مسئله مهم برای آلتوسر بهعنوان نقطه شروع پرداخته او به ایدئولوژی مسئلهی بازتولید است؛ لذا آلتوسر با مطرح کردن مسئلهی بازتولید به ایدئولوژی میرسد و اهمیت تحلیلی آن را به تصویر میکشاند.
بازتولیدی که آلتوسر از آن سخن به میان میآورد علاوه بر بازتولید نیروی کار، بازتولید شرایط تولید نیز هست. «چنانکه مارکس مینویسد هر بچهای میداند که اگر در یک نظام اجتماعی همزمان با تولید، شرایط تولید بازتولید نشود آن نظام اجتماعی یک سال هم نخواهد پایید» (آلتوسر ۱۳۸۶: ۲۱). بنابراین سرمایهداری برای بقای خود هم به بازتولید نیروی کار احتیاج دارد و هم بازتولید شرایط تولید. بازتولید نیروی کار با پرداخت مزد صورت میپذیرد –یعنی تحقق شرایط مادی، اما تحقق شرایط مادی نبروی کار کفایت نمیکند؛ چراکه این نیرو باید کارا نیز باشد (همان: ۲۵). برای کارا بودن نیروی کار نظام سرمایهداری از ایدئولوژی کمک میگیرد. اگر پرداخت مزد کارگر را مجبور به بازگشت میکند، ایدئولوژی توسط ابزارهایش ـ مانند مدرسه، مذهب و خانواده ـ کارا بودن نیروی کار و همچنین مطیع بودن آن را تضمین میکند. اما هدف آلتوسر توصیف صرف ایدئولوژی به مثابه یکی از مکانیسمهای سرمایه داری نیست؛ سؤال دیگری که او پیگیری میکند، چرایی و چگونگی کارکرد ایدئولوژی است. سوال آلتوسر متوجه چرایی و چگونگی مطیعبودگی سوژه یا نیروی کار در نظام سرمایه داریست. سوال آلتوسر در واقع بیانگر مسئلهی اصلی چشمانداز یا پرابلماتیک اوست؛ یعنی تبیین علت عدم رخداد انقلاب وعده داده شدهی مارکس.
آلتوسر برای پاسخ به این سؤال دو مکانیسم را در دولت تشخیص میدهد؛ مکانیسم اول مکانیسمهای سرکوبگر دولت مانند ارتش، پلیس، زندان و … است که پیش از آلتوسر در خوانشهای مارکسیستی و مارکسیست ـ لنیستی از دولت به آن پرداختشده بود. درواقع مکانیسم سرکوبگر، نیروی کار را ملزم به بازگشت به چرخهی تولید میکند و اعتراضات احتمالی را به وسیلهی قوهی قهریه خفه خواهد کرد؛ اما این اجبار بهتنهایی نمیتواند مکانیسم مفیدی باشد، چراکه همانگونه که بیان شد برای بازتولید دقیق و مفید نیروی کار و شرایط تولید به نیروی کارآمد نیاز است؛ لذا آلتوسر اینجا به تحلیل مارکسیست ـ لننیستی از دولت چیزی میافزاید که خود آن را «سازوبرگهای ایدئولوژیک دولت» مینامد. این سازوبرگها با سازوبرگ سرکوبگر دولت یکی نیستند (همان: ۱۳۷) چراکه واژهی سرکوب بر قوهی قهریه دلالت دارد، اما سازوبرگهای ایدئولوژیک دولت (بهاختصار س.ا.و) نه از طریق قوهی قهریه بلکه با مجاب کردن سوژه، باعث ایجاد کنشهای مطلوب دولت ـ و عدم اعتراض میشود. آلتوسر نهادهای سازوبرگ ایدئولوژیک را سازوبرگهای دینی، آموزشی، خانواده، حقوقی، سیاسی، سندیکایی، خبری و فرهنگی میدادند که دولت توسط این نهادها سوژه سازی میکند.
