خلاصه كتاب نظريه های رفاه جديد اثر تونی فيتزپتريك (فصل اول)

مسعود آذرنگ

New Welfare Teory
محافظه کاری در برابر سوسیال دموکراسی:

از دهه ی 1940تا پایان دهه ی1960 ، در بیشتر کشورهای پیشرفته به نظر می رسید که سوسیال دموکراسی طراح آینده است .

اندیشه ی بازار آزاد با بروز رکود اقتصادی و به دنبال آن جنگ جهانی دوم  مرده بود و محافظه کاران اجتماعی قایق های خود را در مسیر موج سیاسی تازه ای به حرکت درآورده بودند که مقصد آنها با  هدفهای پیشین آنها تفاوت داشت .

به طور کلی باید اشاره کرد که محافظه کاران در تلاش بوده اند تا نابرابری های بازار آزاد سرمایه داری را تثبیت کنند، در حالیکه سوسیال دموکراتها کوشیده اند ضمن پرهیز از زبان و بیان و بسیاری دلالتهای مساوات طلبی ، شکل تازه ای از برابری عرضه کنند.

محافطه‌کاران مدرن

منظور از محافظه کاری در اینجا اشاره به طیفی گسترده از افکار جناح راست است (آنچه در توصیف اندیشه های محافظه کاری محوری است طرفداری از “آزادی بسامان “است .به گفته ی کِِِِه کِس ، محافظه کاری اندیشه ای است که آن گونه آرمانها انتزاعی که جامعه موجود را نتوان با آنها تطبیق داد مردود می شمارد . در مقابل محافظه کاری از درون جامعه به بیرون کار می کند و می کوشد عواملی را بشناسد که مردم را قادر به حیاتی نیکو می کند و متقابلاً موانع آن را از بین ببرد. محافظه کاری بیشتر نوعی گرایش است تا نوعی مانیفیست. گرایشی که با چهار تعهد کلی مشخص میشود .1- تردیدی نسبت به مفاهیمی چون جامعه  آرمانی یا راه واحده برای زندگی 2-ارزش دادن محدود به کثرت گرایی بدون رسیدن به نسبی گرایی 3- سنت گرایی4- نوعی بدبینی سازنده به کوتاهی های طبیعت بشر و محدودیتهای عمل اجتماعی.

لیبرال‌هاو اختیارگرایان بازار آزاد

از روز های به یاد ماندنی نازیک (1974)و هایک (1982) به بعد،نوآوری های نسبتا کمی در این عرصه صورت گرفته است. با آنکه نازیک به این نتیجه رسید که می تواند مبانی و پایه هایی برای اصول اختیار گرایی خود وضع کند، گاتی یر این باور است که برای یافتن مبانی و پایه های اصول اختیار گرایی باید جای حقوق طبیعی ، به دنبال “توافق متقابل” بگردیم. بدین معنی که اگر افراد با توجه به خیر دیگران اقدام کنندو فقط منفعت خود را در نظر نگیرند احتمال موفق شدن آنها بیشتر می شود .

این آموزه ی حداکثر سازی ُمقید بدین معنا است که حساسیت اخلاقی باید مکمل عقلانیت ابزارگرا (وسایل هدف) باشد.

آنچه این بیان را به بازار لیبرال پیوند می دهد این اعتقاد گاتی یر  است که جوامعی که بر پایه ی اصل منفعت فردی سازمان یافته باشند چون با ترجیحات اکثر مردم سازگاری دارند، ثمرات به مراتب بیشتری به بار می آورند.

      آنچه باعث تردید در فلسفه ی امتیاز متقابل می شود  این است که قید متقابل فقط برای کسانی سودمند است که به اندازه ی کافی برابری داشته باشند تا اساساً در همان آغاز به آن رضایت دهند .

به عقیده ی ناورسن که مدافع مالکیت خصوصی است ، دخالت در آزادی فقط از اقدام ها سرچشمه می گیرد بدین معنی که اگر شخصی مشوق آزادی کسی نباشد، هرگز از این رهگذر در آزادی  او دخالت نمی کند .

      در پاسخ ناورسن باید گفت که عدم کمک به افراد دخالتی در آزادی آنها نیست ، ولی در مواقع خطر چطور؟وقتی جان کسی در خطر است و تو می توانی او را نجات دهی عدم کمک تو کار غیر عادلانه است. دیگر اینکه ناورسن به شرایط و تاثیرات روانی نیکویی  به دریافت کننده ی آن بی توجه است و فقط بر دهنده ی خیرات تاکید دارد.

