تولید یک نسل دانشجوی بدهکار

عباس شهرابی فراهانی

student loans 2
همه‌جا نزاعی سیاسی بر سر آموزش ‌عالی در جریان است. در سراسر جهان، دانشجویان در مبارزه علیه پولی و خصوصی‌سازی آموزش‌ عالی با برخوردهای گاه قهری روبه‌رو می‌شوند.
دستیابی به آموزش ‌عالی رایگان از اهداف مهم جوامع است؛ چراکه آموزش یک حق انسانی است و هر کسی که مایل و قادر به تحصیل در مؤسسات آموزش عالی است، باید به آن دسترسی داشته باشد، فارغ از اینکه توان پرداخت هزینه‌های آن را دارد یا نه. حذف آموزش از سرمایه‌گذاری‌های عمومی را باید به چالش کشید، زیرا تغییر سرشت آموزش ‌عالی و تشدید نابرابری‌ها، مسئله‌ای فراتر از یک ردیف بودجه است.
آموزش‌ عالی نباید در چنگ چند مؤسسه و دانشگاه خصوصی که مدیرانشان اهداف خود را مستقل از نیازهای عمومی دنبال می‌کنند یا در چنگ بازار که تنها به میزان سود هر پروژه‌ای توجه می‌کند، رها شود. نکته‌ اصلی آموزش ‌عالی رایگان، دقیقا همین است که از طریق تضمین دسترسی بهتر و کیفیت بالاتر، فاصله‌ بین آموزش نخبگان و آموزش توده‌ها را از بین می‌برد. آموزش ‌عالی همچنین برای جوانان یکی از آخرین فضاهایی را تأمین می‌کند که «بازار» به آن شکل نداده است. در این راستا، دفاع از آموزش ‌عالی رایگان دفاع از فضاهای تجربه‌گری، یادگیری و اجتماع‌سازی است که باید در دسترس همه باشد. اما برخی از دولت‌ها آموزش عالی را از سرمایه‌گذاری‌های عمومی کنار می‌گذارند و این رویکرد، نه تنها دانشگاه‌ها را مجبور می‌کند که تسلیم خواسته‌های شرکت‌ها و حامیان مالی خود شوند، بلکه آموزش‌عالی عمومی را به سمت نیازهای دانشجویان ثروتمند سوق می‌دهد. در این وضعیت، با آب‌رفتن حمایت‌های دولتی از آموزش‌ عالی، دانشگاه‌ها بیش از پیش به جان هم می‌افتند تا دانشجویان ثروتمندی را جذب کنند که توان پرداخت شهریه‌های بالا را دارند.
به این ترتیب، زندگی دانشگاهی حول یک الگوی مصرف‌گرایانه سامان می‌یابد که پیشبرد روابط و فرصت‌ها در میان بدنه‌ دانشجویی وسیع‌تر در آن جایی ندارد. این مشکل بزرگی برای دانشجویان فقیرتر است، چراکه این گروه از دانشجویان برای داشتن تحرک اجتماعی‌ در آینده و بهبود وضعیت طبقاتی‌شان، شبکه‌سازی و رابطه‌گیری در دوران دانشگاه، به اندازه‌ نمره‌ امتحاناتشان اهمیت دارد.
یک بعد دیگر از وضعیت نابه‌سامان آموزش عالی در دنیا مربوط به بحث وام‌های دانشجویی است. چیزی که امروز شاهد آن هستیم این است که وام‌های دانشجویی جای سرمایه‌گذاری‌های عمومی را گرفته‌اند و بدهی دانشجویان رفته‌رفته به فاجعه‌ای بزرگ بدل می‌شود. در ایالات متحده آمریکا، ۷۰درصد دانش‌آموختگان به نظام دانشگاهی بدهکارند. میانگین بدهی دانش‌آموختگان دانشگاه‌های دولتی ۲۵هزار دلار است!بدهی‌های دانشجویی، نابرابری کنونی در ثروت را هم تشدید می‌کند. دانشجویان سیاه‌پوست بسیار بیش از دیگران به وام‌های دانشجویی وابسته‌اند. در آمریکا ۴۲درصد سیاه‌پوستان ۲۵ تا ۵۵ ساله بدهی دانشجویی دارند؛ این رقم در میان سفیدپوستان ۲۸درصد است. میزان خانواده‌های سیاه‌پوستی که زیر بار بدهی دانشجویانشان هستند، ۲۸درصد از خانواده‌های سفیدپوست بیشتر است.
