خلاصه كتاب نظريه های رفاه جديد اثر تونی فيتزپتريك (فصل سوم)

حنانه شفیعی فینی

New Welfare Teory
كارگزار ، جامعه و طبقه

در این فصل سه مقوله كارگزار، جامعه و طبقه را مورد بررسی قرار مي دهيم که این سه مفهوم در ارتباط تنگاتنگ با یکدیگر قرار دارند.

كارگزاری

ديكن معتقد است که سياست اجتماعي توجه كافي به مساله كارگزاري نداشته زيرا گرفتار سوگيري اشتراكي گراي خود و تعهدش نسبت به برابري اجتماعي بوده است.

جناح راست نیز تاكيد بر مباحث ناظر بر رفتار، عقلانيت و انگيزه ها و برانگيختن گفتماني با تاكيد بر اصول فردگرايانه تنبيهي دارد ولی جناح چپ در حوزه هاي فوق الذکر نتوانسته است مقابله كافي صورت دهد. چپ در گذشته به مسائل كارگزاري پرداخته است.به عنوان نمونه تعاون و همبستگي نهضت كارگران باعث استقرار برابري كامل در جامعه مي شود و نهايتا مالكيت اجتماعي برقرار مي گردد. سوسياليست ها به رعايت و احترام بي توجه نبودند بلكه آن را در قالب نظري و تاريخي خاصي قرار مي دادند.

بر اساس تعبير سوسياليستي آزادي افراد مشروط و محدود به نيروهاي اقتصادي است.این تعبير اجتماعي است و از جانب جناح چپ مطرح است. تعبير فرد گرايانه نیز که آزادي افراد را مشروط و محدود به نيروهاي سياسي می داند، تعبير فردي ارائه می دهد و از سوی جناح راست مطرح است.

* اما اين ادعا كه فقط استدلال فردگرایانه به توصيف كارگزار محور مي پردازد، استنتاجي محافظه كارانه است كه چپ حق دارد آن را مردود شمارد.

نظريه لوگراند

لوگراند نظریه پساسوسیالیستی درباره کارگزاری ارائه می دهد که برای چپ جالب است.او مردمی را که صرفا به دنبال منفعت شخصي هستند،با مهره پياده در بازي شطرنج توصیف می کند و مردم نوع دوست را با مهره اسب.  مردم منفعل با توانايي اندكي براي اقدام و كنش رابه مهره پياده و مردمی که كارگزاران فعال قلمداد می شوند را به مهره وزير تشبیه می نماید.

* اين طبقه بندي كه متصديان امور را سرباز يا اسب و دريافت كنندگان را يا پياده يا وزير معرفي كنيم، طرحي جالب نظر در ايدئولوژي هاي رفاهي بدست مي دهد.

سوسيال دموكراتها  معتقدند، عرضه كنندگان خدمات به مثابه اسب هستند که در مسير نفي عمومي، سياست هاي لازم را طراحي مي كنند و دريافت كنندگان به منزله پياده هستند که بايد سپاس گذار باشند كه دريافت كننده می باشند.

همچنین محافظه كاران طرفدار بازار آزاد یا سوسيال دموكرات هاي نو عرضه كنندگان عمومي را پياده می دانند ودريافت كنندگان را وزير در نظر می گیرند.

به هر روی،لوگراند معتقد است که سياست هاي اجتماعي بايد به گونه اي سازمان يابد تا دريافت كنندگان واقعا به مثابه وزير تعريف شوند اما وزيراني كه قادر به تحمل رفتار اسب گونه يا پياده گونه متصديان امور باشند. وي معتقد است كه بازارهاي كمابيش آزاد مي توانند اين توان تحمل را ايجاد كنند.

كاستي ها و نقطه ضعف هاي نظريه لوگراند:

1.       با مقوله عمل متقابل و با كيفيت روابطي كه در خارج از شبكه يا ماتريس مبادلات بازار واقع اند كاري ندارد.

2.       نسبت به طيفي از دوپارگي هاي مرتبط و در عين حال متمايز (نفع فردي/ نوعدوستي، ساختار/كارگزاري) قرائتي فردگرايانه عرضه مي كند.

3. لوگراند به نفع راه حل هاي بازار براي مشكلات رفاهي سوگيري دارد.

4. فراخواني به او به قدرت و سلامت شبه بازار ها تا حدودي مغشوش است.

