تَکینگی یا تکثر؟ [الگوی سید جواد طباطبایی یا سید جواد میری؟]

محمدرضا جلالی

مقدمه

در این نوشتار تلاش می‌شود تا به بازنمایی تقابل آرای دکتر سید جواد طباطبایی و دکتر سید جواد میری در باب مقوله زبان بپردازیم تقابل و اختلافی که تنها در سطح زبان متوقف نمانده و لاجرم به حوزه‌های دیگر نیز سرایت خواهد کرد. اما باید توجه کرد که این نوشتار تنها قصد بررسی آرای دو فرد یا دو سوژه منفرد را ندارد بلکه تلاش بر آن است تا «ایده»‌‌ها و «نظر»ات این افراد مورد سنجش قرار گیرد. مطمئنا این ایده‌ها تنها در این دو سوژه خلاصه نمی‌شوند اما برای به تصویرکشیدن تقابل این دو «ایده»، دوگانه‌ی طباطبایی-میری، نمونه‌ی مناسبی خواهد بود. علاوه بر شرحِ آرای این دو اندیشمند، تلاشی نیز برای فهم و واکاوی پیش‌فرض‌های این آرا و ایده‌ها خواهیم داشت. پیش‌فرض‌هایی که اگر بتوانیم به آنها دست‌یابیم، به سهولت می‌توان علتِ بیان و طرحِ آرای گوناگون این دو اندیشمند را دریافت.

[bs-white-space]

بیان مسئله

می‌توان ادعا کرد که دکتر سید جواد طباطبایی به‌خاطر آرا و نظریاتی که در باب اندیشه سیاسی حول محور «ایران» دارد، رویکردی ضد تکثر و وحدت‌گرا به زبان دارد. زبان را می‌توان نزد طباطبایی به‌مثابه ذخیره فرهنگی یا شالوده تمدنی در نظر گرفت. البته این زبان در نزد او تنها و تنها «زبان فارسی» است. طباطبایی هر ایده را که قصد تحدیدِ زبان فارسی و بسط زبانی غیر از زبان فارسی را داشته باشد، خطری برای وحدت سرزمینی و تمامیت ارضی ایران تلقی می‌کند. به‌عنوان مثال اگر کسی به دفاع از ایده تدریس زبان کردی در کردستان بپردازد، طباطبایی او را تهدیدی علیه «ایران» به‌حساب می‌آورد که یا آگاهانه یا ناآگاهانه در زمینِ تجزیه‌طلبان بازی می‌کند.

اما سید جواد میری در مقابل رویکردی تکثرگرا به زبان اتخاذ می‌کند. نگاهی که به بهانه «وحدت سرزمینی» و «تمامیت ارضی» به سرکوب سایر زبان‌ها و حذف آن‌ها نمی‌پردازد. او این تکثر را عاملی برای پویایی و حرکت فرهنگ در نظر می‌آورد.

موضعِ سید جواد طباطبایی

Javad Tabatabaei

سید جواد طباطبایی کتابی مستقل یا رساله مشخص در باب مقوله «زبان» به نگارش درنیاورده است. اما می‌توان از مجرای فهمِ اندیشه سیاسی او، به جایگاه و نقش مقوله «زبان» در نزد طباطبایی پی برد.

پروژه اصلی که طباطبایی در چند دهه اخیر به شکل جدی آن را دنبال می‌کند، اندیشه «ایرانشهری» است. اندیشه که طباطبایی تلاش کرده تا در هر اثر خود بخشی از آن را به تصویر بکشد. اندیشه ایرانشهری روایتِ نوینی در باب میراث گذشته ایران است. اندیشه که مانند هر اندیشه دیگر، دارای وجوهی ایجابی و سلبی می‌باشد. در ادامه به شرح مختصری از وجوه سلبی اندیشه او خواهیم پرداخت.

