پرسش از سنتهای ملی در علوم، یا به تعبیر رایج در ایران، #علم_بومی یکی از دیرینترین پرسشهای مطرح در علوم اجتماعی است. این پرسش، درعینحال که طی چند دهه به سایه رفته بود اما عواملی چون جنبشهای رهاییبخش ضد استعماری، جهانیشدن، تکثر الگوها و مورد پرسش قرار گرفتن مدرنیته، در طرح و صورتبندی جدید آن نقش تعیینکننده داشتند. نقد اروپا محوری در حوزه علوم از جانب کشورهای غیر غربی و همچنین تأکید بر زمینهمند بودن تولید دانش در شرایط جهانیشدن، نمونههای از تأثیر این عوامل، در طرح مجدد این پرسش بود.
بیش از ۳ دهه[سال ۱۳۸۶ ش] است که در ایران، بحث سنتهای ممتاز ملی و فرهنگی در علوم اجتماعی تحت عنوان بومی سازی علوم، مطرح گردیده است. عنوانی مناقشهبرانگیز که هم از جانب بسیاری از روشنفکران کشورهای غیر غربی مورد سؤال بود که با اشاره بر اروپامحوری نهفته در اصطلاح «بومی» و پیشینه استعماری این اصطلاح نه از بومیسازی «علم»، که از مشخصات خاص فرهنگها در تولید علم و زمینهمند بودن علوم و دفاع میکردند و هم از جانب کسانی که با تکیه بر خنثی و جهانشمولیت علم، معتقد بودند، زمینهمند کردن علوم، وابستگی آن به زمان و مکانی خاص، به تکثر و نسبیگرایی خواهد انجامید و علم را به تحلیل برده و بهشدت شکننده خواهد نمود.
در تعریف بومیسازی، اغلب دوسویه ویژگیهای منطقهای(شرق، کشورهای مستعمره، جهان سوم) و دینی(کشورهای اسلامی) موردتوجه قرار گرفته است. پیش از انقلاب ضرورت توجه بر وجه منطقهای در پیوند با مباحث مطرح در حوزه غیر غربی، کشورهای مستعمره، شمال و جنوب و تکیه بر ویژگیهای ممتاز جهان سوم که اغلب در چنبره استعمار و وابستگی در غلتیده بودند، موردتوجه بود و به طرح مباحثی چون نقد «غربزدگی» و «بازگشت به خویش» انجامید، و وجه دینی بحث، در رابطه با مسائل خاص کشورهای اسلامی، درعینحال که بهصورت رسمی برای اولین بار در سالهای ۷۰، در کنفرانس مکه مطرح گردید اما پس از انقلاب، طنین جدیتری یافت و در صورتبندی «علوم اسلامی» یا «اسلامی کردن علوم» ارائه گردید و همچون اغلب مباحث فکری در ایران، به نحوی قربانی مجادلات سیاسی روز شد.