آلتوسر بعد از بیان این دو مکانیسم، بر مکانیسم ایدئولوژیک دولت تأکید میکند و سعی دارد کارکرد این مکانیسم را آشکار کند. در ابتدا او از ایدئولوژی تعریفی ارائه و آن را در مقابل تعریف مارکس قرار میدهد و با نقد آرای مارکس در باب ایدئولوژی یکقدم از مارکس فراتر میرود.
مارکس ایدئولوژی را آگاهی کاذب طبقهی پرولتاریا دربارهی روابط تولید میداند؛ آلتوسر گرچه تمام این تعریف را رد نمیکند اما ایدئولوژی را وهم خیالی سوژه در مورد رابطهی خود با روابط تولید تعریف میکند. برای آلتوسر وهم سوژه متوجه رابطهی سوژه و روابط تولید است درحالیکه در تعریف مارکس، ایدئولوژی آگاهی کاذب در مورد خود روابط تولید است؛ به بیان سادهتر تأکید مارکس بر آگاهی از روابط تولیدی و تأکید آلتوسر بر رابطهی سوژه و روابط تولید است.
آلتوسر بیان دارد که «ایدئولوژی، رابطهی تخیلی افراد را با شرایط واقعی هستیشان بازنمایی میکند» (همان: ۵۷). درواقع در تعریف آلتوسر، ایدئولوژی مجموعهای از بازنماییهای خیالی افراد در مورد رابطهشان با شرایط واقعی هستی است. لازم به ذکر است با وجود انتقاداتی که آلتوسر بر تعریف مارکس وارد میکند اما او یک مارکسیست و متاثر از نظریات مارکس است؛ بهعنوانمثال وی به ایدههای بنیادی مارکس مانند ماتریالیسم وفادار است و در همین راستا ایدئولوژی را دارای خصلتی مادی میداند. بهعلاوه خوانش آلتوسر از ایدئولوژی،از پرداختش به تز زیربنا-روبنا نشأت میگیرد و همچنین گرچه برای ساختار ایدئولوژی خودمختاری نسبی قائل است اما درنهایت اقتصاد را تعیین کنند میداند. علاوه بر تأثیرپذیری از مارکس وی از فروید نیز متأثر است و به تبعیت از فروید که ناخودآگاه را ابدی در نظر میگیرد وی نیز ایدئولوژی را فاقد تاریخ و ابدی میداند (همان ۵۶) همچنین وی معتقد است کارکرد ایدئولوژی مانند زبان و هر ساختار ناخودآگاه دیگر است. در تز اول آلتوسر در مورد ایدئولوژی بهشدت تأثیر روانکاوی فروید و حتی اندیشهی لاکان را میتوان مشاهده کرد.
بهطورکلی آلتوسر دو تز در مورد ایدئولوژی مطرح میکند که یکی سلبی و دیگری اثباتی (ایجابی) است (همان، ۵۷). او در تز اول بیان دارد که ایدئولوژی رابطهی تخیلی افراد را با شرایط واقعی هستیشان بازنمایی میکند (همان)؛ اما «آنچه انسانها در ایدئولوژی برای خود بازنمایی میکنند شرایط واقعی هستیشان و جهان واقعیشان نیست، بلکه فراتر از آن رابطهی آنان با این شرایط هستیشان است که در ایدئولوژی بازنمایی میشود» (همان: ۵۹ ـ ۶۰)
در تز اول آلتوسر در مورد ایدئولوژی میتوان تأثیر مرحلهی آینهای لاکان را مشاهده کرد لاکان معتقد است کودک در مرحلهای نخستین بار با تصویر خود در آینه مواجه میشود و درک و شناخت نادرست از خود پیدا میکند وی بعد از دیدن تصویر خود میپندارد دارای کالبدی منسجم است درحالیکه هنوز محتاج حمایت والدین میباشد؛ کودک در این مرحله با تصویر خود در آینده اینهمانی میکند و سعی دارد مبدل به سوژهی خیالی ـ بازنمایی خیالی خود ـ شود. کودک در مرحلهی آینهای از وضعیت واقعی موجود فراتر رفته و درگیر توهمی خیالی از استقلال میگردد. به تعبیر ایگلتون در وضعیت ایدئولوژیک انسان هم از وضعیت راستین خود فراتر رفته و تصویر منسجم و تسلی بخشی از خود میبیند که در آینهی ایدئولوژی مسلط بازتاب پیدا میکند؛ آنگاه سوژه با این تصویر خیالی این همان میکند و مسلح به این خود خیالی به شیوههایی عمل میکند که ازلحاظ اجتماعی قابلقبول است (ایگلتون ۱۳۸۱: ۲۲۰).