طباطبایی می‌نویسند: «تکوین ملت در ایران و دولت ملی آن (نظریه ایرانشهری)، تاریخ پیچیده و متفاوتی دارد و بدون داشتن نظریه‌ای برای توضیح این پیچیدگی نمی‌توان دریافتِ روشنی از تاریخ آنها پیدا کرد …» (طباطبایی، 1398، ص. 78). او در کنار اذعان به وجود ابهاماتی در نظریه ایرانشهری، دلیل این ابهامات را نه در اصل تاریخ ایران که در طرح بد پرسش می‌داند. (طباطبایی، 1398، ص. 123)

در تز هشتم یادداشتی تلگرامی در کانال دکتر جواد طباطبایی آمده است که «همه ایرانیانی که از کهن‌ترین روزگاران تاکنون در بخش‌هایی از ایران‌زمین ساکن شده‌اند، در گذر تاریخ به «ملّت» در معنای دقیق و جدید آن تبدیل شده‌اند. تبدیل ایرانیان به یک «ملّت»، به لحاظ تاریخی، بسیار زود ممکن شده است. اگرچه واژه ملّت در تداول جدید آن در آغاز دوران جدید تکوین پیدا کرده و مضمون مفهوم آن نیز در دوران جدید تعیّن پیدا کرده است، اما واقعیت آن، در ایران، به سده‌های پیش از دوران جدید تعلق دارد و در شرایط متفاوتی نیز پدیدارشدن واژه تعیّن مضمون آن ممکن شده است.» (طباطبایی، 1395)

نشریه نشریه ایرانشهر امروز
ماهنامه مطالعات ایرانی و نقد کتاب
۱۳۹۵-۱۳۹۶ (انتشار متوقف شده‌است)

در سطور بالا، طباطبایی بیان می‌دارد که ایرانیان بسیار پیش‌تر از فرایند‌های ملت‌سازی در اروپا، «ملت» بوده‌اند. به‌عبارت‌دیگر واقعیت «ملت» در ایران وجود داشته اما مفهوم «ملت» خیر.

طباطبایی حتی امر دینی را ذیل امر ملی تعریف می‌کند و برای امر دینی ساحتِ مستقلی قائل نیست. او در کتاب آخر خود به هنگام نقد جریان روشنفکری دینی می‌نویسد:

«روشنفکری دینی ازاین‌حیث که استقلال و اصالتی به امر دینی می‌داد، یعنی امر دینی را یکی از شئون فرهنگ یک ملت نمی‌دانست، هرگز نتوانست التفاتی به امر ملّی نشان دهد … دیانت‌های ایرانیان، پیوسته بخشی از فرهنگ ملی آنان بوده است.» (طباطبایی، 1398، ص.82 و 159)

به طور خلاصه، می‌توان بنیادِ وجه سلبی تفکر طباطبایی را ایده «خاص‌بودگی و تفاوت ایران» دانست. (فیرحی، 1399 ، ص. 5) البته طباطبایی به وجوهِ ایجابی اندیشه ایرانشهری نیز می‌پردازد که از موضوعِ این نوشتار خارج است.

پس در تفکر سید جواد طباطبایی ما با نوعی توجه بی‌حدوحصر به ایران، البته نه ایران سیاسی که ایران فرهنگی بزرگ در مقام یک تمدن، مواجهه هستیم. او برای آنکه بتواند از استمرار یا تداوم فرهنگی ایرانیان صحبت کند به زبان فارسی به مثابه حامل این آگاهی نیاز دارد. زبانی که «مهم‌ترین سند تداوم تاریخ و تاریخ فرهنگ ایران است» (طباطبایی، 1395) و «این زبان (فارسی) شالودۀ ملّیت و تشخص همۀ ایرانیان نیز است.» (همان) او در جای دیگر آورده است که «ادبیات در طول تاریخ ایران … و رایج‌ترین تجلی فرهنگی ایرانیان بوده است». (طباطبایی، 1386، ص. 336) او در فصولی از جلد دوم کتاب «تأملی در باب ایران: مکتب تبریز و تجددخواهی»، تلاش می‌کند تا تجدد را بر اساس زبان و تجربه‌های نو در زبان فارسی توضیح دهد.

طباطبایی می‌نویسد: «ایران تنها کشور مهمی است که مردم آن با حفظ زبان فارسی، به خلاف دیگر کشورهای بسیار دیگری که عرب شدند، ایرانی ماندند» (طباطبایی، 1395). پس می‌توان استنتاج کرد که «ایرانی‌ماندن» ما تنها از مجرای زبان فارسی ممکن بوده است. زبانی که حتی با عنوان و صفت «زبان معیار» در متون طباطبایی معرفی می‌شود. حال می‌توان دریافت که چرا فیگورهای مانند فردوسی، سهروردی‌ و.. در درازنای تاریخِ ایران برای طباطبایی دارای اهمیت می‌شوند و یا اینکه چرا او در نقدهای خود به افراد در تلاش است تا آنان را ناآگاه و ناآشنا به زبان فارسی نشان دهد و داغِ زبان‌ندانی را بر پیشانی آنان حک کند. (به نقدهای طباطبایی به فیگورهای دانشگاهی مانند تقی آزاد ارمکی، حاتم قادری و… در کتاب ملاحظات دربارۀ دانشگاه مراجعه شود.)

