پیوند «فساد سیستمی» با «دانش رسمی»

نعمت‎الله فاضلی، دانشیار پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگی

Corruption

انگاره– یکی از امور آشکار درباره جامعه معاصر ایران وجود «فساد سیستمی» در نظام اداری آن است. یکی دیگر از امور آشکار هم این است که این فساد را عموماً افرادی انجام می‌دهند که نه تنها «آقازاده» بلکه «تحصیلکرده» هم هستند. نیازی نیست اسامی اختلاس‌کننده‎ها را بیان کنیم، اغلب آنها مدرک تحصیلی دارند و دانش‌آموخته‎اند. آیا پیوندی میان تحصیل‌کردگی و فساد وجود دارد؟ اگر از این زاویه نگاه کنیم که همه دانش‌آموخته‎ها اختلاس‌کننده نبوده‎اند، می‌توان گفت خیر، پیوندی میان تحصیل دانش و انجام اختلاس وجود ندارد. اما اگر از این زاویه نگاه کنیم که همه یا اغلب اختلاس‌کننده‎ها، تحصیلکرده‎اند، لابد باید به این بیندیشیم که میان تحصیل کردن و اختلاس همبستگی هست.

«اُلریش بِک» جامعه‎شناس بلندآوازه در کتاب کلاسیک و جهانی‎اش «جامعه‎ خطر» (۱۹۸۶) توضیح می‎دهد که نظام‌های معرفتی که تاکنون شکل گرفته‎اند یکی از مخاطرات جهان کنونی ما هستند. او با تکیه بر تجربه کشورهای توسعه‌یافته تلقی خاصی از دانش خطرآفرین را توضیح می‎دهد که کمتر شامل حال ما می‎شود. اما سخن او که دانش‌ها هم مخاطره‌آمیز هستند، کاملاً واقع‎بینانه است.

در ایران ما مخاطرات دانش عمدتاً ریشه در دانش رسمی دارد؛ دانشی که نظام دانشگاهی ما با صدور انبوه مدارک تحصیلی آن را تولید و بازتولید می‎کند. دانش رسمی، به تعبیر «مایکل اَپل» در کتابش «دانش رسمی» (۱۳۹۷)، دانشی است که «فاقد ماهیت انتقادی» است و صرفاً در خدمت «هدف‌های ابزاری» نظام قدرت و سلطه قرار دارد. باری، فرض معقولی است که گمان کنیم وقتی در نظام آموزشی کشوری افراد را بدون تفکر مستقل، بدون تفکر انتقادی، بدون حس مسئولیت اجتماعی و بدون توجه به ارزش‌ها و باورهای دموکراتیک و انسانی اصیل پرورش دهیم، این افراد تحصیلکرده در اولین فرصت که نصیب شان شود، اختلاس و فساد کنند.

این تحصیل‌کرده‌ها، از جمله خطرات جدی برای جامعه هستند. دانش رسمی حاکم و رایج در نظام آموزشی و آموزش عالی ما چنین خطراتی را به طور سیستمی تولید می‌کند. از این رو گمان می‌کنم یکی از مفاهیمی که به کمک آن می‌توان مخاطرات دانش رسمی در ایران را توضیح داد، پیوند میان این دانش با مقوله فساد است. هم داستان دانش رسمی داستان بلندی است، هم داستان فساد سیستمی در ایران طولانی است. در اینجا می‎خواهم صرفاً اشاره‎ای کنم به پیوندهای میان این مقوله.

فساد را می‎توان بهره‌برداری از منابع مادی و معنوی متعلق به جامعه برای هدف‎ها و منافع شخصی تعریف کرد. بر این اساس اقسام گوناگون فساد در نظام‎های سیاسی و اداری وجود دارد. تاکنون درباره زمینه‎ها و عوامل گوناگون سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی فساد سیستمی بحث شده است. ضمن تأیید و تأکید بر همه آن عوامل، گمان می‏‌کنم کمتر درباره سهم و نقش دانش و دانشگاه در شکل و گسترش و تداوم فساد سیستمی توجه شده است. از این رو نکته‏‌ای که می‌خواهم در این یادداشت بر آن تأکید کنم این است که دو چیز در بحث فساد کمتر به آن توجه شده است. اول اینکه «دانش فاسد» خود یکی از زمینه‏‌های گسترش و تداوم فساد است؛ دوم اینکه «نیروی انسانی فاسد» دارای مدرک تحصیل رسمی از دیگر عوامل فساد است. دانش فاسد، همان «دانش رسمی» است که دانشگاه‌ها به تولید انبوه آن مشغولند.