      آنچه در این میان قابل توجه است پذیرش استدلالهای طبقه ی بازرگان و سوداگری از سوی احزاب متمایل به چپ است ، گرچه بعضی از این احزاب  توجه  یافته اند که وقتی شرکتهای بزرگ به شکلی فزاینده عهده دار نقشی شوند که زمانی از سوی احزاب بازی می شد احتمال بروز بحران در حکمرانی زیاد می شود . از پیامدهای این امر شکل جدیدی از بحران مشروعیت است که رای دادن  دیگر ابزار کنترل محسوب نمی شود. علاوه بر آن نابرابری های ناشی از بازارهای آزاد ظاهراً اجتناب ناپذیر  تلقی می شود. بدین ترتیب «آزادی بسامان» که از سوی لیبرال ها  و اختیارگرایان حمایت می شود، متضمن دشمنی با دولت غیر حداقل و مخصوص هر نوع نظام باز توزیع رفاهی است .

لیبرالها و اختیارگرایان بازار آزاد هر چند غیرکمال گرا هستند، در شمار محافظه کاران محسوب می شوند، زیرا مایلند مبادلات بازار آزاد را در قالب نظامهای مالکیت و الگوی توزیع مجدد تعریف کنند .

نومحافظه کاری

طیفی دیگر از مبانی فکری جناح راست وجود دارد که صراحتاً و آشکارا کمال گراست. در این طیف سرمایه داری بازار ستایش می شود اما بازارهای آزاد را شرط کافی برای یک جامعه نیکو قلمداد نمی کنند .

استراوس معتقد است که لیبرالیسم به علت ساده انگاشتن اعتقاد به پروردگار ، ارزشهای معنوی را متزلزل کرده و جامعه را به فساد کشانده است. بنابراین دموکراسی باید از لیبرالیسم فاصله گیرد و جامعه باید از فردیت گرایی عقلانی دور شده و به نوعی محافظه کاری مردمی معطوف گردد.

کریستول استدلال می کند که نابرابریهای بازار بازتابی از نابرابری های طبیعی است و هر گونه تلاش برای اصلاح جز از طریق مذهب ، بی فایده است. بدین ترتیب نومحافظه کاری به یاری سه ستون سرمایه داری شرکتی، اعتقادات اخلاقی و مذهبی ارتدوکس ،و ناسیونالیسم بنا شده است .

همیلفراب معتقد است این دولت رفاه است که از طریق پاداش دادن به رذیلت و مجازات کردن فضیلت، فقر را پدید می آورد. کریستول و خانم همیلفراب هر دو خواستار انقلابی اقتصادی در مسیر بازارهای آزاد هستند که با انقلابی اخلاقی در مسیر اخلاقیات بورژوایی همراه باشد این امر نیازمند ایجاد انگیزه های مالی و آموزش خوب وبد مردم است .

مید بر دولت رفاه اتهام می زند که به بهای نادیده گرفتن تکالیف اجتماعی و اخلاقی برحقوق اجتماعی تاکید کرده است .

نو محافظه کاران نیز به آزادی باور دارند ،گرچه بر این اعتقادند که به مجردی چارچوب معنوی و اخلاقی  مناسب مستقر شود ، مردم آزادانه از آن پیروی خواهند کرد . هر چند سرمایه داری نومحافظه کار متضمن بازار آزاد است به اشکالی از حکمرانی برای هدایت رفتار به سوی اخلاقی پرهیزکارانه نیز تاکید دارد .

سوسیال دموکراسی

 سوسیال دموکراتها کسانی اند که آرزو دارند  اقتصادهای سرمایه داری تحت نوعی کنترل اشتراکی قرار گیرند و طرفدار گونه ای اصلاحات دولتی و تدریجی هستند. سوسیال دموکراسی از دو سنت سرچشمه گرفته است نوعی اصلاح گرابی مبتنی بر لیبرالیسم اجتماعی و شکلی رادیکالتر از سوسیالیسم دموکراتیک.

نو جمهوری خواهی و کثرت گرایی

بسیاری از سوسیال دموکراتها علاوه بر دلبستگی های سنتی و مساوات طلبانه ی خود ، اکنون معتقد شده اند که احساس نیرومندتر از تعلق مسئولیت نسبت به اجتماع نیز ضرورت دارد (توجه کافی به ثروتمندان فاقد استحقاق به جای فقیران فاقد استحقاق).

کارنس و پتیت معتقدند که اصلاح سرمایه داری و نهالیتاً جایگزین کردن آن باعث نیل به سطح مطلوب مشارکت میشود داگر احتمالاً از شمار نو محافظه کاران لیبرل به حساب آید ،زیرا خودمختاری را از عناصر اساسی اجتماع می داند اما  اجتماعی که خیر عمومی در آن معطوف کردن مردم به زندگی مختارانه باشد.

مشکل اصلی با نوجمهوری خواه هنگام تحمیل وظایف نا منطبق با هنجارهای اجتماعی بروز کند  که باید به زور دولت یا ضمانت های اجرایی اخلاقی غیر رسمی از سوی جامعه باشد که هر دو منسوخ است. نوجمهوری خواهی به وظایف و تکالیف تاکید می کند اما ادای آنهارا وجهی داوطلبانه می داند.