رفته‌رفته با تأمل بیشتر بر متون و اندیشه طباطبایی، به پیش‌فرض مهمی که آن را فرض گرفته است، پی خواهیم برد. او هویت ایرانی را مساوی با زبان فارسی قرار داده و ظرفیت‌های متکثر و گوناگون مفهوم ایرانی را به «زبان فارسی» تقلیل داده است. به سخن دیگر او با این کار از پتانسیل‌های «ایرانیت» کاسته و زبان فارسی را قوامِ ایرانیت و رکن رکین هویت ما تعریف کرده است.

طباطبایی را نباید در یک لحظه خاص، بلکه باید در امتدادِ یک سنتِ نظری تحلیل کرد. او تنها به‌عنوان یکی از نمایندگان فکری این سنت، مورد بحث و تحلیل قرار گرفته است. به‌عنوان مثال ریشه‌های دیدگاه طباطبایی در باب زبان را می‌توان در کتاب «هویت ایرانی و زبان فارسی» بازجست.

شاهرخ مسکوب علی‌رغم بیان و پذیرش این موضوع که مؤلفه‌های فراوانی از جمله فولکلور، اسطوره، دین، رقص، نقاشی، معماری و… شکل‌دهنده هویت هستند، می‌نویسد «ما برای تکوین و ایجاد هویت ملی خودمان از همه این عوامل (مؤلفه‌های فراوانی از جمله …) بی‌بهره بودیم … پس ملیت ما جز زبان مأوایی نداشت.» (مسکوب، 1394 ، ص. 21)

پس این ایده که ایرانیت را مساوی و مساوق زبان فارسی در نظر می‌گیرد، تنها در شخصِ طباطبایی تبلور پیدا نکرده است. این ایده در بسیاری از حوزه‌ها نفوذ پیدا کرده و دارای نوعی سیطره گفتمانی است. به‌عنوان مثال بسیاری از آثاری که در ژانر «تاریخ ادبیات» نگاشته شده‌اند، به‌جای پرداختن به تمامِ ادب ایرانی که اعم از ادبیات و اشعار ترکی، عربی و … است، تنها ادبیات و اشعار زبان فارسی را موردمطالعه قرار می‌دهند. به‌احتمال زیاد، نخستین صورت‌بندی از این «ایده» در زمینه تاریخ ادبیات، به وسیله ادوراد براون انجام‌گرفته است. (میری، 1397، ص. 105)

همان گونه که پیش‌تر نیز گفته شد، طباطبایی کتابی مستقل در باب مقوله زبان ندارد اما در مقاله‌ای جنجال‌برانگیز با عنوان «زبان ملّی و برنامۀ آموزش زبان‌های محلی» برخی از مواضع خود را به شکلی عیان‌تر بیان می‌کند. در واقع این مقاله واکنشِ تندی است در برابر اقدام وزارت علوم، مبنی‌بر آموزش زبان ترکی در دانشگاه‌های سه استان آذربایجان‌های شرقی و غربی و اردبیل.

طباطبایی معتقد است اجرای چنین برنامۀ «به فاجعه پهلو می‌زند» (طباطبایی، 1395) آن هم توسط وزارت علومی که «که حتی توانایی آموختن زبان ملّی به استادان دانشگاه‌های کشور را ندارد» (همان). در ادامه ما با نوعی مکانیسم دوگانه‌ساز از سوی طباطبایی طرف هستیم که قصد دارد زبان فارسی را در برابر زبان‌های اقوام قرار دهد. به‌عنوان مثال او می‌نویسد که «راستی دولت تدبیر و امید با چه رویی می‌خواهد به مردم آذربایجان که سده‌ها در قهوه‌خانه‌های شهرهای خود گوش به نقالی داستان‌های شاهنامه سپرده‌ا‌ند، اعلام کند که ازاین‌پس افسانه‌های «دده قورقود» جای داستان‌های رستم و سهراب را گرفته است» یا در جایی دیگر می‌نویسد: «مردمی که هزار سال شاهنامه، دیوان حافظ و گلستان سعدی خوانده‌اند به‌آسانی به این جعل هویت برای خود تن در نخواهند داد» (همان).

