برابری آموزشی و عدالت اجتماعی

آزاده قاهری (دکترای آمار زیستی)

iran school boy
برابری در نظام آموزشی به‌معنای لزوم دسترسی همه‌ اعضای جامعه، فارغ از جنسیت، دین و مذهب، نژاد و طبقه‌ اجتماعی به آموزش باکیفیت است. در این راستا در سال‌های اخیر به ریشه‌کن کردن بی‌سوادی به خوبی پرداخته شده است به‌طوری که طبق سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۹۵، نود و یک درصد از مردان و بیش از هشتاد و چهار درصد از زنان کشور باسواد بوده‌اند. این افزایش اما با بهبود کیفیت آموزش همراه نبوده است و نابرابری آموزشی میان اقشار مختلف جامعه همچنان رو به افزایش است.
در نظام آموزشی فعلی کشور، شیوه‌‌ آموزش و محتوای آموزشی نه تنها بر اساس توانایی‌ها، علایق و نیازهای دانش‌آموزان، شخصی‌سازی نمی‌شود، بلکه کیفیت اجرای همین الگوها و محتواهای نسبتا یکسان برای همه، میان طبقات مختلف اقتصادی-اجتماعی عادلانه هم توزیع نشده است. مطالعه‌ رضا توکلی، پژوهشگر حوزه آموزش نشان داده است، در سال‌های اخیر نفرات برتر آزمون ورودی دانشگا‌ه‌ها اغلب یا از مدارس غیردولتی بوده‌اند یا از آموزش‌های خارج از مدرسه استفاده کرده‌اند. در واقع آموزش رایگان این افراد در دانشگاه‌های دولتی و دوره‌های روزانه واقعا رایگان تمام نشده است و پیش از ورود این افراد به دانشگاه، جایی دیگر (مثلا در مدارس یا موسسات آموزشی غیردولتی) برای موفقیت‌ این افراد هزینه شده است.
یکی از مهم‌ترین نمودهای برقراری عدالت آموزشی در یک جامعه این است که آموزش بتواند در بلندمدت وسیله‌ای برای برابرسازی تفاوت‌های اجتماعی باشد. اما در ایران شیوه‌ گزینش افراد برای ورود به دانشگاه‌‌های برتر طوری انجام می‌شود که شکاف طبقاتی موجود بین داوطلبان، در نتایج قبولی آن‌ها و سپس در موقعیت‌های شغلی و جایگاه اجتماعی آینده‌ آن‌ها امتداد می‌یابد. یعنی همان‌طور که موفقیت داوطلبان در آزمون ورودی دانشگا‌ه‌ها وابسته به جایگاه اقتصادی-اجتماعی آن‌هاست این افراد در گذر زمان نیز در جایگاه اقتصادی-اجتماعی بالاتری باقی می‌مانند و بدین ترتیب در بلندمدت برابری اجتماعی از طریق آموزش محقق نمی‌شود. نسبت موفقیت کمتر دانش‌آموزان طبقات پایین اقتصادی-اجتماعی تنها محصول شرایط مالی نامطلوب این خانواده‌ها نیست؛ در این خانواده‌ها فقر مطلق یا نسبی والدین، برخورداری دانش‌آموزان از روابط مهم و اثربخش را نیز مخدوش کرده است. والدین این خانواده‌ها از شرایط نامناسب اقتصادی خانواده‌ خود و عدم‌برخورداری فرزندانشان از امکانات مطلوب آموزشی در قیاس با دانش‌آموزان اقشار مرفه‌تر آگاه‌اند. این آگاهی باعث می‌شود که والدین چشم‌انداز روشنی برای فرزندانشان متصور نباشند و به موفقیت آن‌ها در رقابت‌های تنگاتنگی مانند آزمون ورودی دانشگا‌ه‌ها مطلقا خوش‌بین نباشند، از طرفی دانش‌آموزان برای پیشرفت و موفقیت نیازمند همراهی، حضور و مراقبت پایدار بزرگسالان هستند. بنابراین هنگامی که والدین به موفقیت فرزندانشان باور ندارند، نمی‌توانند در راستای بهبود عملکرد تحصیلی به‌خوبی از ایشان حمایت کنند. نابرابری در برخورداری از این حمایت وجه دیگری از بی‌عدالتی آموزشی است.
دانش‌آموزانی که متعلق به سطوح پایین‌تر اقتصادی-اجتماعی جامعه هستند در بسیاری از موارد در اطرافیان خود الگوی مناسبی برای ترسیم چشم‌انداز آینده‌ خود نمی‌یابند. به همین دلیل نقش نظام آموزش‌وپرورش در خلق الگوهای الهام‌بخش برای این دانش‌آموزان بسیار حیاتی‌تر از دانش‌آموزان اقشار متوسط یا مرفه است، نظام آموزش‌و‌پرورش فعلی اما در پُرکردن این خلأ ناتوان بوده است. با این نگاه دانش‌آموزان اقشار ضعیف‌تر جامعه بیش از دیگر دانش‌آموزان نیازمند ارتباط مداوم و موثر با معلم‌ّ‌های توانمندتر هستند. در این دانش‌آموزان تقویت روابط موثر معلم و دانش‌آموز و دستیابی به رضایت متقابل معلم و دانش‌آموز می‌تواند به فرایند آموزش معنا بخشد و چشم‌اندازهای امیدوارکننده‌ای برای آن‌ها ترسیم کند.
آنچه باید در تعلیم و تربیت دانش‌آموزان به‌خصوص در اقشار ضعیف‌تر جامعه در نظر گرفته شود این است که ارتباط، قلب آموزش است و معلم‌ها تنها انتقال‌دهنده‌ اطلاعات، گرداننده‌ فعالیت‌های کلاسی، سخنران یا برقرارکننده‌ انضباط در کلاس نیستند، بلکه ایجاد ارتباط موثر از مهم‌ترین وظایف آن‌ها محسوب می‌شود.
گرچه در نظام‌های آموزشی موفق همواره بر تنوع در ارائه‌ خدمات تاکید می‌شود و نظام آموزشی فعلی کشور مدارس دولتی و غیردولتی متنوعی در شیوه‌ ارائه‌ خدمات آموزشی ایجاد کرده، اما هدف غایی از ایجاد این تنوع باید حمایت از اقشار ضعیف‌تر جامعه باشد و بر این اساس نظام آموزشی فعلی مطلقا معکوس عمل کرده است.
خروج از نسخه موبایل