دیگر نه الفاظ عربی به کار آید و نه استخوان‌های اجدادی

داود فریحی

freecare

در سایر دول کالسکه‌ای آتشی روزی سیصد و پنجاه فرسخ راه می‌روند و در ایران چاپارهای دولتی اغلب اوقات نصف منازل را پیاده طی می‌کنند. مداخل اکثر کمپانی‌های بلجیک از مداخل تمام دولت ایران بیشتر است. وقتی کسی حالت ایران را با اوضاع فرنگ تطبیق می‌کند، غریق حیرت می‌شود که با این همه نعمات طبیعی که خداوند عالم به ایران عطا فرموده، اولیاء این دولت باید چقدر تدبیر کرده باشند که چنین ملکی را به چنین ذلت رسانیده باشند، یقین وزرای سابق ایران به هیچ وجه نمی‌دیده‌اند یا اصلاً شعور نداشته‌اند، یا خائن دین و دولت بوده‌اند والا چگونه می‌شود که سال‌ها میان همه معایب وزارت کرده باشند و به مقام رفع هیچ یک از آنها برنخواسته باشند.
در ایران یک طاعون دولتی هست که تمام ولایت را گرفته حاصل ملک را آتش می‌زند، بنیاد جمیع بناهای دولت را زیر و زبر می‌کند، شهرها را سرنگون می‌سازد و ریشه‌ی آبادی را از همه جا برمی‌کند. این بلای مهیب را که در سایر دول ارذل و اشد دزدی‌ها می‌‌نامند، در ایران مداخل می‌گویند و سال‌ها است که این مملکت را غریق دریای ذلت دارد و هنوز هیچ یک از وزرا رفع این بلای ملی را قابل‌التفات خود نشمرده است.
کدام یک از خرابی‌های ایران را گویم: پریشانی لشگر؛ چه احتیاج به بیان دارد؟ اغتشاش استیفا، بیش از این چه خواهد بود؟ گرسنگی نوکر، تعدی حکّام، ذلت رعیت، هرج‌و‌مرج دستگاه دیوان، افتضاح و خطرات خارجه، همه‌ی این معایب از آفتاب آشکارتر است و چیزی که رفع این خرابی‌ها و نجات ایران را در نظرها محال ساخته است، غفلت و بی‌قیدی اولیای این دولت است. چنان آسوده و مطمئن نشسته‌اند که گویی راه تشویش را تا هزار سال دیگر بر ایران مسدود ساخته‌اند. خیال می‌کنند که استقلال دولت و نعمات استقلال را تیول ابدی گرفته‌اند و حال آنکه چنین نیست، اغتشاش هند ابدی نخواهد بود، صدمات فرنگ روس را همیشه مشغول نخواهد داشت، روش پولیطیک‌های ملی برای خاطر هیچ کس تغییر نخواهد یافت. آذربایجان، فارس، مازندران، عربستان، این گلستان‌های آسیا هزار مدعی دارند. اگر بدانیم سکوت این مدعی‌ها به چه جای باریک رسیده یقین اینطور آسوده نخواهید نشست. خدا آن روز را نصیب پادشاه اسلام نماید که 5 نفر از وزرا بفهمند که کشتی دولت به کجا رسیده و به کجا می‌رود؛ ولی هزار افسوس که اعتماد ما بر اوضاع گذشته، ما را به کلی از اوضاع حالیه غافل ساخته است.
وزرای ایران قدمت تاریخ ایران را سد جمیع بلاها می‌دانند؛ هرچه فریاد می‌کنی سیل رسید، می‌گویند سه هزار سال است همینطور بوده‌ایم و بعد از این هم خواهیم بود؛ سرکار وزیر، آن وقتی که شما در آسیا به‌طور دلخواه خود سلطنت می‌کردید، آن کسی دویست فرسخ راه را در 10 ساعت طی نمی‌کرد. آن وقتی که انتظام دولت را به قطر شکم می‌دانستند، آن ایام مدتی است گذشته است. حالا در سه هزار فرسخی ایران یک قلعه‌ی آهنی می‌سازند و می‌آیند محمره را در 2 ساعت منهدم می‌کنند. حالا در مقابل اقتدار دول همجوار نه الفاظ عربی به کار می‌آید و نه استخوان‌های اجدادی. حالا چیزی که لازم داریم علم است و بصیرت. هزار قصیده‌ی عربی حفظ داشته باشید و هزار فرمان نجابت ابراز نمایید، باز نخواهید فهمید که دولت ساردانیا (ایتالیای امروز) که از آذربایجان کوچک‌تر است و 10 سال قبل از این 12 کرور مالیات داشت، چطور شد که حالا 30 کرور مالیات دارد؟ می‌دانم خواهید فرمود ولایت را نظم دادند، مردم را آسوده ساختند، مملکت را آباد کردند. این الفاظ را ردیف کردن آسان است، اما وقتی که از شما بپرسند راه آبادی ولایت کدام است؟ همان الفاظ بی‌معنی‌ را خواهید گفت که هر احمقی در هر ایام گفته است.
اگر ما بخواهیم فقط به عقل طبیعی خود حرکت کنیم، منتها ترقی ایران مثل ایام کیومرث خواهد بود. علم ورای عقل است؛ هر گاه اوضاع فرنگ را به حالت 4 هزار سال قبل از این برگردانند، وزرای ایران به زور عقل خود عالم را مسخر خواهند کرد. اما امروز درجه‌ی اجتماع علوم بشری به جایی رسیده که عقل طبیعی در تصور آن حیران است؛ مثلا هر گاه دو هزار نفر آدم بسیار عاقل ایرانی جمع بشوند و تا یک سال با هم خیال کنند که بانک چه چیز است، یقینا در اولین نقطه‌ی آن معطل خواهند ماند.
عقل فرنگی به هیچ وجه بیشتر از عقل ما نیست، حرفی که هست در علوم ایشان است و قصوری که داریم این است که هنوز نفهمیده‌ایم فرنگی‌ها چقدر از ما پیش افتاده‌اند. ما خیال می‌کنیم که درجه‌ی ترقی آنها همان قدر است که در صنایع ایشان می‌بینیم و حال آنکه اصل ترقی ایشان در آیین تمدن بروز کرده است و برای اشخاصی که از ایران بیرون نرفته‌اند، محال و ممتنع است که درجه‌ی این نوع ترقی فرنگ را بتوانند تصور نمایند.

خروج از نسخه موبایل