دانشجو، کالای مصرفی در نظام آموزش عالی

Students as comedities

پذیرش در دانشگاه و دانشجو شدن بی تردید از شیرین ترین و خاطره انگیزترین لحظات زندگی است. اما دانشجو بودن و تجربه زیست در دانشگاه و مرور گذشته های دانشجویی چندان برای همه رنگی، شیرین و هیجان انگیز نیست. تلخی تجربه های این دوران صرفا حسی حزن انگیز و موقتی نیست، بلکه حاکی از زخم های عمیق و سرپوشیده و عیانی است که دیگر درمانی برای آنها پیدا نیست. چند روز پیش مطالبی صریح و بی پرده از چند دانشجو و فارغ‌التحصیل به دستم رسید که به نظر می رسد بیش از پیش باید در خصوص جایگاه و اهمیت دانشجوی امروزی در نظام آموزش عالی به بحث و گفتگو نشست و لایه‌های پنهان مخرب و جامعه برانداز آن را به خوبی عیان کرد.

تجربه محیط جدید و بزرگ آموزشی، دوستان و معاشرت‌های جدید، مدرسانی جدید، زندگی خوابگاهی و …، بدون هیچ تردیدی هدف و انگیزه اصیل دانشجویی برای ورود به دانشگاه برای هیچ دانشجویی نبوده است و نیست. شور دانشجویی در زمان ورود و حضور در دانشگاه صرفا و تنها برای مواجهه با خود آکادمیک دانشجوست که هیجان و تپش دارد. حال اما سوال اساسی اینجاست که دانشگاه و نظام آموزش عالی با این شور و خود آکادمیک چه کرده است و چه می کند؟

او با این ذهنیت به حق و صحیحی که در دانشگاه به دلیل مفهوم و رسالت آن، همه چیز باید به اندازه در جای و زمان خود قرار داشته باشد وارد دانشگاه می شود و به مرور حس و لمس می کند که این اصل و تئوری چندان جایگاهی ندارد و می تواند و می شود هر چیزی در هر زمانی و مکانی در جایی باشد که نباید باشد. او به آهستگی در حال گم کردن چیزهای زیادی است که با خود از فطرت، خانواده و گاها از مدرسه به دانشگاه آورده است: شور و انگیزه دانشجویی، پویایی و امید به آینده، صداقت و شجاعت و … . او به شکل اعجاب آوری شاهد از بین رفتن قبح اعمال و نابهنجاری هایی است که چاشنی و برچسب هیأت علمی، کارمند و مدیر بودن می تواند به آنها وجاهت حرفه ای و اخلاقی نیز بدهد.

او به مرور می فهمد که خود و هویت دانشجویی اش را نیز از دستش ربوده اند و ابزار دست طمع و منفعت ارکان دانشگاه شده است. او متوجه می شود صرفا باید باشد تا منافع از قبل پیش‌بینی شده تحقق یابند. او باید باشد تا چراغ رشد و تعالی فیزیکی دانشگاه، مدیران و استادان آن روشن بماند. او می‌ماند و می بیند زخم هایی را که به روح پاک و معصومش روا داشته اند. او به ظاهر ساکت و متین اما در درون آشفته و حیران نظاره‌گر رشد هیولاهای علمی در اطراف و نمو خطرناک بذر ریاکاری و هیولاگری در وجود خویش است.

او می‌داند که کالایی است مصرفی و در خدمت و اختیار اهداف دانشگاه و مانند هر کالای دیگر زمان مصرفی دارد و برای اینکه دچار پرت‌شدگی علمی نشود باید هر چه زودتر خدمات خود را ارائه و صحنه دانشگاه را ترک نماید برای ورود کالاهای جدید. چرا که بیشتر ماندش در محیط دانشگاه دیگر سودی ندارد و اگر به هر دلیلی مجبور به ماندگاری بیشتری شد خدمت مالی را باید به سایر خدمات دانشجویی خود اضافه کند و به تعبیر دانشگاهی اش تمدید ترم کند با پرداخت شهریه مصوب! او می داند حتی تلاش هایی که برای توانمندی علمی و اجرایی اش می شود صرفا به خاطر این است که بتواند خدمات بیشتری را نصیب دانشگاه و استادانش کند.

دانشجو کالا نیست او یک انسان است و نیازمند دیدن و شنیدن و اجرای رفتار و کردارهای انسانی در محیط دانشگاهی است. او به دانشگاه آمده تا انسان بهتری از خود بسازد. او را چون خود از درون تهی کرده ایم!

خروج از نسخه موبایل