افرادی که وسوسه می‏‌شوند از سیستم‎های اداری برای منافع شخصی خود سوء استفاده کنند، در سازمان‎هایی می‎توانند بیشتر و سهل‌تر به اهدافشان برسند که سازمان فاقد روح و فرهنگ بهره‌برداری از دانش و نیروی خلاق و کارآمد است. حاشیه راندن دانش و نیروی کارآمد نه تنها خود شکلی از فساد نظام یافته است، بلکه زمینه‌ای برای شکل‌گیری فساد بیشتر و تداوم آن است. از این دیدگاه، جوامعی که بتوانند سیستم‌های مبتنی بر رقابت معرفتی ایجاد کنند، کمتر از سیستم‌های فاقد چنین رقابتی درگیر فساد می‌شوند. البته منظور از دانش در اینجا دانش اصیل است، دانشی که اعتبار آن را نه نظام‌های بوروکراتیک رسمی بلکه اجتماع علمی تأیید کند. امروزه سازمان‌ها در جوامعی مانند ایران با تکیه بر مدارک تحصیلی که به صورت صوری اخذ شده‌اند و صاحبان آنها فاقد صلاحیت و شایستگی هستند، پُست‌های اداری را در نوعی بازی فریبکارانه در اختیار دارندگان مدارک تحصیلی قرار می‌دهند. این افراد از نظر رسمی تحصیلکرده، صاحبنظر و متخصص شناخته می‌شوند. اما در واقعیت این افراد، چنین مدارک تحصیلی را از طریق زد و بندهای اداری کسب کرده‌اند تا جای هیچ گونه حرف و حدیثی باقی نماند!

مفسدان چگونه صاحب جایگاه می‌شوند

این شبه‌متخصصان خود را با تکیه بر دانشی که صرفاً جنبه رسمی دارد، لایق اشغال پُست‌های اداری می‌دانند. این افراد با اتحادهای استراتژیکی که با مقامات دارند، صاحب منصب می‌شوند و از این طریق دستشان به منابع قدرت و ثروت باز می‌شود. از این رو، این افراد که نه «صلاحیت حرفه‌ای» دارند و نه «اخلاق دانشگاهی» را می‌شناسند، می‌توانند به شیوه‌های مختلف نظام اداری را در خدمت هدف‌های شخصی‌شان قرار دهند. اگر از این زاویه به مقوله فساد نگاه کنیم، می‌بینیم که میان فساد و «ناشایسته سالاری» نوعی همبستگی وجود دارد.

نکته کلیدی این است که در ایران در تمام دوره معاصر از مشروطه تا امروز فساد رایج بوده و از میزان آن نیز کاسته نشده است. فساد سیستمی در ایران در گذشته عمدتاً مبتنی بر قبیله‌گرایی و خویشاوندسالاری و تکیه بر وفاداری‌های سیاسی و حزبی بود؛ اما امروزه فساد در شکل دیگری خود را تولید و بازتولید می‌کند. اگر نگاهی به پرونده و شخصیت افرادی کنیم که دست آنها در زمینه اختلاس و فساد آلوده است، می‌بینیم همه یا اغلب آنها تحصیلکرده‌اند. این تحصیلکرده‌ها عموماً همان صاحبان مدارک و «دانش رسمی» هستند. فساد امروزه از طرق مختلف انجام می‌شود، اما یکی از راه‌های آن همین نظام آموزش عالی است که دانش رسمی را گسترش می‌دهد. اگر به شاخص‌های فساد و رتبه کشورها در این زمینه نگاه کنیم، می‌بینیم کشورهایی که از نظر مبارزه با فساد موفق‌تر بوده‌اند، کشورهایی هستند که نظام آموزش عالی کارآمدتری دارند و دانشگاه‌ها و مؤسسات آموزش عالی آنها افراد کارآمد اجتماعی تربیت می‌کنند.

