وازده کیست و نمودهای وازدگی چیست؟

دانیال حقیقی

Tianmen

در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که بسیار بر رواداری و تساهل و تسامح چیز نوشته می‌شود یا از رسانه‌های جمعی در این رابطه برنامه‌های گوناگونی پخش می‌کنند و سعی می‌کنند این ایده را جا بیاندازند که ویژگی مثبت یک جامعه باز و توسعه یافته از نظر «مدنی»، داشتن تساهل و تسامح است.

البته این درست است که ما باید رواداری زیادی در زندگی به خرج دهید اما گاهی خود این تعابیر «جامعه مدنی»، «تمرین مدارا» و مانند این‌ها تبدیل به کلک مرغابی‌ای می‌شوند که بعضی‌ها به مدد آن بسیاری از پروژه‌های عادی‌سازی و این‌ها را پیش می‌برند.

تساهل و مدارا در جامعه امروزین ما تعریفش را در توصیه‌ی منحوس «بیخیالی طی کن» پیدا کرده است که البته با الفاظ پایین‌تنه‌ای بیانش می‌کنند. بسیار مهم است که بدانیم این معنی مداراگر بودن تساهل‌جویی نیست بلکه معنای وازدگی است. مثال‌هایی می‌زنم از فضای ادبی و روشنفکری خودمان که خیلی هم ادعاهای بزرگی دارند در این بیست سالی که از صور دمیدن در شعار «تمرین مدارا» و «تساهل و تسامح» می‌گذرد.

به خاطر دارم بزرگوار همیشه استادی را، که هربار درباره اینکه چرا ایشان همیشه داور جوایز ادبی هستند، از او پرسشی می‌کردیم، سرش را کج می‌کردو با این مضامین که «حالاااااا…. مگه اصن این جوایز چی هست؟»، «حالااااا مگه به اون جایزه دادیم چی شد؟»، «حالاااااا اصن مگه من چندبار داور وایساده بودم؟» و دیگر جملاتی از این دست، سعی در تقسیم شکست میان همگان داشت. جالب اینکه گرانقدر مورد نظر یکی از تساهل‌گو ترین تسامح‌طلبان همیشه پا به جفت بزرگواری‌های رفورمیستی هم هستند.

یا مثلاً این جمله را زیاد شنیدیم که «ادبیات پونصد نسخه‌ای مگه چی داره که سرش دعوا کنیم؟»

این جمله یکی از ابزارهای عادی کردن وضعیت غیرعادی ما بوده است و مدام هم مثل بُز تکرارش می‌کنند. کسانی که این جملات را بر سر زبان این و آن انداختند درواقع به دنبال تقسیم شکست میان همه بودند برای نگه‌داشتن فضا در یک وضعیت ایستا و به دور از آفرینشگری.

این‌ها نمودهای وازدگی هستند و بیشتر هم کسانی به آن دچار می‌شوند که به دلیل کم‌علاقگی و نداشتن استعداد، از کاری که خیال می‌کنند برای تشخص فرهنگی باید در آن باقی بمانند، دلزده شده‌اند. بسیاری از کسانی که در کار تدریس در آموزشگاه‌های خصوصی هستند در واقع بی استعدادهایی بوده‌اند که دلزده از امر خلاقه و آفرینشگری، فقط برای بهره‌مندی از تشخص فرهنگی کاری که زمانی سودای آن را در سر داشتند، وارد بحث تدریسش شده‌اند. باید بی‌تعارف این مسائل مطرح شوند. چون این بسیار غیرطبیعی است که اکثر مدرسان شریف این حوزه‌های ادبی و هنری، واقعاً کاری در خور ارائه نکردند و هرکس هم که واقعاً نشان داده خلاق و آفرینشگر است، هرگز نتوانسته به دایره‌هایی که وازده‌ها تسخیرش کرده‌اند راه پیدا کند. این ساختاری است که باید شکسته شود چون ارتباط معناداری دیده می‌شود میان وازدگی و تدریس و داوری جوایز و فقدان استعداد در آفرینش و تولید فردی هنری و ادبی.

سال‌ها سر و کله زدن با چنین سرخورده‌هایی که با رخوت سعی می‌کنند وضع موجود را عادی کنند، به من آموخته است که این وازده‌ها، درواقع دلزده‌هایی هستند که مدام تلاش می‌کنند شکست‌های شخصی‌شان را میان همه قسمت کنند اما همان حال زیرچشمی به دنبال فضایی برای عرض اندام و مطرح کردن خودشان هم هستند. یعنی درهمان حالی که دارند شکست را میان همه قسمت می‌کنند، ناباورانه نگرانند که نکند جایی و فضایی برای دیده شدن کسی باقی مانده باشد. یکی از کلیدی‌ترین جملاتی هم که مدام از آن استفاده ابزاری می‌کنند این است: «فلانی دنبال دیده شدن است!»

انگار که بنی‌آدم، همچون این وازده‌ها، مشتی روان‌رنجورِ ترسوی محکوم به شرمگین بودن هستند که از دیدن شدن واهمه‌ای داشته باشند. و اصلاً مگر دیده شدن بد است؟ معماری مدرن برای ارزش والای شفافیت بود که چنین مقبول همه فرهنگ‌ها شد. وگرنه فضای بسته‌ی قجری همچنان در این کشور دوام آورده بود و هنوز ما در خانه‌های تودرتوی پر از خواب و رخوت و هراس و خجالت زندگی می‌کردیم.

اگر وضعیت به گونه‌ای است که دارد شکست را میان همه قسمت می‌کند، باید با صدای بلند علیه فضا و ویترین انحصاری‌اش به دعوا برخاست. نه اینکه آن را مدام عادی‌سازی کرد و طبیعی جلوه‌اش داد. چنین رفتاری فقط نشان دهنده این است که ما به خودمان امید نداریم و از ایمان درونی تهی شده‌ایم.

خروج از نسخه موبایل