* دو مقوله اصلي از مبحث كارگزاري به درك بهتر موضوع كمك مي كند: 1)عمل متقابل 2)انعكاس پذيري

عمل متقابل

 از دهه 1940 تا 1970 دولت از طريق برنامه ريزي دولتي با مشكلات اجتماعي و اقتصادي مقابله مي كرد. سوسيال دموكرات ها معتقد بودند كه دولت تكليفي بي چون و چرا براي تامين رفاه و امنيت بر عهده دارد و افراد هيچ تكليف متقابلي نداشتند اما از دهه 1970 كم و بيش احساس شد كه اين زبان و منطق براي حقوق افراد، به تكاليف مدني و مبارزه با تبهكاري و انحطاط اجتماعي لطمه مي زند.

به علت انفجار سود جوئي ها در دهه هاي اخير ايثار و نوعدوستي (دمده) شده است و در واژگان سياست اجتماعي عمل متقابل جايگزين آن گردیده.

مفهوم عمل متقابل با تاكيد محافظه كاران بر تكليف، سوسيال دموكرات ها بر همبستگي و تاكيد راديكال ها بر رابطه مشترك مستقيم و بي واسطه، پيوندي بالقوه دارد.

عمل متقابل مستلزم سياست ها و نهاد هايي است كه افرادي را كه ممكن است غير منضبط باشند به راه آورده و منضبط كند.

وجوه  کلیدی رهیافت عمل متقابل را در سوسیال دموکراسی نو و شعارهایی که در مسیر انصاف اخلاقی و هویت ملی می دهند، می توان یافت.

به طور کلی عمل متقابل مفهومی ترکیبی است :1) عمل متقابل نوعدوستانه که با اخلاق بخشندگی و سخاوت و بهره مندی دیگران همراه است و چپ مشوق این نوع نظام های رفاهی است.

2)عمل متقابل خودپرستانه که منظور ادای دین می باشد به این معنا که اکنون به تو نفع رساندم منتظر چیزی در ازای آن هستم.

3)عمل متقابل منصفانه به این نکته تاکید دارد که دولت با برقراری نوعی شرایط عادلانه پایه ای به همان اندازه که نگران محرومیت های سطوح فوقانی است به محرومیت های سطوح تحتانی نیز توجه داشته باشد.

وایت معتقد است که با توسل به عمل متقابل منصفانه دوباره محافظه کاری سوسیال دموکراسی را به منزله محملی برای عدالت و برابری مطرح کند. نقدی که به نظر او وارد است:1) عقاید وی فاقد اجماعی دموکراتیک است.2) وایت در عین آن که به عدالت اجتماعی توجه دارد، توجهش به انگیزه های متناقض(نوعدوستی و خودپرستی) به اندازه کافی نیست.

روند عمل متقابل به گونه ای است که موجب تقویت متقابل مناسبات قدرت می شود زیرا توزیع منابع به شکل نابرابر و اصرار به عمل متقابل مردم ضعیف و ادای دین راه را برای انقیاد و فرمانبرداری گشوده تر می سازد.

برنز و دیگران الگویی از عمل متقابل ارائه می دهند که بر اهمییت ارتباط های اجتماعی تاکید دارد و خواهان شکلی از دخالت کوتاه دستانه دولت هستند، دخالتی که خودیاری اجتماعی را تسهیل کند.

انعکاس پذیری

مفهوم انعکاس پذیری به دو صورت تعبیر می شود:

1) قابلیت انعکاس که از سوی گیدنز مطرح شد و به معنی تصور از خود ما در دنیای معاصر به گونه ای که خود را دائما در معرض آزمایش قرار دهیم. از نظر وی در مدرنیته پیشرفته اطمینان خاطر مطرود است زیرا خود محصولات تولید شده محاسبات و تلاش های قبلی برای کنترل محیط اجتماعی از طریق بیمه کردن علیه طبیعت بیرونی است.

2) بازتاب که از جانب بک و بک گرنشایم با تاکید بر بازتاب و بی ثباتی مدرن مدرنیته و با مفهوم جوامع خطرپذیر بیان گردید.

*قابلیت انعکاس و بازتاب هر دو این مشکل را دارند که اهمییت ستیزهای سیاسی را نادیده می گیرند.

گیدنز احساس می کند که می تواند با این توصیه که برابری در قالب شایسته سالاری رقابتی بازتعریف شود، نوعی دموکراتیزه کردن رادیکال روابط اجتماعی را رهنمود سازد.