آیا واقعاً اجرای چنین برنامه‌ای به معنای کنارگذاشتن شاهنامه و دیوان حافظ است؟ به‌عبارت‌دیگر او در اینجا باتوجه‌به جایگاه رفیع و والای شاهنامه در ادبیات و با برساختن دوگانۀ پوشالی و کاذب شاهنامه/ «دده قورقود» و… دستور حذف رقیبان شاهنامه (استعاره‌ای از زبان فارسی) را صادر کند. در باب این رویکرد طباطبایی می‌توان به نکاتی اشاره کرد.

اول آنکه وقتی طباطبایی از چنین موضعی (توجه به جایگاه خود طباطبایی و سیطرۀ زبان فارسی در ایران) به دیگر زبان‌ها و آثارشان به دیدۀ تحقیر می‌نگرد، راه خود را در مسیر جهانی می‌بندد و فردی می‌تواند به شیوۀ طباطبایی، با برساختن و عَلم‌کردن دوگانه ایلیاد و اودیسه‌ و…/شاهنامه، طرف ایرانی را از میدان رقابت حذف کند. بحث در اینجا به محتوای کتاب‌ها خلاصه نمی‌شود بلکه باید به مواضع قدرت/ضعف طرفین نیز توجه کرد. هنگامی‌که رأی به انسدادِ تعامل و گفت‌و‌گو می‌دهیم، باید منتظر تبعات آن نیز باشیم.

نکتۀ بعدی آنکه آیا در این باره ما باید وارد میدان سنجش توانایی زبان‌ها شویم؟ به نظر نگارنده اینکه «زبانی آثار ادبی فراوانی ندارد» یا اینکه «زبان فارسی از همۀ زبان‌ها تواناتر است» به‌هیچ‌وجه استدلال‌های موجه، نیستند، به این سبب که ما نه از «توانایی» زبان‌ها، بلکه از «حق» تکلم و تدریس زبان‌ها صحبت می‌کنیم. اینکه آیا مردمانی بر اساس «قانون» می‌توانند از چنین حقی صحبت کنند؟

 در اصل پانزدهم از قانون اساسی آمده است که «زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است‏. اسناد و مکاتبات‏ و متون‏ رسمی‏ و کتب‏ درسی‏ باید با این‏ زبان‏ و خط باشد ولی‏ استفاده‏ از زبانهای‏ محلی‏ و قومی‏ در مطبوعات‏ و رسانه‏ های‏ گروهی‏ و تدریس‏ ادبیات‏ آنها در مدارس‏، در کنار زبان‏ فارسی‏ آزاد است‏.» (مرکز پژوهش‌های مجلس، بی‌تا)

اما طباطبایی در برابر استدلال قانونی و حقوقی چنین می‌نویسد: «نکتۀ دوم به جایگاه دولت و حکومت در نظام اجتماعی کشور مربوط می‌شود. دولت نهادهای ناظر بر حوزۀ مصالح عمومی یک مّلت و تأمین آن مصالح است … مهم‌ترین معیار در فهم و تفسیر قانون اساسی و اجرای آن صیانت وحدت مّلی و تمامیت سرزمینی کشور است» (طباطبایی، 1395). پس جواب طباطبایی روشن است. این برنامه ریشه بر تیشۀ هویت ما می‌زند و وحدت سرزمینی ما را تهدید و در نتیجه هر صحبتی در این باب «کأن‌لم‌یکن و از درجۀ اعتبار ساقط» است. (همان)

دیگر مدعیات طباطبایی نیز در این مقاله جای شک و تردید بسیار دارد. او می‌نویسند که «فارسی جدید، زبانی که از چهارده سده پیش تنها زبان ملی کشور بوده است — مانند فارسی میانه و نیز دیگر زبان‌های باستانی ایران — از آغاز دورۀ اسلامی، تنها زبان علمی و معیار ایران بزرگ بوده است و تا اطلاع ثانوی همچنان هست» و یا «دلیل اینکه ایران … تنها یک زبان ملّی پیدا کرده جز این نیست که تنها همین زبان، زبان دانش و فرهنگ و نیز زبان معیار بوده است و می‌توانسته چنین زبانی باشد.» (همان) برای سنجش این ادعا که «زبان فارسی تنها زبان علمی بوده است»، می‌توان نگاهی به آثار منتشر شده در قرون چهارم، پنجم و ششم ه.ق انداخت و مقایسه کرد که چه تعداد از آثار به زبان فارسی بنگارش درآمده‌اند؟ مگر غیر از آن است زبان عربی به‌صورت زبان مکتب رواج داشته و اکثر رسائل فلسفی و حکمی ما به زبان عربی به نگارش آمده‌اند و نمونه‌های مانند دانشنامۀ علائی محدود و کم‌شمار هستند؟