سوسیال دموکراسی نو

      سابقه ی سوسیال دموکراسی نو که اکنون در کسوت هایی مختلف ظاهر می شود، به میانه های دهه ی 1990 باز میگردد و در واقع پاسخی روشنفکرانه و عملی است که احزاب میانه نهایتاً در قبال چندین سال چیرگی  راست را عنوان کردند.

      راه حل آنها عدم تسلیم به همه ی وجوه محافظه کاری در کنار عدم احیاء سوسیال دموکراسی کهنه در کنار تاکید برضرورت کاربرست. اصول ،ارزشها و هدفهای سوسیال دموکراتیک در محیط وشرایطی اجتماعی – اقتصادی بود . بنابراین سوسیال دموکراسی نو به عدالت اجتماعی متعهد بود اما به روایتی از عدالت اجتماعی که با سرمایه داری بازار سازگار باشد.

   نظریه پردازی که بیش از همه با سوسیال دموکراسی نو مرتبط است آنتونی گیدنز است. گیدنز طرفدار نوعی نظام رفاه مثبت است که بر مفهوم او از “سیاست زندگی”بنیان دارد .بدین معنا که هر چند که دولت رفاه کهن(کلاسیک)به مردم کمک کرد تا با شرایط متغیری پیش بینی پذیر بود (بیکاری ، بیماری، سالمندی)تطبیق یابند، نظام رفاهی جدید باید مردم را قادر سازد تا در قبال شرایط آینده که پیش بینی پذیر نیست یا نمی تواند دقیقاً پیشگویی شود، زندگیهای خود را با آگاهی و کنترل بیشتر فعالانه شکل دهند .

پنج اصل زیر میتواند معرف کلی سوسیال دموکراسی باشد

1- اجتماع: سوسیال دموکراسی خود رابه اجتماع مدنی پیوند می دهد و از لفاظی های جامعه گرایی و سرمایه ی اجتماعی سود می جوید.

2- شایسته سالاری: این راهبرد معتقد است که برابری اجتماعی نمی تواند از بالا تحمیل شود .این مکتب شایسته سالاری را نتیجه ی وجود فرصت های برابر  به اضافه ی آزادی انتخاب می داند.

3- عمل متقابل: این صورت بندی تامین فرصتها به ازای کار و کوشش به مفهوم شهروندی متقابل است، یعنی حقوق متضمن مسئولیت است .”ما همان اندازه که از اجتماع میگیریم به آن مدیونیم”.

4- شمول : به معنای توزیع موثر دستمزدهایی شایسته است که هر وقت لازم باشد ،با نقل و انتقال درآمدها تقویت شود .

5- عمل گرایی: عاملی جهت یاب که اصول فوق را با شرایط متغیر سازگار می کند که منظور از آن سازگاری با فضا و وضعیت پسا ایدئولوژیکی است .آنچه از این اصل به دست می رسد، احتمالاً نوعی برابری  فارغ از مساوات طلبی  است ، سوسیال دموکراسی نو فارغ از  هر محدوده ای ، صرفاً به شایسته سالاری متعهد است.

تولید گرایی نو

نقطه ی شروع این مکتب فکری متضمن تاکید بر این امر است که نه فقط در باب افول سوسیال دموکراسی به اغراق فراوان سخن گفته شده است بلکه این مکتب هنوز هم از رقیبان خود آمادگی بیشتری برای جوابگویی به دشواریهای آینده دارد. گودین سوسیال دموکراسی را منعکس کننده ی لیبرالیسم بازار (عدالت اجتماعی و تامین فرصتهای برابر )و دموکراسی مسیحی (کارایی و رشد .همبستگی و ثبات )می داند. هوبر و استفنس میگویند که چون تامین نرخهای مشارکت بالا در بازار کار  برای زنان ومردان شرط لازم سوسیال دموکراسی است، پس سیاستهای اقتصادی باید اشتغال کامل را تسهیل کند. اسپینگ –  اندرسن معتقد است که دولت رفاه باید نوعی (تضمین تحرک )مبتنی باشد، بدین معنا که بسیاری از ما دورانی از محرومیت را تجربه می کنیم اما این دوران فقط حالتی موقتی دارد .

دولت رفاه همواره تولید گرا بوده است، زیرا غالباً وقتی به حداکثر شکوفا شده که مبتنی بر بیکاری پایین بوده است. البته تولید گرایی نو را هنوز می توان به اتخاذ رهیافتی زیاده از حد فردگرایانه متهم کرد .

برای دسترسی به خلاصه کتاب، خلاصه نظریه رفاه جدید را باز کنید.

خروج از نسخه موبایل