بک تاکید دارد که پیامد ناخواسته آرمانشهر بازار آزاد نئولیبرال به جز ترقی ظاهری و ماشینی و گرفتن روح از زندگی انسان ها چیز دیگری نیست. درضمن به این موضوع نیز توجهی ندارد که فردی سازی خود مراقبه ای در باب هویت و مناسبات و ستیزهای اجتماعی است.

هوگت در معنای قابلیت انعکاس یک مقیاس انعکاس پذیری پیشنهاد می دهد که این نوع شناسی ما را به تفکیک دو نوع کارگزاری رهنمون می سازد:1)کارگزاری مرتبه اول که بازیگران آن طبق مقررات نهادی مقرر عمل می کنند و 2) کارگزاری مرتبه دوم که بازیگران آن با نظام ها درگیر می شوند آنها را اعم از اجتماعی و خانوادگی به مبارزه می طلبند.

گرینر الگوی هوگت را می گیرد و با تاکید بر کارهای بوردیو آن را در قالب اجتماعی از مناسبات قدرت قرار می دهد که معنا، توزیع و ابزار انتقال میان صور گوناگون سرمایه اقتصادی و فرهنگی را می سازد.

اجتماع

سه مبحث از مهمترین مباحث معاصر در باب اجتماع عبارتند از دست اندر کاری، اعتماد و سرمایه اجتماعی که در ذیل به آنها خواهیم پرداخت.

دست اندرکاری

وازه دست اندرکاری از دهه1960 مورد استعمال قرار گرفت اما از دهه 1990 مورد توجه سیاستمداران، دانشگاهیان و دیگر مفسران واقع شد. در تعریف دست اندرکاری می توان گفت: طیف گسترده از کسانی که از یک تشکیلات تاثیر می پذیرند، جماعتی ذینفع اما بزرگتر و چندگانه تر از سهام داران یا صاحبان سهام بورس زیرا در حالی که این دو اصطلاح صرفا به دارندگان سهام بورس و سهام شرکت ها اطلاق می شود، دست اندرکاران ممکن است شامل کارفرمایان، عرضه کنندگان، مشتریان و سایر جماعات مربوطه نیز باشند.

مبحث نظری رفاهی در باب دست اندرکاری به دو علت نسبتا بی سر و صدا بوده است.1) ایهام بلاغی این اصطلاح 2) این اصطلاح به سرعت به اصطلاحی فنی مبدل شده

برای سوسیال دموکرات های نودست اندر کاری ارتباط نزدیکی با دغدغه های آنها نسبت به شمول و مطرودیت یا دقیق تر، تلاش آنها برای منعکس شدن آن دغدغه ها بدون توسل به یک ایدئولوژی باز توزیع مساوات طلبانه دارد.

بحث دست اندرکاری تحت الشعاع مباحث کلی ناظر بر سوسیال دموکراسی نو قرار گرفته است. این مقوله تاکید را بر اجماع و نه بر کشمکش می گذارد به عبارت دیگر بر آنچه پیوند می دهد و نه بر آنچه جدا می کند.

در شرایطی که اشتراک گرایی دولت محور و فردگرایی بازار محور ظاهرا بی اعتبار شده اند، دست اندرکاری برای عصر پسا ایدئولوژیکی به عمل و مدیریت معطوف است، جانشینی مناسب محسوب می شود.

دست اندرکاری فریاد وجدان اجتماعی  عمل گرایان است، آرزویی برای استقرار جامعه در فضایی فردی شده که عمل گرا ظاهرا نمی تواند و نمی خواهد فراتر از آن را ببیند.

اجتماع دست اندرکاران جامعه ای است متشکل از ذره های اجتماعی، نوعی تفرد که می کوشد خود را با زبان همبستگی توصیف کند.

اعتماد

اهمیت اعتماد برای جوامع و اقتصادها به هیچ رو مقوله تازه ای نیست و از ایام قرن 19 موضوع سخن افرادی چون توکویل و دورکیم بوده است. در این معنا اعتماد برای ادغام اجتماعی، رونق اقتصادی و سلامت اخلاقی جامعه نیرویی حیاتی است.اعتماد نیرویی است که خود را در سطح خرد متجلی می کند. اما پیامدهایی نیز در سطح کلان برای اقتصاد و اجتماع در بر دارد.رفاه اقتصادی فقط به قواعدی آشکار که بر اموال، قراردادهای مبادله و اشتغال حاکم است، وابسته نیست بلکه در غایت امر به مسیرها و شبکه هایی پر حفره نیز که تعامل اجتماعی از طریق آنها صورت می گیرد، بستگی دارد و می توان گفت استخوان بندی اقتصاد را باید به منزله پدیده ای که با کالبد فرهنگی حمایت می شود و با آن عجین است درنظر گرفت.

