تأملی در باب ذات‌‌مندی و تاریخ‌‌مندی پدیده‌ها

Illustration by Berke Yazicioglu/newyorker

Illustration by Berke Yazicioglu/newyorker

پرسش از ذات‌‌مندی و یا تاریخ‌‌مندی پدیده‌­ها یک پرسش جدی در فهم پدیده‌های پیرامون انسان‌ها محسوب می­شود. انتخاب هر یک از این رویکردها، ما را با نوعی خاص از تحلیل مواجه خواهد کرد. ذات‌مندی و تاریخی دیدن یک پدیده احتمالاً از پیش‌فرض‌ها و چارچوب‌­های ذهنی یک فرد در زندگی ساخته می‌­شود. رویکرد ذات‌­مند به تاریخ‌ و مناسبات اجتماعی، تغییرات اجتماعی و تاریخی را صرفاً در پرتو یک هسته متمرکز و غیرقابل تغییر نگاه می‌­کند، گویا این هسته در برابر ضرورت‌­های اجتماعی، تغییر و سیرورتی ندارد. طبق تحلیل ذات‌ باوران، ابژه‌­های بیرون، سایه­‌های آن ذات‌ حقیقی هستند و اساساً ما هیچ‌گاه به ذات‌ یک‌چیز نزدیک نخواهیم شد. ذات‌ همیشه در پس پرده تاریخ‌ مناسبات جهان قرار دارد و تغییرات جهانِ بیرونی، در اصل و هسته‌ی مرکزی آن ذات‌ اثری نخواهد داشت. سوژه­‌های که در این میدان اجتماعی استنشاق می‌­کنند تمام حوادث را در حول یک ذات‌ غیر تاریخ‌‌مند تفسیر می‌­کنند. نومن یا ذات‌ یا شیء فی‌نفسه هیچ‌گاه در تاریخ‌ ظهور نخواهد کرد و آنچه در تاریخ‌ خود را آشکار می‌کند، چیزی جز سایه آن امر اصیل نیست. ذات‌ محوری و پنداشت ذات‌باورانه چه پیامدهای در عرصه تفکر خواهد داشت؟

در عرصه علوم طبیعی

انسان راست‌قامت در طول تاریخ‌ تکامل، نرم نرمک رشد کرده است و در وضعیت­‌های تاریخی متعدد قرار گرفته است. تکامل و جهان بیرون امکانمندی‌­های او را ساخته است و تفکرات او را نسبت به محیط و جهان بیرون در قرون متمادی، متمایز از انسان گذشته کرده است. آن‌چنان‌که می­دانیم قامت و فرم فیزیولوژی انسان کمتر تغییر کرده است و او همچنان از حیث کالبدی شباهت با اجداد خود دارد. اگر ذات‌ انسان را کالبد آن در نظر بگیریم، آیا می­توانیم بگوییم انسان فرای کالبد آن در طول تاریخ‌ تغییر نداشته است و اساساً انسان گذشته ذاتاً همان انسان امروز است؟ زیرا به‌زعم ذات‌­باوران، فرم ظاهری انسان همچنان همان فرم است و ما به واسطه چنین فرمی می­توانیم او را انسان بنامیم.

مفاهیمی همچون انسان دوران شکار، انسان سنتی، انسان دوران قرون وسطی، انسان عصر تکنیک و غیره در این ساختار تفکر امکان ابراز وجود ندارند. می­‌دانیم که انسان از منظر تفکر و سبک زندگی با انسان گذشته بسیار تفاوت دارد و آسمان و موجودات طبیعت و قوانین موجود در طبیعت را آن‌چنان نمی­‌بیند که انسان گذشته دیده است. ماه، خورشید و قوانین موجود در طبیعت آن چیزی نیست که انسان‌های گذشته در باب آن می‌­اندیشند. می‌­توان گفت انسان در هر دوره‌­ای دُچار یک تغییرات پارادایمی در هر زمینه و زمانه‌­ای شده است و ما نمی­‌توانیم به این‌همانی این انسان با آن انسان سخن بگوییم. انسان عصر شکار و کشاورزی از حیث اندام با انسان امروز تقریباً شباهت دارد ولی آیا می‌­توان از یک ذات‌ انسانی در طول تاریخ‌ سخن گفت.