می‌دانیم که فساد مقوله جهانی و پیچیده‌ای است که از سوی «سازمان بین‌المللی شفافیت» هر سال گزارشی از موقعیت کشورها بر اساس «شاخص جهانی فساد» ارائه می‌دهد. این سازمان ۱۸۰ کشور جهان را براساس مؤلفه‌ها و شاخص‌های گوناگون از نظر دموکراسی، رعایت قانون و میزان شفافیت ارزیابی می‌کند. بر اساس گزارش این سازمان، ایران سالانه کم و بیش در زمره کشورهایی با تراز پایین‌تر از حد متوسط قرار دارد.

کشورهای اسکاندیناوی و توسعه‌یافته اروپایی و غربی که نظام‌های آموزشی و آموزش عالی توسعه یافته و کارآمد دارند در مطالعه سازمان بین‌المللی شفافیت بهترین رتبه را دارند و کشورهای دارای نظام آموزشی و آموزش عالی توسعه نایافته و باکیفیت ضعیف بدترین وضعیت را دارند. اگرچه ایران از جمله کشورهایی است که به تلاش همه‌جانبه برای کاهش فساد در نظام مدیریت اقتصاد و سیاست نیازمند است؛ اما یکی از این فعالیت‌ها باید ارتقای کیفیت نظام آموزشی و آموزش عالی باشد.

آموزش عالی چرا نظام اداری را کارآمد نکرده است

در دهه‎های ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ بنابر گزارش «جورج بالدوین» و «تاس مکلئود» (دو گروه از مشاوران دانشگاه هاروارد در دهه ۳۰ و ۴۰ به ایران سفر کرده بودند) کمبود دانش و نیروی انسانی کارآمد از جمله علل و زمینه‌های فساد در نظام اداری ایران بود. اما امروزه با گذشت بیش از۵۰ سال از آن زمان، یکی از مهم‌ترین تحولات جامعه ایران گسترش آموزش عالی و بویژه گسترش دوره‌های تحصیلات تکمیلی است. به گونه‌ای که در حال حاضر جامعه ایران ۱۴ میلیون دانش آموخته و نزدیک به ۴ میلیون دانشجو دارد. این جمعیت بزرگ ظاهراً باید نظام اداری ایران را کارآمد و به سوی حکمرانی خوب و موفق هدایت کرده باشند. پرسش این است که چرا چنین نشده است؟ دو پاسخ روشن می‌توان به آن داد. یکم؛ این نیروی دانش‌آموخته از شایستگی‌های دانشگاهی کافی برخوردار نیستند؛ دوم؛ نیروهای کارآمد و شایسته در جای واقعی‌شان در نظام اداری قرار نمی‌گیرند. هر دو پاسخ متأسفانه درست است.

اگر چه نظام آموزش عالی با چالش‌ها و نقدهای جدی روبه‌رو است، اما در کل می‌توان گفت در جامعه ایران برخلاف گذشته به این موفقیت دست یافته‌ایم که اولاً دانش نظری، فکری و فنی لازم در حوزه‌های مختلف را خلق کرده و در اختیار داریم؛ ثانیاً جمعیت قابل توجهی از نیروهای انسانی کارآمد در طول این دهه‌ها تربیت شده‌اند. از این رو برای ایجاد سیستم سالم می‌بایست براین قابلیت‌ها و ظرفیت‌های شکل گرفته در جامعه توجه کنیم. همه اینها در حالی است که در دهه‌های اخیر با بلامصرف و بلا اثرشدن دانش خلق شده مواجه بوده‌ایم و پس از آن سردرگمی و بلاتکلیفی نیروی انسانی کارآمد و مؤثر در نظام ایده‌آلی و سیاسی ایران است. واقعیت تلخ این است که در ایران امروز «هیچکس سر جای خودش نیست» و «دانش‌های موجود نیز در مجاری خود قرار نگرفته‌اند.»

