یکی از تحولات شگرف در سدههای اخیر، اهمیت سرمایه انسانی نسبت به دیگر اشکال سرمایه و مطرح شدن آن به عنوان نوعی منبع ثروت بوده است. بر اساس نظر لستر تارو (۱۳۸۷): «در حالی که در تمام دوره تاریخ بشر، منشأ کامیابی، دستیابی به منابع طبیعی مانند زمین، طلا و نفت بوده است، با حادث شدن تغییری ناگهانی به یکدفعه دانش، جایگزین منابع طبیعی گردید» (به نقل از بانک جهانی، ۱۳۸۷: ۱۳۹). این تحول موجب شد که سرمایهگذاری در سرمایه انسانی و توانمندسازی افراد بهعنوان اولویت اصلی در امر توسعه مورد توجه قرار گیرد. در این راستا، توسعه دسترسی به آموزش [عالی] نیز در اکثر کشورها مورد توجه قرار گرفت.
با قبول دانایی بهعنوان یکی از حقوق بشر [حقّ شهروندان برای دانستن] در جهت خودشکوفایی فردی و انسانی و چه به عنوان پیششرط اساسی برای توسعه، میتوان رشد و توسعه فرهنگی در جامعه را موکول به وجود شهروندانی دانست که قادر باشند با مراجعه به عقل و تجربه خود به تفکر و خلاقیت بپردازند. از لوازم ساختاری برای بسط و توسعه این وضعیت، وجود جوّ آرام و علممداری است که از تولید پایدار، مستمر و متوازن علوم در عرصههای مختلف حمایت کند و پایهای برای ارزیابی کارایی و کیفیت علمی در سطوح مختلف اجرایی و مدیریتی فراهم کند. وجود عوامل مذکور بهنوبه خود، مقوّم توسعه همهجانبه جامعه در ابعاد مختلف بوده و موجبات شخصیت پویا در انسانها را فراهم میآورد؛ بهطوری که اسباب رقابت ناسالم، مدیریت واگنی، گسیختگی اجتماعی، سوءظن اجتماعی و سوءاستفاده از یافتهها و دستاوردهای علمی، برچیده شده و در عوض شاهد افزایش بهداشت سازمانی، دلبستگی به جامعه، اخلاق کار اکثریت در قبال جامعه کل، اعتماد تعمیمیافته و رقابت سازنده خواهیم بود. از طرفی تحقق شرایط مزبور خود منوط به آن است که هریک از نظامهای چهارگانه جامعه: نظام اقتصادی، نظام سیاسی، نظام جماعتی، و نظام فرهنگی لوازم ساختاری لازم برای تحقق و تعامل مستمر و بهینه پژوهشهای علمی را فراهم آورند؛ این در حالی است که حداقل در جوامع توسعهنیافته وجود ترس، ناامنی و استبداد و قانون حاکمیت [بهجای حاکمیت قانون] باعث سلب آرامش و نگاهی خاصگرا در توسعه علمی میگردد. جریان رقابت در این جوامع به دلیل شرایط فوقالذکر، ناسالم و به نفع جریانهای ذینفع و صاحب قدرت است. بنابراین مدیریت این جوامع بدون داشتن یک نظام علمی کارا، ناممکن و یا حداقل بسیار سخت خواهد بود.
بنابراین بهطور تلویحی میتوان اظهار کرد که کارایی علمی بهعنوان: تولید پایدار، مستمر و متوازن علوم در سطح جامعه (چلبی، ۱۳۹۳)، نیازمند شایستهسالاری در ابعاد و سطوح مختلف جامعه برای تحقق بهصورت کامل است. این در حالی است که واقعیت جامعه ایران بهطور کلی و دانشگاهها و فضای آکادمیک بهطور خاص حکایت از آن دارد که «شایستهسالاری» بهعنوان یکی از متغیرهای مهم و حلقههای مرکزی کارایی علمی، در سطوح وسیعی نادیده گرفته شده و بیاهمیت انگاشته میشود که خود این امر میتواند مقدمهای باشد برای: مدیریت واگنی، تجاریسازی دانشگاهها و توجه به کمیت به جای کیفیت در عرصه تولید مقالات و پرورش نخبگان دانشگاهی، خاصگرایی بهجای عامگرایی، خانوادهگرایی و گسترش تضادهای اجتماعی مختلف و بههمراه آن تسری احساس تبعیض و بیعدالتی در بین دانشجویان و حتی سطوح بالاتر. مجموعه عوامل فوقالذکر میتوانند موجب هرز رفتن انرژی فردی و امکانات سازمانی شده، اسباب فساد اداری را به همراه آورده و علاوه بر آن موجب خشم و غضب اخلاقی گردند. نتیجه نهایی امر، کاهش کیفیت و کارایی علم در سطح کلی جامعه است. در حالیکه اگر موجبات افزایش توجه به شایستهسالاری؛ حداقل در فضای دانشگاهی فراهم شود، خود میتواند پیامدها و نتایج مثبت عدیدهای در سطوح خرد، میانه و کلان بههمراه داشته باشد: افزایش انگیزه دانشجویان برای پژوهشگری و گفتوگوهای علمی، خودمختاری نسبی و گردش نخبگان در جامعه و احترام متقابل، و در نهایت دلبستگی به جامعه و تقویت اعتماد تعمیمیافته.
برای تقویت و گسترش شایستهسالاری با فرض سادهانگاری و با فرض حداقل فضای آکادمیک دانشگاهها، میتوان پیشنهادات زیر را برای هریک از نظامهای چهارگانه جامعه مطرح نمود:
نظام اقتصادی: تقویت اقتصادی پویا و لزوم توجه به کنش ابزاری و تعقلگرایی ابزاری، توسعه فرصتهای مالی و تشکیلاتی برای بسط و توسعه متوازن علوم
نظام سیاسی: تضمین آسایش و امنیت (بهویژه امنیت فکری) و خودمختاری فردی و وجود فرصتهای حمایتی از سوی دولت، و ایجاد آزادی در سایه حاکمیت قانون
نظام اجتماعی: رشد حداقلی انسجام جامعهای در جامعه جهت افزایش انرژی فردی و همافزایی برای تولید علم که خود زمینه سایر شرایط برای کارایی علمی است؛ از جمله: مسئولیت اجتماعی اکثریت در قبال جامعه کل، وفاق حداقل فعال و گسترش عدالت رویهای
نظام فرهنگی: عامگرایی و توجه به گسترش و تولید علم و خرد در سطوح مختلف جامعه.
در خاتمه ذکر این نکته ضروری است که برای توسعه کارایی علمی و تقویت متوازن و پایدار علوم در جامعه که خود زمینهای است جهت افزایش رقابت سازنده و توجه به مطالبات مختلف جامعه دانشگاهی، علاوه بر شایستهسالاری به متغیرها و عوامل دیگری نیز نیاز است؛ مانند: حاکمیت قانون، عامگرایی، مساواتطلبی، انسجام اجتماعی، رقابتپذیری سازمانی، آزادی علمی، و… . تمام این عومل با یکدیگر همبستگی داشته و بر هم تأثیر و تأثر میگذارند؛ لذا در این نوشتار برای بررسی و تحلیل دقیقتر صرفاً بر متغیر شایستهسالاری تأکید نمودیم.