بر اساس تز دوم آلتوسر ایدئولوژی هستی مادی دارد و هر ایدئولوژی در یک ساز و برگ یا اعمال این ساز و برگ هستی دارد. (آلتوسر ۱۳۸۶:۶۱-۶۲). به باور آلتوسر ایدئولوژی بهمثابه بازنمایی خیالی از روابط فرد و جهان با واقعیتی مادی گرهخورده است، بنابراین ایدههای سوژه همان کنش مادی اوست که در عمل مادی مندرج میشود. با توجه به این دیدگاه آلتوسر بهعنوانمثال مصرف یک کالا که کنشی مادی است بیانگر ایدههای سوژهی مصرفکننده است که آلتوسر آن را آلوده به ایدئولوژی میداند. آلتوسر معتقد است که «مقولهی هر سوژه بر سازندهی هر ایدئولوژیست به این دلیل کار ویژه هر ایدئولوژی تبدیل فرد عادی به سوژه میباشد.» (همان: ۶۷) با این بیان از آلتوسر به مبحث مهم عملکرد یا کارکردهای ایدئولوژی وارد میشویم.
ازنظر آلتوسر هستی عینی بهمثابه جهان خارج از سوژه وجود ندارد و جهان، از رابطهی سوژه با جهان و بازنماییهای ایدئولوژیک که سوژه در آن روابط میسازد به وجود میآید، به تعبیر آلتوسر تصورات و خیالپردازیهایی که ما دربارهی واقعیت داریم تبدیل به واقعیت میشوند؛ یعنی ساحت نمادین جای خود را به ساحت خیالی میدهد که سوژه گرفتار آن است و این است عملکرد ایدئولوژی ـ جا زدن بازنمایی خیالی بهجای واقعیت. ایدئولوژی نقابی رنگین و خیالیست که بر واقعیت نهاده میشود.
کارکرد اصلی ایدئولوژی سوژهسازی است؛ این جمله را میتوان در مورد فرهنگ نیز به کاربرد. به تعبیر جان فیسک طبیعت فرد را به وجود میآورد و ایدئولوژی و فرهنگ سوژهها را (جان فیسک ۱۳۸۱: ۱۲۱). حال این سوال مطرح میگردد که ایدئولوژی چگونه سوژه را میسازد؟ آلتوسر در جواب این سؤال بیان دارد که ایدئولوژی افراد را بهمثابه سوژهها مورد خطاب قرار میدهد (آلتوسر ۱۳۸۶: ۶۷) و بعدازاین فراخواندن، افراد انضمامی را به سوژه تبدیل میکند. آلتوسر در بیان چگونگی سوژه سازی ایدئولوژی از مکانیسم استیضاح هم نام می برد به این شکل که ایدئولوژی ما را بهمثابه افراد استیضاح میکند مورد پرسش قرار میدهد. می پرسد هی تو و فرد بعد از اجابت و پاسخ به این پرسش مبدل به سوژه میگردد. کارکرد اصلی این فراخواندن و استیضاح در باز شناختن سوژهی ایدئولوژیک و درنهایت بازتولید ایدئولوژی است. ما دوستانی داریم که وقتی در خانه ی ما را می زنند و ما از پشت در می پرسیم: کیست؟ این امر البته بدیهی است که منم! اما درواقع با این مکالمه، ما او را بازشناسی می کنیم که او است.
