اقتصاد مارکسی؛ قدیمی‌ترین نظریه‌ی سیستم‌ها هنوز به‌روز است؟

راوی بهانداری (دانشیار اقتصاد، کالج سنت مری) و ترجمه‌ی علی ارومیه‌ای (دانشجوی کارشناسی اقتصاد دانشگاه شهید بهشتی)

shutterstock 1024929871

برترین تفکر اقتصادی جدید در عصر وفور رانت‌خواری، تفکر اقتصادی مارکسی خواهد بود.

اقتصاددانان مارکسی مفتخرانه معتقدند که نسبت به‌ غیرمارکسیست‌ها درک بهتر و عمیق‌تری از سرمایه‌داری دارند.

اقتصاد آن‌ها، اقتصاد جریان اصلی نیست. چرا که بر مواردی مانند چگونگی حاصل شدن بهترین وضعیت ممکن در بازار هنگامی که افراد سود شخصی خود را دنبال کنند (به جز در مورد شکست گاه‌به‌گاه بازار) تمرکز نمی‌کند. این‌که چگونه این تعامل در بازار پاداش مناسبی را برای صاحبان همه‌ی عوامل تولید ایجاد می‌کند (به جز زمانی که در آن دخالت شود) مدنظر اقتصاد مارکسی نیست. اقتصاد مارکسی تفکری نیست که بحران‌های اقتصادی را به‌عنوان یک حادثه (یا نتیجه رفتار منحرف افراد) ببیند یا سرمایه‌داری (یا، بهتر بگوییم، «بازار آزاد») را به‌عنوان آخرین مرحله تکامل جامعه بشری در نظر بگیرد. دغدغه‌ی آن تعیین قیمت‌ها و رفتار افراد عقلایی در پاسخ به تغییرات متغیرها نسبت به وضعیت ثبات نیست. در عوض، اقتصاد مارکسی نظریه‌ی اصلی سیستم‌هاست: این سیستم خاص چگونه کار می‌کند؟ چه چیزی یا چه شرایطی باعث رشد (یا کوچک شدن) آن می‌شود؟ چه هزینه‌های اجتماعی و زیست‌محیطی برای رشد یا کوچک شدن آن لازم است؟ و چگونه ممکن است به چیزی بهتر تبدیل شود؟

اقتصاددانان مارکسی تمایل دارند به سرمایه‌داری جهانی به‌عنوان نظامی مبتنی بر امپریالیسم و ​​استعمار (جنگی دائمی در جهان سوم که تا امروز ادامه دارد) نگاه کنند؛ که به‌جای از بین بردن شکاف بین جهان اول و سوم، تنها شکاف و تضادها را عمیق‌تر کرده و اشکال جدیدی از استخراج رانت را دنبال کرده است. اقتصاد بازار نظام سرمایه‌داری، کسب سود را در اولویت قرار می‌دهد و به همین دلیل است که امپریالیسم و ​​استعمار در این ساختار تشویق شده به کسب سود بیشتر می‌انجامند. سرمایه‌داری جهانی روشی بسیار سودمند و غارت‌گرانه، برای تصاحب منابع اصلی ثروت انسان و طبیعت است. امروز عده‌ی بسیار کمی از شاهدان بحران ۲۰۰۸ منکر درست بودن نظریه‌ی مارکس در کتاب سرمایه[۱] هستند که گفته است: «سرمایه‌داری تمایلی ذاتی به ایجاد بحران فزاینده‌ی جهانی دارد.»

در واقع، مارکس حدود صد و پنجاه سال قبل پیش‌بینی کرد که با گسترش سرمایه‌داری در سطح جهانی، میزان آن‌چه که او «انحصارگرایی» می‌خواند و ما تمایل داریم آن را «استخراج رانت[۲]» بنامیم نیز افزایش خواهد یافت. حق با او بود و این باعث سه ویژگی متمایز سرمایه‌داری جهانی معاصر شده است:

۱) شرکت‌های چندملیتی مدرن، نقاط کلیدی جریان ارزش و روند تصمیم‌گیری در اقتصاد جهانی را کنترل می‌کنند – که نه‌تنها در حوزه‌ی اقتصادی، بلکه در حوزه‌های سیاسی و فرهنگی نیز به همین منوال است.

۲) رشد شرکت‌های چندملیتی مدرن در ۳۰ سال گذشته، تا حدزیادی مرهون سیاست‌های «نئولیبرالی» و فشارهایی که بر خصوصی‌سازی و مقررات‌زدایی تجارت ایجاد کرده‌اند؛ بوده است.

۳) این سازمان‌های جهانی مبتنی بر رانت‌خواری، امروزه به جای تمرکز بر تولید ارزش اضافی، کاملاً «مالی‌محور» شده‌اند. دیگر جدا کردن دو نوع از مؤسسات صرفاً «مالی» (مثل بانک‌ها، شرکت‌های بیمه و غیره) و بنگاه‌های «مولد» کارگران، مهندسان، فناوری‌ها و کالاهای سرمایه‌ای از سوی دیگر مناسب نیست.

رکود نسبی اقتصاد سرمایه‌داری جهانی از دهه‌ی ۱۹۷۰ – نرخ پایین بهره، رشد و سرمایه‌گذاری؛ در ایالات متحده، اروپا و ژاپن که با وجود شکست‌های گسترده‌ی طبقه‌ی کارگر برقرار شده است – موجب شده که انحصار چندجانبه با پول نقد مازاد، نسبت به فرصت‌های سرمایه‌گذاری مولد؛ سوددهی بیش‌تری داشته باشند. آن چه که حباب‌های مالی افسارگسیخته‌ی سال‌های اخیر را تغذیه کرده است، همین عدم تعادل و وجود محیطی سرشار از مقررات‌زدایی از بازار و ایجاد مشتقات پی‌درپی از سهام است. سفته‌بازی که طبعاً سرمایه‌گذاری مولد یا اشتغال‌زا نیست؛ به ابزار اصلی کسب سودهای کلان و فوق تصور تبدیل شده است.

بنابراین تعجب‌آور نیست که فروپاشی مالی سال ۲۰۰۸ یک رکود ساده نبوده و موجب یک رکود جهانی واقعی شده است. بااین‌حال، حتی قبل از فروپاشی مالی، بحران سرمایه‌داری جهانی به روش‌های گوناگون در افکار عمومی منعکس شده بود. این بحران در سطح بین‌المللی خود را در بحران انرژی، بحران غذا و کشاورزی، تغییرات آب‌وهوا و تخریب محیط زیست، افزایش فقر در مناطق مختلف جهان و سقوط دموکراسی (فراتر از چند حزب و انتخابات) در همه‌جا نشان می‌دهد.

این بحران‌های اضطراری، برخلاف گفته‌ی اقتصاددانان جریان اصلی، رویدادهای مجزایی نیستند که به‌طور تصادفی با هم اتفاق افتاده باشند؛ بلکه ارتباط نزدیکی با یکدیگر دارند و جنبه‌هایی از همان بحران ساختاری زیربنایی سرمایه‌داری جهانی هستند.

واضح است که اقتصاد مارکسی درک بسیار متفاوتی از جهان ما می‌شود؛ بنابراین اگر به این ادراک تمایل دارید، قرص قرمز را به شما تقدیم می‌کنیم.

 


 

[۱] Capital 1867

[۲] Rent extraction

خروج از نسخه موبایل