البته که زبان علمی متفاوت است با زبان علم‌وزی به معنای آنکه یک زبان یارای علمی نگاشتن را داشته باشد. نکتۀ دیگر آن است که طباطبایی هیچ توضیحی در باب «زبان معیار» نمی‌دهد که مراد او از این عبارت چیست و آن را به چه صورت و به طور مکرر به کار می‌برد؟

یکی دیگر از ادعاهای مناقشه‌آمیز طباطبایی نظر او درمورد «زبان ملی» است. او می‌نویسد که «نسبت زبان ملّی در ایران با زبان‌های محلی ایران، مانند بسیاری پدیدارهای تاریخ این کشور، پیوسته، متفاوت بوده است. ایران، به خلاف مورد شبه جزیرۀ هند، همیشه زبان ملّی معیار داشته است، اما این زبان ملّی، به خلاف مورد فرانسه، تحمیل یکی از زبان‌هایی که عامۀ مردم به آن سخن می‌گفتند نبوده است.» یا «فارسی، در هر سه مرحلۀ دگرگونی تاریخی آن، زبان ملی ایرانیان بوده است» یا «زبان ملّی باید زبان دانش و فرهنگ این کشور باقی بماند». (طباطبایی، 1395)

 مفهوم «زبان ملی» که توسط طباطبایی استخدام شده، نوعی تحمیل ایده بر گذشتۀ تاریخی است. اگر زبان ملی را به معنای زبان واحد در نظر بگیریم، ادعای طباطبایی ربطی به واقعیت تاریخ ایران ندارد. در این ادعا ما با برساختی مدرن مواجهه هستیم که تکثر و تنوع در ایران را نادیده و در تلاش است تا روایتی متحدالشکل از ایران ارائه دهد. (میری، 1397 ، ص. 42)

موضعِ سید جواد میری

با ارائۀ توضیحاتی در باب طباطبایی می‌توان به سراغ آرای سید جواد میری رفت. او به‌صورت مشخص روایت خود را در برابر روایت طباطبایی قرار می‌دهد و باور دارد نگاهی که معتقد است: «ایرانیت مساوق با ادب فارسی است و زبان فارسی ستون فقرات هویت ایرانی است که توانسته ما را در طول تاریخ در برابر «ترک»، «تازی» و «غیر» حفظ کند» اسطوره‌ای بیش نیست و این نگاه می‌تواند پیامدهای نامطلوبی داشته باشد. (میری، 1397 ، ص. 16)

میری معتقد است ما با مفهومی واحد به نام ایرانیت مواجهه نیستیم بلکه ایرانیت مفهومی است سیال و متکثر از اقوام گوناگون. او برای توصیف تصور خود از ایرانیت از تمثیل «هویت به مشابه فرش» بهره می‌برد. «بلکه همچون فرش ایرانی، هر قسمتی از آن یک طرح دارد و این طرح در مرکز یک طرح کلی یا زمینۀ فرش

تاملی درباره ایران
نوشته سیدجواد میری
نشر نقد فرهنگ/۱۳۹۷

قرار دارد. اگر هویت‌ها به‌صورت عناصر مختلف و متنوع دیده شوند یا از منظرهایی مورد بررسی قرار گیرند که متکثر بودن را در یک وحدت کلی تعریف کنند، در آن صورت هویت‌های موفق‌تری خواهند بود» (میری، 1397 ، ص. 66)

همچنان میری معتقد است که ما به علت سیطره فهم تک عاملی از ایرانیت و سیطره زبان فارسی، باید مفهوم «فرهنگستان زبان و ادب فارسی» را مورد بازخوانی قرار گیرد. (میری، 1397 ، ص. 89) گویی «فرهنگستان زبان و ادب فارسی» نیز مرتکب همان اشتباه شده و فهمی تک عاملی از هویت ایرانی دارد و به‌جای پرداختن به تمام وجوه ادبی و فرهنگی ایران، تنها زبان فارسی را کانون توجه خود قرار داده است. می‌توان با وسیع‌تر کردن میدان دید و با به رسمیت شناختن «تنوع»، از ایدۀ «فرهنگستان زبان‌ها و ادب‌های ایرانی» صحبت کرد.

