنگامی که مردمی که فرمی را تأسیس کرده‌اند، بخواهند تغییراتی ایجاد کنند. به نظر زیمل، افراد برای زندگی بهتر فرم­‌هایی را تأسیس می‌‌کنند (زندگی بیشتر: more life)، پس از مدتی که احساس کنند آنچه تأسیس کرده‌اند دیگر کارآمدی ندارد و برایشان مانع و دست پاگیر است، و در واقع، بیشتر روی زندگی سنگینی می‌کند (تبدیل می شود به بیشتر از زندگی: more than life) در صدد تغییر آن یا تأسیس فرم یا صورت دیگری برای زندگی بر می‌آیند. فرم‌­ها برای زندگی­‌اند نه زندگی وقف فرم‌ٔ­ها. این هنگام است که بسته به میزان قدرت و انسجام فرم پیشین، مقاومت پیش می‌آید. آنگاه، فرماسیون قبلی و کارگزاران آن در برابر خواهانان تغییر مقاومت می‌کنند. ضمن تأمل در بحث زیمل، در این تصادم، برآیند قوا به سمت کسی است که قدرت بیشتری دارد، و یک مولفه اصلی اثرگذار آن در حیات سیاسی اجتماعات، بویژه دولت­های مدرن که دستگاه گسترده­ای دارند، قوای قهریه است. در مورد تغییر در دولت­های مدرن، آنجا که دولت با ملت همگام نیست سهمگین‌­ترین برخوردها زمانی رخ می‌دهد که هم مردم عادی قوه قهریه ندارند، و هم دولت برایش مهم نیست که اکثر مردم مخالفند، مهم این است که اقلیت موافقش اسلحه دارند.

خروج از نسخه موبایل