وام‌های دانشجویی، جدای از اینکه دانشجویان چقدر توانایی بازپرداختشان را دارند، بیش از پیش زندگی گیرندگان وام را تغییر می‌دهد.مطالعات نشان داده‌، وام‌های دانشجویی باعث می‌شود دانش‌آموختگان دانشگاه، ازدواج، خرید خانه یا آغاز کسب‌وکار خودشان را به تعویق بیندازند.
دانشجویان برای اینکه بتوانند بازپرداخت بدهی‌هایشان را مدیریت کنند، مدت زمان پرداخت قسط‌ها را از حدود ۴/۷سال در ۱۹۹۲ تا ۴/۱۳سال در ۲۰۱۵ طولانی‌تر کرده‌اند.
طبق گزارش بانک مرکزی آمریکا، از سال ۱۹۹۵، نسبت بدهی دانشجویان به درآمدشان در ۹۵درصد خانوارها سر به فلک گذاشته است.
برخی ادعا می‌کنند، تمرکز بر آموزش‌عالی رایگان، واپس‌گرایانه و به نفع گروه‌های ممتاز است، اما باید در نظر داشته باشیم که مترقی‌بودن کل اقتصاد اهمیت دارد، نه فقط یک بخش خاص آن. نکته اینجاست که در بسیاری از ایالت‌های آمریکا، حذف آموزش از سرمایه‌گذاری‌های عمومی با کاهش‌ مالیاتی به نفع ثروتمندان و شرکت‌ها همراه بوده است. بدتر اینکه دانشگاه‌های سودمحوری که جای خالی دانشگاه‌های عمومی را پُر می‌کنند، بدهی‌های سنگینی را بر دوش دانشجویان فقیر می‌گذارند. مطالعات زیادی نشان می‌دهد که دانش‌آموختگان دوره‌ کارشناسی در دانشگاه‌های پولی آمریکا به‌طور میانگین ۳۹۹۵۰دلار به دانشگاه بدهکارند، توجه داشته باشید که این رقم ۴۳درصد از بدهی دانش‌آموختگان دانشگاه‌های عمومی بیشتر است. با این حساب می‌توان گفت آموزش‌عالی بدل به میدان مینی شده است که گویا تنها دانشجویان ثروتمندتر و واجد شبکه‌ روابط در میان «راست‌گرایان» می‌توانند به سلامت از آن گذر کنند.
از اینکه خصوصی‌سازی و پولی‌سازی آموزش‌عالی چه عواقبی در پی دارد، مثال‌های زیادی در دست داریم. برجسته‌ترین مثال، شیلی است. آگوستو پینوشه، دیکتاتور راست‌گرای شیلی، که آموزش ‌عالی را چیزی تجملی می‌دانست، به‌محض به قدرت رسیدن پس از کودتای ۱۹۷۳، عزم کرد تا آموزش عمومی را از میان ببرد و آموزش‌ عالی را به بخش‌خصوصی واگذار کند. نتیجه‌ این پروژه، نظامی بود که بیش از پیش نابرابر، گران و طبقاتی شده بود. پس از دهه‌ها مبارزه، نیروهای مترقی در شیلی تا حدی به حل این معضل نزدیک شده‌اند، در حالی ‌که ایالات متحده آمریکا ثابت‌قدم در مسیری متفاوت قدم برمی‌دارد. با مرور دوران پیش از ریاست‌جمهوری رونالد ریگان، کاملا حس نوستالژیک به ما دست می‌دهد. دستاوردهای نظام آموزش‌عالی ایالات متحده آمریکا در دوره‌ پس از جنگ جهانی دوم، مثل همه‌ دستاوردهای آن زمان، شکننده بود. با این حال، آموزش ‌عالی عمومی، ارزشی اصیل داشت که باید بر آن افزود، نه اینکه آن را کنار گذاشت. چراکه آموزش‌ عالی رایگان فرصت‌های بسیاری برای پیشرفت زندگی نسل‌های طبقه‌ کارگر و تحرک صعودی‌ این طبقه به طبقه‌ متوسط فراهم کرد. این تحرک اجتماعی با افزایش سریعِ شمار دانشجویان در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ ادامه یافت. اگر آموزش‌عالی عمومی رشد نکرده بود، چنین تحرک و گشایشی محقق نمی‌شد. این دستاوردی است که ارزش دفاع دارد.
این یادداشت با نگاهی به مقاله مایک کونجال، کارشناس اقتصادی و عضو هیئت تحریریه نشریه دیسنت،  تنظیم شده‌است.
خروج از نسخه موبایل