در عرصه علوم انسانی

ذات‌ باوران در میدان علوم انسانی نیز وقتی به امور و واقعیت‌­های اجتماعی می­‌نگرند در مواجهه با رفتار انسان‌ها و نهادها، برای آن‌ها یک هسته سخت و غیرقابل تغییر را ترسیم می‌کنند. این هسته سخت و غیرقابل تفسیر به‌عنوان‌مثال در تعابیر زیر برای این طیف می­‌تواند به‌مثابه یک موقعیت غیر تاریخی تعبیر شود. جمهوری فرانسه، جمهوری انگلستان، حکومت اسلامی عربستان و غیره. احتمالاً ذات‌ باوران معتقدند به این دلیل که فرانسه کشوری جمهوری است هیچ تفاوتی در جمهوری به معنای جمهوری در زمان و مکان وجود ندارد. وقتی ما می­‌گوییم جمهوری فرانسه، آیا فاصله­ای بین جمهوری اول و جمهوری دوم یا پنجم می­‌گذاریم؟ آیا چون لفظ جمهوری اول در 1792 با معنای جمهوری که به وساطت شارل دوگل در سال 1958 شکل گرفت یکسان است؟ ذات‌ باوران تفاوت‌­های تاریخ‌مندانه مفاهیم که در قبض و بسط مناسبات اجتماعی شکل می­‌گیرد را نادیده و به یک لفظ تقلیل می‌‌دهند. انقلاب فرانسه و هر رویدادی که رخ می‌­دهد با تغییر وضعیت انسانی و مناسبات زیستی دائماً در حال تغییر هستند و ما از حیث روش نمی‌توانیم به یک اصل لایتغیر تن دهیم.

جمهوری یک دال است که به‌واسطه مدلول‌های تاریخی خود را سامان می­‌دهد و پدیدار می­‌کند. وقتی می­‌گوییم جمهوری دموکراتیک کنگو یا وقتی می­‌گوییم جمهوری آلمان احتمالاً می‌­توانیم فاصله بین این‌وآن را شرح دهیم. شرح و واکاوی این جمهوری با آن جمهوری در بستر مناسبات تاریخ اجتماعی شکل می­‌گیرد و برساخته می­‌شود. جمهوری یعنی تاریخ‌ قبض بسط‌های اقتصادی، سیاسی و روانی یک جامعه. جمهوری در دیالکتیک تاریخی و مناسبات انسانی خود را از یک فرم به فرم­‌های دیگر تغییر می­‌دهد.

برای مثال مفهوم استبداد نیز از همین قاعده تاریخ‌مندی پیروی می­‌کند، زیرا فاصله تاریخی و مفهومی در میان است بین استبداد در دوران­‌های تاریخی ایرانیان. استبداد در دوران صفویه با استبداد دوران قاجار متفاوت است. در دوران صفویه ما واجد یک نوع استبداد بدون مجلس بودیم که در آن ساختار سلطان تنها سخن‌گوی میدان حکومت بود. در دوران قاجار تا قبل از محمدعلی شاه قاجار استبداد ایرانی خودکامه بود ولی بعد از جنبش مشروطه ما با یک نوع استبداد مشروطه مواجه می­‌شویم. فاصله‌­ای می­توان تصور کرد میان استبداد خودکامه با استبداد مشروطه. می­‌توان گفت ما با یک طیف استبداد مواجه بودیم که یک سر آن استبداد با خودکامگی پیوند داشت و سر دیگر آن در دورانی دیگر از تاریخ‌ به‌واسطه تحولات فکری و اقتصادیِ جامعه ایرانی با قید مشروطه خود را آشکار کرد.