به طور کلی هم در حوزه اقتصاد و هم اجتماع، هزینه فقدان اعتماد در دراز مدت سنگین تر از سودی  فردی است که احتمالا در کوتاه مدت به سبب کوتاهی در پرورش و حفظ ارزشها و احساسات عاطفی مناسب حاصل می شود.

غفلت از مقوله اعتماد

راست محکوم است به این که در مراحل نخستین توسعه سرمایه داری به نقش پیوندهای فرهنگی توجه نکرده اند.در این صورت اعتماد فرسایش می یابد و فرهنگ اقتصادی مبتنی بر رقابت بر سر منافع شخصی جایگزین نقشی می شود که قبلا روابط همدلانه بوده است.

چپ را هم می توان متهم کرد که به آن اشکالی از اجتماعی کردن که اعتماد از طریق آنها پرورش می یابد لطمه می زند.

دولت رفاه نیز به سبب تقبل نقش هایی که در گذشته عملا از سوی اجتماعات صورت می گرفته است، به اعتماد و شیوع آن صدمه زده است و باعث کاهش دامنه فعالیت ها و سازمان های داوطلبانه شده و نوعی فرهنگ حقوق را باب کرده است.

اعتماد وقتی ایجاد می شود که تجارب تاریخی و شخصی  اعتقاد کارگزاران را به محیط های نهادی خود تسهیل کند.

سرمایه اجتماعی

در حالی که سرمایه مادی به مقولات مادی و سرمایه انسانی به مختصات فردی می پردازد، سرمایه اجتماعی به پیوندهای افراد، شبکه های اجتماعی و هنجارهای عمل متقابل و اعتماد پذیری ناشی از آنها، ارتباط دارد.

پوتنام مفهوم سرمایه اجتماعی را در نسل های پیشین جامعه شناسان ردیابی کرد و به خصوص به این اندیشه بوردیو پرداخت که گروه های اقتصادی حاکم تسلط خود را از طریق مالکیت بر سرمایه فرهنگی مثلا مهارت فنی در آموزش، زبان، منابع فرهنگی و کنترل این امور، پایدار نگاه می دارد.

انواع سرمایه اجتماعی از نظر پوتنام عبارتند از:1) سرمایه اجتماعی التزامی که زمانی که گروه هایی با هویت های همگون از ارتباط های خود برای محروم کردن دیگران بهره می گیرند. 2) سرمایه اجتماعی پیوندزننده زمانی که گروه ها باز هستند و به بیرون از خود می نگرند و قادرند مردمی را از مراتب و تقسیمات اجتماعی متفاوت در خود فرو گیرند.

از نظر پوتنام این دو نوع سرمایه اجتماعی مبادله پذیر نیستند و بهره گیری های خیر اندیشانه از سرمایه اجتماعی پیوندزننده بیشتر است.

نظریه دیگری که پوتنام مطرح می کند:سرمایه اجتماعی رو به زوال است . به دو علت 1) از بین رفتن نسل مدنی اندیش2) وجود نسل های کنونی که کمتر دلمشغولی برای حیات مشترک و اجتماعی دارند.

-پوتنام با کسانی که سرمایه اجتماعی را در تناسب معکوس با هزینه اجتماعی و اندازه دولت می پندارند، گویی که رشد دومی به زوال اولی می انجامد، به مبارزه بر میخیزد.

-سوسیال دموکراسی ها دارای سرمایه اجتماعی کمتری نسبت به نظام های لیبرالی یا محافظه کارانه هستند.( احتمالا به این سبب که تعارضی بین سرمایه اجتماعی زیاد و حقوق اجتماعی شهروندان وجود دارد.

از نظر پوتنام دولت رفاه باید در جهت بافت سرمایه داری بازار حرکت کند زیرا این سرمایه داری ذاتا برای سرمایه اجتماعی مخرب و زیان بار نمی باشد.