از کجا شروع کنیم

این موضوع در کنار علل و زمینه‌های متعدد حقوقی، فرهنگی، تاریخی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی یکی از علل و زمینه‌های تداوم و گسترش فساد در نظام حکمرانی کشور است که کمتر به آن توجه می‌شود. برای مبارزه یا کنترل فساد به عنوان پدیده ساختاری نمی‌توان انتظار داشت ساختارها و سیستم‌ها کاملاً دگرگون شده و سپس فساد کاهش یابد. اما آنچه قابلیت اجرا دارد و به عبارتی شدنی است، این موضوع است که از نقطه‌ای آغاز کنیم که امکان تغییر برای آن امیدبخش باشد. دانش می‌تواند یکی از این آغازها باشد. اگر اراده ملی برای «شایسته سالاری» در نظام سیاسی و مدیریتی کشور شکل بگیرد و در این سیستم قوانین و شیوه‌های جذب و عزل و نصب نیروی انسانی بر پایه «رقابت معرفتی» و «شایستگی» انجام شود، می‌توان امید داشت تا حدودی شاخص جهانی فساد در ایران اصلاح شده و به جامعه سالم‌تر نزدیک شویم.

البته تکیه و توجه بر دانش و نیروی انسانی مؤثر و کارآمد در صورتی امکانپذیر است که جامعه ما بتواند برای دانش، نقش و جایگاه آن در شکل دادن سیستم و سازمان کارآمد اهمیت قائل شود. از طرف دیگر در نتیجه آشفتگی و درهم ریختگی سیستم و نظام مدیریتی کشور به شکل‌های مختلف نوعی سرخوردگی و بی اندیشگی برای نیروی انسانی دانش‌آموخته کارآمد و شایسته ایجاد شده است و ما برای مواجهه با فساد سیستمی گمان می‌کنم چاره دیگری نداریم جز «بازاندیشی انتقادی» در زمینه راهبردها و راهکارهایی که تاکنون برای جذب و به‌کارگیری نیروی انسانی در نهادها و سازمان‌ها داشته‌ایم.

سازمان و فقدان رویکرد دانش‌محور

علاوه بر این فرهنگ سازمان در ایران امروز به شدت تحت تأثیر آشفتگی‌ها و فقدان شکل‌گیری «سازمان دانش بنیان» دچار نوعی آنومی یا بی‌هنجاری شده است. سازمان در ایران درگیر شکلی از فساد ناشی از ضعف یا فقدان رویکرد دانش محوراست. با توجه به حضور میلیون‌ها دانش آموخته و انبوهی از دانش‌های شکل گرفته و نشریافته و آگاهی گسترده‌ای که آموزش عالی در جامعه ما ایجاد کرده است، ما باید موقعیت اکنون خودمان را بر اساس این قابلیت‌ها و «ظرفیت‌های معرفتی» بازاندیشی کنیم. راه‌ها و راهبردهایی که تا این لحظه مانع از «کارکردی شدن دانش» در سیستم و نظام مدیریتی کشور شده را بشناسیم و این امکان را فراهم کنیم که دانش‌آموختگان کارآمد بتوانند خود را در سیستم مدیریتی کشور به شیوه نهادی مستقر سازند.

سازمان در ایران امروز ما راه دیگری برای بازاندیشی و سازماندهی مجدد خود جز از طریق توجه و تکیه بر دانش ندارد. در دهه‌های اخیر با مفاهیم ایدئولوژیکی مانند «تعهد» یا تکیه بر برخی شعارها مانند ارزش‌های دینی یا انقلابی مانع از این شدیم که دانش بتواند در فرهنگ سازمان و نظام مدیریتی کشور جایگاه کلیدی اثربخش و کارکردی خود را ایفا کند. امروزه کشورهایی که از نظر شاخص جهانی فساد بالاترین رتبه‏‌ها را دارند، کشورهایی هستند که در آنها فرهنگ سازمان متناسب با پیشرفت‎های دانش پویا می‌شوند. ما هم می‎توانیم از تجربه‌های جهانی برای مبارزه و مواجهه سیستمی با فساد استفاده کنیم.

خروج از نسخه موبایل