در باب برنامۀ تدریس زبان‌های اقوام، میری با اشاره به اینکه «در یکی از سرکوب‌گرایانه‌ترین حکومت‌ها، یعنی در چین که در مقابل اقوام گوناگون از روش‌های مستبدانه استفاده می‌کند، مشخصاً در مورد ترکان ایغور، تدریس زبان‌های قومی را آزاد کردند و در مدارس و حتی در دانشگاه‌ها نیز این زبان‌ها تدریس می‌شود.» پیشنهاد می‌دهد چنین برنامۀ در ایران نیز اجرا شود. (میری، 1397 ، ص. 88)

هر شکلی از سرکوب (امر زبانی) نه‌تنها نمی‌تواند وحدتی ایجاد کند بلکه سبب تشدید اختلافات و زمینه را برای ظهور انواع و اقسام ایدئولوژی‌های پان … فراهم می‌کند.

سید جواد میری معتقد است که بسیاری از افراد در بحث پیرامون زبان دچار نوعی خلط معرفتی شده‌اند و نتوانسته‌اند بین 4 سطح از زبان تفکیک قائل شوند و «چهار مفهوم زبان مادری، زبان ملی، زبان مشترک و زبان رسمی» را از هم متمایز نکردند. (میری، 1397 ، ص. 114)

حال می‌توان گفت که در داخل ایران، زبان فارسی به‌عنوان زبان مشترک وجود دارد اما نباید زبان مادری و «زبان ملی» را یکی انگاشت. اگر زبان ملی را فارسی در نظر بگیریم (فرض)، افرادی که زبان‌های مادری آنان بلوچ، ارمنی، ترکمن، عرب و… هست، یکسانی زبان ملی و مادری را نقض خواهند کرد.

حال‌آنکه ایران نه یک زبان ملی بلکه دارای زبان‌های ملی اعم از ترکی، کردی، ارمنی، گرجی و … است که باید آن را در نظر داشت و دچار خلط مفهومی نشد. زبان فارسی نیز به‌عنوان زبان رسمی (حکومتی) برقرار است. (میری، 1397 ، ص. 119)

 

در این نوشتار تلاش شد تا گزارشی در باب آرا و نظرات سید جواد طباطبایی و سید جواد میری ارائه شود. در مقام جمع‌بندی می‌توان به سطوری از سید جواد میری اشاره کرد:

«سرکوب تنوعات دینی، مذهبی، زبانی، سیاسی و فرهنگی نه‌تنها وحدت ایجاد نمی‌کند، بل وحدت موجود را نیز به مخاطره می‌اندازد و از آن مهم‌تر، وحدت موجود را نمی‌توان بر اساس مؤلفه‌های «وحدت قدیم» تجدید کرد؛ بل نیازمند بازاندیشی جدی در این حوزه هستیم و این امر بدون گفت‌وگوهای چالشی در عرصۀ آکادمیک و عمومی ممکن نیست» (میری، 1397 ، ص. 14)

منابع:

طباطبایی، سید جواد (1386). تأملی درباره ایران مکتب تبریز و مقدمات تجددخواهی. تبریز: انتشارات ستوده

طباطبایی، سید جواد (1398). ملت، دولت و حکومت قانون. تهران: انتشارات مینوی خرد

طباطبایی، سید جواد (1398). ملاحظات دربارۀ دانشگاه. تهران: انتشارات مینوی خرد

میری، سید جواد (1397). تأملی درباره ایران: واکاوی هویت، ملیت، ایرانیت و سیاست‌گذاری‌های زبانی. تهران: انتشارات نقد فرهنگ

میری، سید جواد (1397). ایران در پنج روایت. تهران: انتشارات نقد فرهنگ

فیرحی، داود (1399). ایرانشهری و مسئله ایران. فصلنامه دولت پژوهی، شماره 21 ، 1-28

طباطبایی، سید جواد (1395). زبان ملّی و برنامۀ آموزش زبان‌های محلی، مجله ایرانشهر، شماره 3

مسکوب، شاهرخ (1394). هویت ایرانی و زبان فارسی. تهران: انتشارات فروزان روز

خروج از نسخه موبایل