پوتنام موضع چپ میانه را به نفع سرمایه داری اتخاذ کرده است. بدین معنا که ه چند برابری و سرمایه اجتماعی به هیچ رو معادل و هم ارز نیستند، همگام یکدیگرند و به همین اعتبار این اتهام را که خانوارهای فقیر و متقاضیان مزایا هستند که به شبکه های اجتماعی اعتماد و عمل متقابل ضربه می زنند، به هیچ وجه قبول ندارد.

انتقاداتی که به پوتنام وارد است:1-برخی نسبت به نظریه محوری او در باب نزول سرمایه اجتماعی تردید دارد.2-اگر این سخن حقیقت دارد که سرمایه اجتماعی می تواند به همان اندازه ای که معطوف اهداف  شیطانی است به اهداف خیراندیشانه نیز معطوف باشد، پس مسلما توصیفی جامع و مانع از سرمایه اجتماعی الزاما به وجود نظریه ای فراگیر از عدالت اجتماعی وابسته است. اما پوتنام چنین نظریه ای ارائه نداده است.3-عدم توجه پوتنام به اینکه بسیاری از مفسران رادیکال به سرمایه اجتماعی بدگمان اند زیرا این اصطلاح نقاب ایدئولوژیکی برای کتمان این منظور است که جامعه را باید به تناسب کارکردهایی که به نفع الزامات سرمایه داری دارد، داوری کرد

بسیاری نسبت به سرمایه اجتماعی سوظن دارند زیرا اصطلاحی است که از اهمییت سیاسی طبقه چشم می پوشد و سرمایه را به منزله شاخص ارتباط های شخصی توجیه می کند و این ارتبط ها را به مثابه رابطه ای اجتماعی-اقتصادی که محصول ستیز برسر قدرت است تعریف نمی کند. بنابراین روشن نیست که باید چه بخشی از رهیافت های پیشین را که با سرمایه مادی، انسانی و اجتماعی سازگار بود رها کنیم تا این سازگارس نسبی بیشتر شود. وقتی بوردیو از نرخ تبدیل بین سرمایه ها سخن می گوید مسلما به همین موضوع اشاره دارد.

طبقه

بسیاری از علما علوم اجتماعی، ضمن عدم توافق نسبت به جزئیات امر، تاکید دارند که ما هنوز در جامعه ای طبقاتی زندگی می کنیم.در این قسمت به بررسی دو مقوله که با طبقه و تغییر اجتماعی مربوطند می پردازیم:1) شرایط   2)اقدام جمعی

شرایط

نادیده گرفتن شرایط:در این زمینه استدلال نازیک سه وجه دارد:1- گرچه ما در انتخاب طبقه، خانواده یا استعدادهایمان حق انتخاب نداریم  اما در هر صورت اکنون این موهبت ها در اختیار ما است.2- چون ما آزادانه استعدادهایمان را پرورش می دهیم غیر عادلانه است که از طریق اقدامات بازتوزیعی از حاصل زحماتمان محروم شویم. 3- مساوات طلبان معتقدند که بازتوزیع منابع بیرونی نظیر پول عادلانه است پس چرا بازتوزیع منابع درونی چنین نیست!

مارشال می گوید افراد در پرورش استعدادهای خود در مسیری که نازیک تاکید می کند از فرصت هایی نابرابر برخوردارند و این نابرابری ها کاملا با نابرابری های طبقاتی ارتباط دارد.

اگر در بحث کارگزاری تاکید بر آزادی، مسئولیت، اجتماع محدود شود به مجردی که مقوله شرایط اجتماعی-اقتصادی طبقه، به صورت کامل مطرح نشود، تاب مقاومت نخواهد داشت.

اقدام جمعی

ما می توانیم با فعالیت های جمعی به چیزهایی برسیم که با اقدامات جداگانه فردی توانایی نیل به آنها را نداریم.

هارد و نگری از فوکو و دلوز این اندیشه را اخذ کرده اند که ما وارد جامعه کنترلی جدیدی شده ایم که در آن فرمان در سراسر عرصه اجتماعی به شکلی دموکراتیک توزیع می شود و در اذهان و تن های شهروندان نفوذ می کند(تا حدی از طریق نظام های رفاهی)، تا جایی که از خودبیگانگی و انضباط به عالی ترین صور آرزو تبدیل می شود.

طبقه هنوز هم یک چارچوب با اهمیت دارد که بسیاری از بحث های گذشته را می توان از نظر شرایط و اقدام جمعی به آن مربوط دانست.

برای دسترسی به خلاصه کتاب، خلاصه نظریه رفاه جدید را باز کنید.

خروج از نسخه موبایل