برابری و نابرابری در جامعه مدرن (نگاهی دوباره به قشربندی اجتماعی)

تالکوت پارسونز | ترجمه: پرویز اجلالی

inequalitynew

علاقه جامعه‌شناسان به موضوع اشکال ،علل و تبیین نابرابری رو به فزونی است؛ هرچند که چندین قرن است که در جوامع بشری پایه‌های برابری درحال گسترش ونهادی شدن هستند. این گرایش در قرن هجدهم به استقلال نوع آمریکایی جامعه غربی انجامید. پیدایش و گسترش مفاهیمی مثل حقوق طبیعی و حقوق بشر تاثیر عمیقی بر تعریف حقوقی این جامعه نوین گذاشت واین نگاه در قانون اساسی آمریکا تثبیت شد. تاکید بر برابری حقوق شهروندان در نظام حقوقی این کشور ارتباط نزدیکی با مفهوم شهروندی در انقلاب کبیر فرانسه داشت والبته نمی‌توانست از اصل جدایی دولت از کلیسا جدا باشد. در آغاز چنین فرض  می‌شد که جامعه آمریکا جامعه‌ای آنگلوساکسون است. اما به تدریج این ارزش‌ها انواع اجتماع‌های مهاجران را نیز در برگرفت. سخت‌ترین ادغام مربوط به سیاهان است. می‌توان گفت که امروزه در جامعه آمریکا وابستگی به قومیت یا مذهب نیروی خود رابه میزان زیادی در جامعه از دست داده اند و جامعه از هر دو جنبه به میزان زیادی کثرت‌گرا شده‌است .

برابری و طبقه اجتماعی

با وجود ساده‌انگاریش، نظریه مارکسی نقطه عزیمت خوبی است. هرچند این نظریه در سال  1838 هم کاملاً صحیح نبود ولی امروزه با تغییرات زیادی که در جوامع پیشرفته اتفاق افتاده صحت آن بسیار کمتر شده است. اما مهمترین تغییرات کدام ها بوده اند؟ در بعد خویشاوندی مهمترین تغییر تضعیف همبستگی میان نسلی خاندان‌ها بوده که به انزوای خانواده هسته‌ای انجامیده است. یک تغییر مهم دیگر گذر از ازدواج های ترتیب داده شده به وضعیتی است که در آن  به طور نسبی آزادی فرد در انتخاب همسر.هرچند نه هنوزبدون ترجیحات انتسابی افزایش یافته و وصلت ورای مرزهای انتسابی فزونی یافته است. کاهش استحکام پیوند های خانوادگی با کاهش در پیوندهای انتسابی دیگری مثل وابستگی دینی از طریق ازدواج میان اقوام ومذاهب گوناگون وکاهش خاص‌گرایی محلی همراه بوده است. در واقع این ستون های خاص‌گرای هویت طبقاتی  جای خود را به مفهوم عام‌گرا ترسبک زندگی داده است که به سطح در آمد و دسترسی به کالاهای مصرفی مربوط می شود.

از بعد دارایی نیز دیگر نمی‌توانیم از طبقه سرمایه‌دار سخن بگوییم .یعنی همان طبقه‌ای که بر جای طبقه زمین‌دار فئودال نشسته است. در این عرصه دو تغییر مخصوص قابل شناسایی است: اول ،آن بخش از درآمد خانواده‌ها که از حرفه و شغل به دست می‌آید، نسبت به درآمد ناشی از دارایی وثروت به میزان زیادی افزایش یافته است. این وضعیت را نمی توان در دوگانه کلاسیک کارگر مزدبگیر و صاحب ابزار تولید خلاصه کرد و دوم این که حق بر درآمد ناشی از دارایی از کنترل موثر ابزار تولید به طور نسبی تفکیک شده است و امروزه بیشتر دریافت‌کنندگان سود سهام کنترلی بیش از مشتریان بر شرکتی که در آن سرمایه‌گذاری کرده‌اند، ندارند.

ترکیب مارکسی مشتمل است بر تعیین‌کنندگی مشترک ساختار طبقاتی از طریق عوامل اقتصادی وسیاسی به معنای مالکیت و کنترل منابع شرکت‌ها به اضافه ارث و نظام خویشاوندی. اما فرایند تفکیک اجتماعی در جامعه مدرن این سنتز را به هم ریخته‌است. دارایی تغییر شکل داده‌است.از سویی مالکیت به عنوان ادعای درآمد از قدرت سیاسی به عنوان حق کنترل تولید کاملاً از هم جدا شده‌اند؛ واز سوی دیگر حرفه‌مندی مهمتر از دارایی شده و به نقطه تاکید اصلی‌شان واحترام خانواده‌ها تبدیل شده‌است.البته هنوز سلسله مراتب شغلی وجود دارد ولی به‌ویژه در سطوح بالا این فقط یکی از ابعاد تفکیک اجتماعی است.

با توجه به تحولات بالا پیشنهاد می‌کنم مفهوم طبقه اجتماعی را با توجه به رابطه تاریخی‌اش با خویشاوندی و دارایی کنار بگذاریم و به جای آن مفهوم منزلت (پایگاه) طبقاتی[1] را به کار بریم. منظور واحدی از ساختار اجتماعی است که جایگاهی در سلسله مراتب نظام جامعوی  تفکیک شده، اشغال می‌کند ونقشی در کارکرد نظام دارد. در این صورت می‌توان طبقه اجتماعی را به عنوان مجموعه چنین واحدهایی بدانیم که بنا به داوری خودشان و دیگران موقعیت نسبتاً یکسانی در سلسله مراتب موقعیت اجتماعی جایگاه اشغال می‌کنند.

[1] class status
2 – این مقاله ترجمه  خلاصه ای از مقاله زیر است

Talcott Parsons.”Equality and Unequality in Modern Society  or Social Structure Revisited” in  Social Stratification Research and Theory” for the 1970  , Edward Laumann

خروج از نسخه موبایل