با اجابت دعوت یا استیضاح ایدئولوژی است که فرد مبدل به سوژه میگردد. سوژهی ایدئولوژیکی که به بازتولید وضع موجود میپردازد. بهعنوانمثال به تبلیغات کفش پرفکت استپس ـ در صداو سیمای ایران ـ بنگرید؛ این تبلیغ ابتدا شما را مورد استیضاح قرار میدهد که آیا از کوتاهی قد خود رنج می برید؟ آیا شما هم از پیاده روی طولانی مدت پا درد می گیرید؟ و … . این شماهای نهفته در بیان این تبلیغ به نظر آلتوسر، دقیقا من مخاطب هستم. در جملهی پایانی این تبلغ، بار دیگر من مخاطب را فرامیخواند که شما هم میتوانید در مدت چند ماه به قد خود بیافزایید، یا شما هم میتوانید مدت طولانی را بدون پا درد راه بروید. من مخاطب در صورت اجابت این فراخوان تبدیل به سوژه میگردد. این سؤال که چرا در دستگاه نظری آلتوسر این تبلیغ میتواند ایدئولوژیک باشد؛ سوالی به جا و مهم است. بیان کردیم که در منظر آلتوسر ایدئولوژی هستی مادی دارد و با کنشهای مادی ما گرهخورده است. خرید و مصرف کالا نیز بخشی از این نوع کنشهای مادی است؛ درواقع ازنظر وی ما با خرید این محصول باعث بازتولید شرایط نابرابر کار و تداوم استثمار آن کارخانه به کارگران و درنهایت بازتولید ایدئولوژی طبقه حاکم میشویم. هم چنین این تبلیغ در معنای ضمنی خود، معیاری برای بلندی یا کوتاهی قد ارائه میدهد. حتی اگه به تحلیل محتوا و نشانهشناسی این تبلیغ بپردازیم ممکن است به معناهای پنهان و ایدئولوژیک دیگری نیز پی ببریم.
جان فسیک مثال دقیق تری را در مورد مکانیسم سوژه سازی ایدئولوژی بیان میکند. به این شکل که ایدئولوژی مردسالارانه به شیوههای فرهنگی و
تبلیغاتی زنان را به پوشیدن کفش پاشنهبلند فرا میخواند، زنان با اجابت این دعوت و پوشیدن کفش پاشنهبلند برخی از اندام های جنسی شان برجسته میشود و با این عمل تبدیل به سوژهی جنسی ـ جذاب میشوند که اساس این جذابیت نوعی تقسیم فرادستی، فرودستی است به این مضمون که مردان قویتر مرجع این جذابیت ها هستند و زنان ضعیفتر و منفعلتر و مفعول این جذابیت ها میباشد؛ اینگونه زن پاشنهبلند به پا به بازتولید نظام ایدئولوژیک مردسالارانه کمک میکند.
اما نکته ای که در مثال و تحلیل جان فسیک و دیگر مثال ها برای سوژه سازی ایدئولوژی فراموش میشود، توهم اختیار سوژههاست. در ساحت ایدئولوژیک، سوژه درگیر توهمی خیالیست و میپندارد که او فاعل خرید کردن است و یا اوست که انتخاب میکند درحالیکه به تعبیر آلتوسر، درواقع این ایدئولوژی است که فرامیخواند. لذا سوژه علاوه بر اینکه در انقیاد ساختار ایدئولوژیک قرار دارد، درگیر ساحتی وهمانگیز از اختیار و استقلال نیز هست. این توهم در امتداد بازتولید کردن ایدئولوژی توسط سوژه، عاملی برای مطیع ساختن خود سوژه نیز هست. درواقع این توهم اختیار و تمام بازنماییهای خیالی ایدئولوژیک بهنوعی بیگانگی از بیگانگی است به شکلی که سوژه ای که خود در نظام تولیدی سرمایهداری از خود بیگانه است ـ به تعبیر مارکس- توسط ساختار ایدئولوژیک نیز نسبت به این وضعیت هم از خود بیگانه میشود؛ چراکه درکش از وضعیت، خیالی و وهم انگیز است.
به منظر آلتوسر بیگانگی دوم در مقام مُسکن و کاهش دهندهی درد برای سوژه عمل میکند که از وضعیت اولیه -که احتمال بحرانی شدن را دارد- بهنوعی دور شود یا بیگانه گردد. وضعیتی که آلتوسر بیان میکند مشابه وضعیت فردیست که بیماری جسمی شدیدی دارد و همزمان درگیر یک بیماری روانی نیز هست و این بیماری روانی باعث ایجاد توهماتی میگردد که فرد بیمار نیست و فرد بیماری میپندارد بهشدت سالم است و احساس دردی نمیکند.