وقتی ما یک مفهوم را در زندگی روزمره بکار می­‌بریم، خواسته یا ناخواسته تاریخ‌ آن مفهوم را به میدان تاریخی فرامی­‌خوانیم. مثلاً وقتی می­‌گویم «جامعه‌شناسی»، مرادمان کدام مفهوم از «جامعه‌شناسی» است. می­‌دانیم بین مفهوم جامعه­‌شناسی از دوران اگوست کنت تا جامعه­‌شناسی متأخر فاصله بسیار است و ما نمی‌­توانیم بگویم جامعه‌شناسی یک ذات‌ دارد که در طول تاریخ‌ خود را در اپوخه قرار داده است، بلکه می­‌توانیم بگویم جامعه‌شناسی یک تاریخ‌ دارد که بین این مفاهیم در روند تاریخی، گسست­‌هایی نیز رخ داده است. بین جامعه‌شناسی که در سنت آماری و پوزیتیویستی تنفس می‌­کند تا سنت تفسیری و تأویلی فاصله بسیار است. هر چند هر دو نام جامعه­‌شناسی را یدک می­‌کشند ولی از حیث روش و نگاه به انسان و تاریخ‌ اجتماعی، در دو سوی یک طیف قرار دارند. حکومت‌­ها و هر واقعه اجتماعی در روند تاریخ‌مندی مناسبات اجتماعی، هر چند تن به یک نام مشترک می­‌دهند ولی این اشتراک نام، هیچ‌گاه استدلالی را برای یکسان انگاری آن‌ها موجه نمی­‌کند.

برای تعدیل سخن و فهم ایده ذات‌ در دل مناسبات اجتماعی می‌­توان از یک نزدیکی و دوری سخن گفت. به‌عنوان‌مثال بین مفهوم جمهوری اول تا پنجم فرانسه یک مفهوم مشترک به‌مثابه یک ذات‌ تاریخی وجود دارد و آن مفهوم جمهوری است. مفهوم جمهوری، ذات‌ پنج انقلاب فرانسه است در برابر مفهوم پیشاانقلاب فرانسه که مبتنی بود بر حکومت مطلقه‌­ی لوئی شانزدهم آخرین پادشاه فرانسه؛ بنابراین در این موقعیت معنایی و با توجه به گسست‌­های آن از یک مفهوم دیگر ما می­‌توانیم از دو جوهر متفاوت نام ببریم. از این حیث جامعه‌شناسی به‌عنوان‌مثال در برابر علم تاریخ‌، فلسفه، فیزیک دو ذات‌ متفاوت هستند و از دو جنس سخن و گفتار متفاوت پیروی می‌­کنند؛ بنابراین مفاهیم و پدیدارها اگر از دل یک پارادایم مشترک برخیزند بی‌ذات‌ هستند و اگر تفاوت پارادایمی بین آن‌ها وجود داشته باشد در این صورت می‌­توان از دو ذات‌ متفاوت سخن گفت. فیزیک و فلسفه دو ذات‌ متفاوت دارند ولی تحولات علم فیزیک با تمام تغییرات آن، تاریخ‌ علم فیزیک است و ما نمی‌­توانیم تغییرات آن علم را علم دیگری نام نهیم.

این‌گونه می­‌توان صورت‌بندی که پدیده‌­ها و رخدادهای اجتماعی اگر در دل یک پارادایم قرار داشته باشند می‌­توان تحولات آن‌ها را در ذیل امر تاریخی تحلیل کرد ولی اگر دو پدیده از موضوعات متفاوت ریشه گرفته باشند می­‌توان دو ذات‌ جداگانه برای آن‌ها متصور شد. به‌عنوان‌مثال بین ایران قبل انقلاب و بعد انقلاب می­توان از دو نوع ذات‌ حکومت سخن گفت ولی بعد انقلاب ما با جمهوری اسلامی ایران مواجه شده‌­ایم که تحولات آن یک ذات‌ مشترک ندارد بلکه ما با قبض و بسط­‌های تاریخی و سنت­‌های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی مواجهه هستیم که هر دهه یا دوره را با وضعیت قبلی متفاوت می­‌کند.

خروج از نسخه موبایل