برای بهتر بیان کردن تلقی آلتوسر از ایدئولوژی و مکانیسمها و ویژگیهای آن ذکر دو مثال دیگر خالی از لطف نیست. به مرزنشینان غربی کشور اگر بنگریم می یابیم که با مشکلات جدی دسته پنجه نرم میکنند که هر کدام از این مشکلات میتواند بنیان یک اعتراض شدید باشد؛ اما در وضعیت ایدئولوژیک آنان اینگونه وضعیت را تحلیل میکنند که درست است مشکلات بسیاری وجود دارد اما بهعنوان مرزنشینان، ما پاسدار مرزهای ایران هستیم و یا ما مرز نشینان غیوریم.
یا معلمی را بنگرید که از حقوق خود ناراضی ست. در شرایط غیر ایدئولوژیک معلم احتمالا بهصورتی سیستماتیک و سازماندهی شده نسبت به دولت اعتراض میکند؛ اما در وضعیت ایدئولوژیک بیان دارد که باوجود کم بودن دستمزد، پاداش معلمی معنوی است و یا معلمی شغل انبیا است. بنابراین ایدئولوژی با بازنماییهای توهمزایش سوژه را ازنظر سیاسی اخته میکند و احتمال هرگونه کنش اعتراضی را قبل از ایجاد شدن سرکوب میکند. آلتوسر معتقد است در صورت نبودن ایدئولوژی سوژه یا انقلابی میگردد و یا دیوانه میشود.
بنابراین کارکرد اساسی ایدئولوژی علاوه بر سوژه سازی، مطیع کردن سوژه بدون اعمال خشونت و سرکوب نیز هست. این امر باعث بازتولید نیروی کارآمد و درنهایت شرایط تولید میگردد و همچنین مقاومتهای احتمالی سوژه در برابر قدرت را اخته میکند، لذا سرمایهداری و دولت به راحتی میتوانند مردم را مطیع خود نگه دارند و از آنها بهعنوان نیروی کار استفاده کنند.
نکته ی بعدی که اکنون در باب ایدئولوژی متذکر میشود تمایزی ست که آلتوسر میان ایدئولوژی بهمثابه ساختار و ایدئولوژی تاریخی قائل میشود. همانگونه که بیان شد آلتوسر به تبعیت از فروید که ناخودآگاه را ابدی میانگارد، ایدئولوژی را دارای ساختاری ابدی میداند، لذا وی معتقد است ایدئولوژی در مقام زیسته اشتباه نیست (بارکر ۱۳۸۷: ۱۴۳) این به آن معنی است که تمام کنشها، رفتارها و مناسبک انسانی ایدئولوژیک است. درواقع فرهنگ از منظر آلتوسر ایدئولوژیک میباشد. بهاینترتیب بررسی ایدئولوژی در مقام زیسته کار آلتوسر را به مطالعات فرهنگی گره می زند بهطوریکه بارکر معتقد است کار آلتوسر در مورد ایدئولوژی بر پیشانی تفکر مطالعات فرهنگی اهمیت به سزای داشت (همان:۱۴۷)؛ اما آلتوسر ایدئولوژی تاریخی، یعنی «ایدئولوژی در مقام مخدوش کردن تشخیص شرایط واقعی زندگی» را اشتباه میداند؛ این دسته از ایدئولوژیها را او ایدئولوژی تاریخی میداند. او ایدئولوژی تاریخی را مورد نقد قرار میدهد و آن را مخدوش کننده ی بازنماییهای سوژه از شرایط واقعی هستی اش میداند. ایدئولوژی تاریخی گوناگونی پذیر است لذا ما میتوانیم انواع ایدئولوژیها را در تاریخ مشاهده کنیم؛ مانند فمنیسم، مارکسیم، لیبرالیسم، ناسیونالیسم و فاشیسم. هر کدام از این ایدئولوژیها در پی مخدوش کردن بازنماییهای سوژهها به نفع خود بوده اند.
اما در باب وجه ساختاری ایدئولوژی ( به بیان دیگر ایدئولوژی به مثابه ساختار) آلتوسر معتقد است «ایدئولوژی تاریخ ندارد و ابدی است» (آلتوسر ۱۳۸۶: ۵۷). ایدئولوژی در طول تاریخ جاری است اما اگرچه ازنظر فرم ابدی است اما ازنظر محتوا گوناگونی میپذیرد؛ لذا ایدئولوژیهای تاریخی همین محتوای متغیر فرم یا ساختار ایدئولوژی هستند. بنابراین میتوان از این گزاره ی آلتوسر به نتیجه ای که پیروان نظریه گفتمان ماند فوکو، لاکلاو و موفه رسیدند برسیم که اساساً موضوع غیر ایدئولوژیکی وجود ندارد و متغیر بودن محتوای ایدئولوژی ازنظر تاریخی نیز به همین علت است، چراکه نقد یا بر اندازی ایدئولوژی حاکم ازنظر تاریخی توسط ایدئولوژی دیگری صورت میگیرد.
در انتهای این یاداشت، به ویژگی دیگر که آلتوسر به ایدئولوژی نسبت میدهد میپردازیم و آن خصلت دوگانهی ایدئولوژیست. آلتوسر ایدئولوژی را دارای خصلتی دو گانه میداند و ازنظر وی ایدئولوژی شمشیری دو لبه است: ایدئولوژی شرایط واقعی زندگی مردم را میسازد پس غلط نیست و همین طور مجموعه معلقی از معانی است که موجب مخدوش شدن تشخیص و بازنمایی روابط قدرت و روابط طبقاتی میشود پس غلط است. (بارکر: ۱۳۸۷: ۱۴۵) درواقع این خصلت دو گانه بر گرفته از همان نظر آلتوسر است که میان ایدئولوژی بهمثابه ساختار و ایدئولوژی تاریخی تمایز قائل میشود؛ لذا ایدئولوژی بهمثابه ساختار شکلدهندهی شرایط هستی است و سوژه از طریق ایدئولوژی جهان را درک میکند، بنابراین غلط نیست؛ اما ایدئولوژی تاریخی همانگونه که بیان شد، مخدوش کننده ی بازنماییهای واقعی سوژه از شرایط هستی به نفع خودش میباشد پس غلط است.
آلتوسر با شکل دادن یک نظریه دربارهی ایدئولوژی علاوه بر اینکه مسئلهی اصلی خود که متوجه دلیل مطیع بودن و محافظه کار بودن مردم است را حل میکند، نظامی را نیز برای چگونگی شکلگیری آگاهی مردم ارائه می دهد. گرچه وی بسیار بیشتر از فرهنگ به ایدئولوژی پرداختهاست؛ اما تعریفی که او از ایدئولوژی دارد اساساً در حوزهی مطالعات فرهنگ قرار میگیرد، به نحوی که ایدئولوژی هم کارکردهای خود را از طریق فرهنگ به انجام می رساند، هم متأثر از از فرهنگ است و درنهایت بر فرهنگ نیز تأثیر میگذارد.
منابع:
ایگلتون تری ۱۳۸۱: درآمدی بر ایدئولوژی؛ ترجمه اکبر معصوم بیگی- تهران نشر آگه
آلتوسر لویی ۱۳۸۶: ایدئولوژی و سازوبرگهای ایدئولوژیک دولت؛ ترجمهی روزبه صدر آرا تهران نشر چشمه
بارکر کریس ۱۳۸۷: مطالعات فرهنگی، نظریه و عملکرد؛ ترجمه مهدی فرجی، نفیسه حمیدی. تهران، پژوهشکدهی مطالعات فرهنگی و اجتماعی
فیسک جان ۱۳۸۳: فرهنگ و ایدئولوژی؛ ارغنون شمارهی ۲۰ فرهنگ وزندگی روزمره ۲ – تهران: سازمان چاپ و انتشارات